روز گذشته اسفندیار رحیم مشایی در کلیپی که آن را در کانال شخصی تلگرامی‌اش منتشر کرد، 48 دقیقه و 35 ثانیه حرف‌های سیاسی غیر متعارف و تهدیدآمیز زد

صدای سیم آخر
احمدی‌نژاد و رفقایش ‌را
جدی بگیریم یا نه؟!
بهروز بلمه


اسفندیار رحیم‌مشایی دیروز در کلیپی که آن را در کانال شخصی تلگرامی‌اش منتشر کرد، 48 دقیقه و 35 ثانیه حرف‌های سیاسی غیر متعارف و تهدیدآمیز زد. اما آنچه مسلم است او دارد دیکته محمود احمدی‌نژاد ار از رو می‌خواند. احمدی‌نژاد امروز باتجربه‌تر شده؛ دولتمردی است که هشت سال با انواع رفتارهای ساختارشکنانه، به شیوه‌ای کاملا متفاوت در تاریخ سیاسی معاصر ایران ریاست کرده و این سال‌ها تقریبا مدام خود را در صدر اخبار رسانه‌ها نگه داشته است. بازی با او آسان نیست و نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. پرداختن به او عمق بیشتری می‌خواهد و تقلیل کاراکتر سیاسی وی به برچسب‌هایی مثل پوپولیست یا گفتاردرمان‌گر و... توهمی از برتریِ نسبت به او ایجاد خواهد کرد. برای نمونه، فقط کافی است دقت کنید که اصرار وی بر تلفظ واژه عدالت، به فتح «عین»، فقط یک رفتار پوپولیستی یا تقلید از دیگران نیست. تکرار تلفظ «عَدالت» فقط یک تکرار بی‌خاصیت نیست؛ تکراری است که می‌تواند «تَکرار»های دیگر را بی‌خاصیت کند. امروز دیگر با یک بازیگر فوق حرفه‌ای مواجهیم که نادیده گرفتنش می‌تواند کار دست نادیده‌گیرندگانش دهد. اشتباه تاریخی حامیان جریان اصلاح‌طلب در ایران همواره احساسات‌گرایی بوده‌است. عمده سیاست‌مداران این جناح در بازی سیاسی، هم نسبتا ماهر نبوده‌اند، هم حامیان و به‌ویژه رسانه‌های آن‌ها متاسفانه قواعد بازی سیاسی را آنگونه که باید می‌آموختند، بلد نشده و تقریبا اغلب مواقع فقط احساساتی بوده‌اند. درحالی که جناح راست، چه معتدل و چه افراطی، همیشه هم قواعد بازی سیاسی را بلد بوده و هم در بازی ذکاوت به خرج داده‌اند. این ادعا را می‌توان در مواجهه این دو جناح با رفتار سیاسی محمود احمدی‌نژاد در همه دوره‌های زندگی سیاسی‌اش از سال 84 به این طرف، به‌خوبی ملاحظه کرد.
رفتار احمدی‌نژاد در سطح بازی اتفاقا بسیار ساده است. وی از ابتدای حضور در عرصه رقابت سیاسی همواره از یک الگوی اصلی پیروی کرده است؛ دوقطبی‌سازی. این نشان از هوش بالای او دارد؛ به این معنا که در شرایطی که حیات اجتماعی ایران به‌شدت از فقدان سازوکار تشکیلاتی، معادل آنچه در جوامع دموکرات و پیشرفته دنیا می‌گذرد، رنج می‌برد و به‌واقع و عملا سازوکار احزاب سیاسی در این جامعه وجود ندارد، وی به‌خوبی می‌داند از این فقدان چگونه به نفع بازی خود استفاده کند. وقتی حیات اجتماعی به صورت ذاتی دارای الگوی ازلی «تقابل‌های دوگانه» و به اصطلاح دوقطبی سیاسی باشد، طبیعی است در نبود سازوکار پخته و تثبیت‌شده لازم برای حیات تقابل‌های دوگانه، فردی مثل احمدی‌نژاد می‌تواند به تولید دوقطبی‌های مقطعی بپردازد و موج‌های اجتماعی سهمگین ایجاد کرده و بهره‌های سیاسی از آن‌ها ببرد. فارغ از مفید بودن یا نبودن سازوکار تقابل دوگانه، جذابیت این تقابل و گرایش ناخودآگاه جمعی جامعه به این سازوکار است که برای فرد زیرکی مثل احمدی‌نژاد فرصت ایجاد کرده و زمین بازی سیاسی را از شکل ابتدایی– مثل زمین فوتبال که در آن هر کسی در هر پستی بدون داشتن یک تئوری قابل‌اعتنا و بدون قواعد متکی به شعور سیاسی و صرفا بر مبنای شانس، توپ را به هر سویی شوت می‌کند- به شکل پیشرفته‌ای مثل شطرنج تبدیل می‌کند. در کارزارهای 84 و 88 احمدی‌نژاد با استفاده از همین شیوه توانست موج دوقطبی ایجاد کند و هر دو انتخابات را ببرد. آن زمان خانواده مرحوم هاشمی بود و امروز خانواده لاریجانی. در مرور دو دهه گذشته که به ظهور احمدی‌نژاد و بقای او انجامید با یک مسئله مهم در جامعه سیاسی روبه‌رو می‌شویم که جای تامل بسیاری دارد. آن هم اینکه در هیچ‌کدام از تقابل‌های دوگانه‌ «احمدی‌نژادی» شاهد حضور تئوری‌های فکری و سیاسی قابل‌اعتنا در پس ذهن اجتماعی طرفین موج‌های دوقطبی نبوده‌ایم. این مهم بر ذکاوت سیاسی احمدی‌نژاد در استفاده بهینه از خلا تئوریک موجود تاکید می‌کند. عدم وجود تئوری سیاسی-اجتماعی سازمان‌یافته اتفاقا منجر به ظهور سیاست‌مدارانی چون او می‌شود. اگر برای جریان سیاسی راست سنتی قائل به یک تئوری نیمچه سازمان‌یافته باشیم که از شکل افراطی تا معتدل، سیاست‌مدارانش را در چهار دهه گذشته گرد هم آورده است، قطعا برای جریان چپ حتی تئوری دست و پا شکسته‌ای نیز نمی‌توان قائل بود. عقیم‌بودگی تئوری‌های جناح چپ سیاسی ایران را در مواجهه با پدیده احمدی‌نژاد به‌خوبی می‌توان دید.
در همین روزهای اخیر که شاهد بازی جدیدی از تیم او هستیم چندین نوع مواجهه را از چپ و راست شاهدیم که هر یک را لازم است سخت‌گیرانه به نقد کشید و نتیجه گرفت که متاسفانه هیچ‌کدام مواجهه‌‌ای منطقی، سیاست‌مدارانه و زیرکانه محسوب نمی‌شود. جناح راست که در ابتدای ظهور سیاسی احمدی‌نژاد حامی او بود و موج به‌وجود آمده از سوی او را تقویت کرد، پس از آغاز دولت دوم وی به دو دسته کلی تقسیم شد. یک دسته به صورت افراطی به مقابله با او پرداخت، چنان‌که تمامی فسادهای ریز و درشتِ اثبات‌شده و نشده ناشی از دولت وی را برملا کرد و بر تیم او به‌ویژه یاران نزدیک در سایه‌اش، تاخت. دسته دیگر نیز به صورتی بازهم افراطی در برابر او سکوت کرد یا وی را بایکوت کرد و سپس به سختی در مواجهه با او آچمز شد. هیچ‌کدام نه حاضر به نقد او بودند که احتمالا از برگشتن نقد بر سر خودشان می‌ترسیدند و نه حاضر به تایید وی بودند از ترس اینکه احتمالا به تائید یاران پرحاشیه وی منجر می‌شد و قدرت در سایه آن‌ها را خطرناک‌تر می‌کرد. این از ضعف تئوری دست و پا شکسته راستی‌ها؛ اما در جناح چپ و به‌خصوص گروه موسوم به اصلاح‌طلب، اصولا تئوری‌ای وجود ندارد که بخواهد نیمچه یا دست و پا شکسته باشد. اگر به صورت ضمنی و با اغماض، دولت روحانی را در این جناح جای دهیم نیز دو مواجهه کلی جناح چپ با این پدیده هزاره سوم را باید به نقد کشید.
در یک مواجهه، مردان دولت یازدهم (و دوازدهم) همانند و هم‌راستای بخش منتقد جناح راست، از روزهای اول آغاز به کار همه مشکلات جامعه را گردن او انداختند. در مواجهه دسته دوم، یعنی بخش اصلاح‌طلبان سنتی و گروه‌های اجتماعی موسوم به اپوزیسیون، آن‌ها صرفا سرخوردگی روانی خود نسبت به او را ادامه دادند. هر دوی این مواجهه‌ها پر از ایرادات تئوریک است. دسته اول یا دولتی‌ها به مرور دچار تکرار شدند و نقد احمدی‌نژاد در همه زمینه‌ها کم‌کم به خودشان برمی‌گردد اما دسته دوم روزبه‌روز سرخورده‌تر شده‌اند. در این دسته چند رویکرد وجود داشته است. یک رویکرد معتقد است احمدی‌نژاد را نباید زیاد جدی گرفت. یک رویکرد دیگر نسبت به عملکرد خس و خاشاکی او در انتخابات 88 همچنان در یک تنفر سانتی‌مانتال از او رنجور است و نتوانسته ذکاوت و عقلانیت را جایگزین احساسات کند و در نتیجه، رویدادهای احمدی‌نژادی را ناخودآگاه و خودآگاهانه بایکوت می‌کند. رویکرد دیگر رفتار او را بهانه قرار داده تا به بخش ساکتان «جناح راست در قبال او» بتازد و بخش تندروی فحاش به احمدی‌نژاد را به جرم اینکه در گذشته از او حمایت کردند تخطئه می‌کند. هر سه رویکرد این بخش از جناح چپ، ناشی از عدم وجود تئوری معرفتی سیاسی-اجتماعی است.
چگونه ممکن است احمدی‌نژاد را نادیده گرفت. پدیده احمدی‌نژاد آن‌قدر بازیگر حرفه‌ای و زیرکی است که در هر دوره این چندساله توانسته جای خود را باز کند و با مهره‌چینی دقیق و حرکت استادانه مهره‌های بالقوه و بالفعل، صفحه شطرنج بی‌رقیبِ سیاسی‌بازی را به نفع خود مصادره و در دل رقبایش دلهره و دافعه ایجاد کند. دیروز احمدی‌نژاد شطرنج با مرحوم هاشمی را برنده شد. موجی که وی در آن زمان به راه انداخت کل جناح راست را بر آن سوار کرد و آن‌قدر حرکات پیچیده انجام داد که کل جناح چپ را مجبور به ایجاد موجی منفعل کرد و همه آن‌ها را در تیم هاشمی گیر انداخت! آن هم هاشمی، یعنی کسی که حیات سیاسی جناح چپ بر دشمنی با او شکل گرفت و استوار بود. این انفعال جناح چپ امروز به جناح راست نیز سرایت کرده. امروز احمدی‌نژاد به بازی با خانواده لاریجانی پرداخته و هم جناح چپ منفعل را در انفعالی پیچیده‌تر از گذشته قرار داده و هم جناح راست را به تقابلی سردرگم کشانده و تنها دو راه پیش روی آن‌ها قرار داده است. یا باید به مقابله با او بپردازند و به تیم لاریجانی‌ها وارد شوند یا باید در برابر او سکوت کنند که در انتهای بازی احتمالا پیروزی دوباره احمدی‌نژاد را در شکلی جدید شاهد خواهند بود.
احمدی‌نژاد پدیده‌ای است که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. چنانچه در همین متن به وضوح نمی‌شود نام او را نبرد؛ دست‌کم 27 مرتبه اسم او آمده است و از هیچ ضمیر سوم شخصی نمی‌توان به کرات به جای اسمش استفاده کرد تا او را بیشتر نادیده گرفت. منطق احمدی‌نژاد منطق خاص او است و جدی نگرفتنش بی‌منطقی محض است. جامعه سیاسی ایران کافی است در مواجهه با پدیده او به همین روش گذشته ادامه دهد تا بار دیگر احمدی‌نژاد موج جدیدی بسازد، بر آن سوار شود و مدعیان دیگر نیز همچون گذشته به دو دسته «منفعل» و «فاعل کاذب» تبدیل شوند و به او ببازند. تئوری احمدی‌نژاد ملغمه پیچیده‌ای است از تئوری‌های عقیم چپ و راست که باید با تئوری منسجم و به‌سامانی در قالب عمل در این صفحه شطرنج، به مقابله با آن پرداخت. کوته‌بینی‌های سطحی در بازی او خللی ایجاد نمی‌کند. اینکه رفتار وی در حملات شدید و بی‌پروایی که به قوه قضاییه و خانواده لاریجانی می‌کند را صرفا فرار به جلو بدانیم از مرحله پرتیم. اینکه این رفتار را تنها به عنوان دفاع او از یاران نزدیکش تلقی کنیم یا برای اینکه حاکمیت را از محکوم کردن تیم او که منجر به محکوم شدن عملکرد هشت‌ساله دولت او نیز خواهد شد، بر حذر دارد بدانیم نیز به همان اندازه پرت افتاده‌ایم. رفتار احمدی‌نژاد را باید در بازی سیاسی و بر اساس تئوری‌های سیاسی و قواعد این بازی تحلیل کرد و با آن مواجه شد. چه بسا احمدی‌نژاد در حال تولید یک گفتمان موج‌ساز جدید است و به آینده سیاسی پرتنش دیگری در همین نزدیکی‌ها می‌اندیشد. چه بسا با حلقه یارانش به یک استراتژی مشخص دست یافته‌اند که نیاز به قربانی، این یاران نزدیک را توجیه می‌کند و از درون این قربانگاه به تولید یک حرکت سیاسی جدید خواهد انجامید. در آینده نزدیک جمهوری اسلامی که می‌توان سناریوهای متنوعی را برای آن متصور بود، از حضور و عدم حضور افراد بسیاری در آن، از کاندیداتوری علی لاریجانی برای ریاست دولت، آینده سیاسی حسن روحانی و دیگران گرفته تا جنگ نظامی مستقیم و یا غیرمستقیم بین ایران و بعضی کشورهای منطقه، همچنان که می‌بینید دارای تنوع موضوعی بسیار است. نقش احمدی‌نژاد را باید پیش‌بینی کرد و حرکات امروز او چه خودش و چه مهره‌هایش را در این گستره حالِ بازی و پیش‌بینی آینده تحلیل کرد و در برابر او حرکت‌های درستی انجام داد.
سایر اخبار این روزنامه
علی مطهری با طرح سوالی ملی وزیر کشور دولت دهم را به چالش کشید از خانواده ستار بهشتی مردم و رهبری عذرخواهی کنید آیا نجفی می‌توانسته به جای صبحانه‌خوردن در سه ماه 470 میلیارد تومان بدهی را صاف کند؟ شفاف‌سازی معاون بیمه خدمات درمانی بیمه سلامت پرداخت حق بیمه در بیمه همگانی و رایگان، اجباری شد گروه‌های تروریستی کماکان مردم منطقه را می‌کشند انفجار در مصر و تداوم بنیادگرایی دینی عبدالله نوری مطرح کرد: امیدواریم رفع حصر هرچه ‌زودتر محقق شود اهمیت ارجاع متاخرین به فروغی ولی‌الله شجاع‌پوریان اصلاح‌طلبان و ضرورت ارائه کارنامه روحانی در تماس تلفنی با بشار اسد: ایران در مبارزه با تروریسم، در کنار مردم و دولت سوریه خواهد ماند روز گذشته اسفندیار رحیم مشایی در کلیپی که آن را در کانال شخصی تلگرامی‌اش منتشر کرد، 48 دقیقه و 35 ثانیه حرف‌های سیاسی غیر متعارف و تهدیدآمیز زد آیا نجفی می‌توانسته به جای صبحانه‌خوردن در سه ماه 470 میلیارد تومان بدهی را صاف کند؟