چرا مطالعه تاریخ مهم است؟ نقشه راه آینده

برای برنامه‌ریزی مطلوب آینده، توجه به گذشته نقش مهمی دارد. توجهی که به زندگی کردن و غرق شدن در گذشته منتهی نشود آنگونه که گفته‌اند: «گذشته، چراغ راه آینده است.» تا وقتی گذشته خود را نشناسیم و از گذشته باخبر نباشیم نسبت به آینده تدبیر سزامندی نخواهیم داشت. زندگی انسان‌ها در قرون متمادی به سان جریانی پیوسته در بستر زمان جاری بوده یا شبیه حلقه‌های یک زنجیر طولانی است که به گذشته گره خورده و آینده نیز به آن متصل خواهد شد. آگاهی نظام‌مند و طبقه‌بندی شده از گذشته نقش موثر و منحصر به فردی در ترسیم چشم‌اندازهای مطلوب آینده خواهد داشت. کسی که تاریخ نداند، هرچند در رشته‌های علمی مورد علاقه و تحصیل خودش صاحبنظر باشد، ولی انسان مطلعی محسوب نمی‌شود. مطالعه تاریخ یک بلوغ و پختگی به انسان می‌دهد و موجب می‌شود چند فاز آن طرف‌تر را هم ببیند. تاریخ بینش و بصیرت به انسان می‌دهد. کسی که تاریخ می‌خواند و می‌داند با الفاظ و عبارات یا با وعده‌های فریبنده اغوا نمی‌شود. مطالعه تاریخ آدمی را به تفکر و تامّل سوق می‌دهد. آنگونه که خداوند می‌فرماید: «فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون »، ( داستانها را تعریف کن تا آنها تفکر کنند)، (اعراف ، 176) و پاره‌ای از مورخان نیز در نگارش‌های تاریخی بیشتر به جنبه
«عبرت آموزی» تاریخ پرداخته و تمرکز کرده‌اند. مثلاً مورخ و جامعه‌شناس معروف مسلمان « عبدالرحمن بن خلدون» کتاب تاریخ خود را «العِبر» نام نهاده و رهاورد مهم تاریخ را عبرت آموزی از گذشتگان بر می‌شمارد. نوعاً عبرت‌ها همواره بوده و هستند ولی عبرت گرفتن کم است. آنگونه که علی (ع) می‌فرماید: «ما اکثر العبر و اقلّ الاعتبار». قرآن نیز در آیه آخرسوره یوسف می‌فرماید: «لقد کان فی قصصهم عبرهٌ لاولی الالباب»، ( همانا در داستان‌های آنان عبرتی برای خردمندان است)، (یوسف، 111).
واضح است که در ثبت و ضبط گزاره‌ها و وقایع تاریخی غرض‌ورزی‌ها و دخل و تصرف‌هایی صورت گرفته و باز پیداست که تاریخ علمی کاملاً قطعی نبوده، بلکه ظنّی است، چرا که متعلّق علم تاریخ؛ معدوم [و نه موجود] است. تاریخ در مورد گزاره‌هایی صحبت می‌کند که واقع شده‌اند و محال نیست که در گزارش و نقل آن‌ها غرض‌ورزی‌هایی صورت گرفته ولی موارد عدیده و پرشماری یک اتفاق از طرف چند نفر به گونه‌ای هم‌سان بدون اینکه ذره‌ای شائبه تبانی و تبادل اطلاعات احتمال داده شود، نقل شده و این می‌تواند واقعه را قطعی و روی داده معرفی کند. همچنین کسی که سالیان متمادی به گونه‌ای روشمند و تعریف شده در تاریخ مطالعه داشته باشد از شامّه و بینشی برخوردار می‌شود که تا حدّ زیادی صلاحیت ارزش داوری در مورد وقایع را داشته باشد و به اصطلاح مذاق تاریخی پیدا می‌کند. همچنین تبعات منفی تاریخ را نه علم تاریخ که تاریخ نگاران مغرض و طمع‌ورز موجب شده‌اند و علم تاریخ را در این عرصه تقصیری نیست. همانگونه که پیشتر اشاره شد، از منظر قرآن؛ متفکران و صاحبان عقل و اندیشه، باید وقایع تاریخی را مطالعه کنند و با تدبّر و مداقه، ضوابط و معیارهای کلّی را از وقایع استنتاج کنند و به روح حاکم بر وقایع دست یابند. از نخستین موضوعات و مقوله‌های مطرح در فلسفه تاریخ این است که اساساً می‌توان حرکت تاریخ و سیر تحولات بشری را تحت ضابطه و قانون درآورد و در مورد جوامع بشری حکم کلی صادر کرد یا نه؟ در پاسخ به این سوال نظرات متفاوتی ابراز شده است. کسانی منکر امکان وضع قانون علمی برای روند تحولات تاریخی بوده و کسانی نیز وضع قانون را ممکن می‌دانند، پیدایش و بالنده شدن تمدن‌ها و جوامع نیز سقوط و انحطاط آنها رابطه وثیقی با «تضاد» دارد و این مقوله در تبیین انگیزه‌های حرکت تاریخ نقش مهمی دارد و کسانی که در زمینه حرکت تاریخ اظهار نظر داشته‌اند به نحوی مبحث تضاد را مطرح ساخته‌اند. هم فیلسوفانی مثل هگل و مارکس که در توجیه حرکت تاریخ نقش بارز و شاخصی به تضاد داده‌اند و هم مورّخانی مثل «توین بی» به آن اشاره داشته‌اند و هم در قرآن تضاد و تقابل بین پدیده‌های گوناگون مطرح شده و به نقش آن در پیدایش پدیده‌های جدید هم در عرصه طبیعت و هم در جوامع انسانی اشاره شده است. از جمله مصادیق این تضاد، تقابل بین انسان و شیطان است که از ابتدای آفرینش بوده و اکنون نیز هست. از نکات ارزشمند و کاربستی قرآن در ارتباط با شیطان این است که شیطان در عین حال که به مبداء و معاد اعتقاد داشته ولی خداوند، شیطان را به عنوان «کافر» توصیف کرده و می‌فرماید : «ابی و استکبر و کان من الکافرین »، و آنگونه که از آیه استنباط می‌شود ملاک کفر نه انکار مبداء و معاد که ستیز با حقیقت و عناد و لجاجت در قبول حق است.
نکته مهم و قابل ذکر دیگر اینکه : شیطان برخلاف تصوّر و حتی باور مرسوم در بین عده‌ای، مقابل خداوند نیست بلکه مامور الهی و در سوره مریم به عنوان رسول الهی معرفی می‌شود: «الم تر انّا ارسَلنا الشّیاطین علی الکافرین توزّهم ازّا» شیطان در مقابل خداوند نیست که کارهای خدا را نافرجام گذارد، بلکه در عالم تکوین بنده‌ای از بندگان است که می‌فرماید: «ان کل من فی السموات و الارض الّا اتی الرحمن عبداً ». به مقام آدمیت سجده نمی‌کند و از بهشت رانده می‌شود.


جرمش این بود که در آینه عکس تو ندید
ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
حکیم الهی قمشه ­ای
خداوند نیز انسان را از مکر و فریب شیطان برحذر دارد و او را به عنوان دشمنی آشکار «عدوّ مبین» معرفی می‌کند. مناقشه بین شیطان و فرزندان آدم همچنان دوام دارد و البته خدواند امکان غالب آمدن بر شیطان را در نهاد انسان قرار داده است تا در این مصاف پیروز شود و خداوند کید و مکر شیطان را برای غالب آمدن بر انسان‌های وارسته و معنوی «ضعیف» توصیف می‌فرماید: «انّ کید الشیطان کان ضعیفا».
همچنین از مصادیق تضاد، ضدیّت بین حق و باطل است. انسان موجودی صاحب اختیار و برخوردار از توان انتخاب و گزینش محسوب می‌شود. قرآن در این مورد می‌فرماید: «انّا هدَینا السَبیل اِمّا شاکرا و اِمّا کَفورا»، (انسان، 3) و در جای دیگری می‌فرماید: «هدیناه النجدین». راه برای انسان مشخص شده است.
از جـهـان دو بــــانگ می‌آیــــد به ضــد
تا کدامین را تـــو باشی مستعــدّ
رگ رگ است این آب شیرین آب شور
در خلایــــق می‌رود تا نـفـــخ صـور
مثنوی معنوی
و انسان مسئول و پاسخگوی اعمال خویش است:
اگـــــر بار خــــار اســت خود کـٍشته‌ای
و گـــر پرنیان اسـت خـود رشته‌ای
حکیم سنائی
قرآن در ارتباط با ماهیت و وجود شیطان می‌فرماید : «لیجعل ما یلقی الشیطان فتنهً للذین فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم»، (تا آنچه را که شیطان القا می‌کند، مایه آزمایش قرار دهد برای کسانی که دلهایشان بیمار است و قساوت قلبهایشان را فراگرفته است)، (حج، 53) و ظاهراً در عرصه‌های مصاف حق و باطل اکثر انسان‌ها دنبال هوای نفس خود می‌روند: «بل جاءَ هم بالحق و اکثرهم للحق کارهون»، (بلکه حق را بر آنان آورد ولی اکثر آن‌ها از حق روی گرداندند.) (مومنون،70) هرچند که مَآلا پیروزی نهایی از آن حق و حقیقت است: «کتب الله لاغلبنّ انا و رسلی»، (خداوند نگاشته و محتوم دارنده که البته من و رسولانم پیروز هستیم)، ( مجادله، 21 ) تضاد نه فقط در عرصه حق و باطل و انسان و شیطان که در طبیعت نیز مطرح است :
زنــدگانی آشتی ضــــدهاســــت
مــرگ آن کانــدر میانشان جنگهاست
جنگ اضداد است این عمـر جهان
صلح اضـداد اسـت عمــــر جــــاودان
رنج و غـــــم را حـق پـی آن آفـرید
تــــا بدین ضــد خوشــدلی آیــد پدید
پس بــــه ضد نـور دانستی تو نور
ضد، ضد را مــی‌نـمـایـــــد در صــدور
صـــــد هزاران ضد، ضد را می‌کشد
بازشــان حـکــم تـو بیرون می‌کشد
بس نهانـی که به ضـد پیدا شــود
چون که حق را نیست ضد پنهان بود
نور حق را نیـست ضدی در وجـود
تــــا بــه ضـد او تــــوان پیـدا نــمـــود
از عــدم‌ها سوی هستی هر زمان
هســــت یــــا رب کـاروان در کــاروان
مثنوی معنوی
همچنین در قرآن حدود 13بار به «سیر» در زمین و بررسی اوضاع و احوال ملت‌ها و اقوام توصیه شده که نشان‌گر اهمیت موضوع تاریخ است. در سوره‌هایی نظیر «فاطر» و «نحل» به مطالعه تاریخ تاکید شده و می‌فرماید:
«اولم سیرو فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم و کانو اشد فهم قوه»، (آیا در زمین سیر نکرده‌اند تا ببینند سرانجام کسانی که قبل از آنها بودند چه شد در حالی که آن‌ها نیرومندتر بودند؟)، (فاطر، 44)
و در آیه‌ای دیگر نیز می‌فرماید: «فسیروا فی الارض فانظر کیف کان عافبه المکذبین»، (در زمین سیر وگردش کنید تا ببینیدکه عاقبت تکذیب‌گران چگونه بود؟)، (نحل، 36)
هنگامی که قرآن از عبارت سیروا فی الارض استفاده می‌کند نه تنها ناظر به گردش در کوه، دشت وطبیعت بلکه به دنبال نوعی تامل و مداقه است وهدف قرآن از سوق دادن افراد یک جامعه برای مطالعه و بررسی تاریخ این است که علاوه بر مشاهده حوادث و رویدادهای تاریخی به قوانین و سنن حاکم بر تاریخ آشنا شوند و از آنچه اتفاق افتاده عبرت گرفته و جامعه خود را مبتنی بر اسلوب و اصول عقلانی بنا کنند که البته این رهاورد، مستلزم برخوردار بودن از یک نگاه توام با بصیرت و دیده‌وری امکان‌پذیر خواهد بود. مولانا در این خصوص گوید:
دلا نزد کسی بنـشین کـه او از دل خبر دارد
بـه زیـر آن درخـتی رو کـه او گـل‌هـای تـر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی بصـردارد نه هر بحری گهر دارد
دیوان شمس
مطالعه تاریخ نه فقط به صورت «نقلی»که از منظر علمی و تحلیلی، علاوه بر اینکه چگونگی وقایع را توصیف می‌کند چرائی وقوعشان را هم واکاوی و تحلیل کند و قواعدی را به گونه‌ای فرازمانی تدوین کند که برای ترسیم چشم‌انداز آینده نیز کاربست داشته باشد. با این وصف، می‌توان مدعی بود که شاهراه رسیدن به مسیری صحیح جهت دستیابی به آینده‌ای روشن در ابعاد و جهات مختلف، توسل و تمسک به تاریخ و عبرت‌های حاصل از آن است. در حقیقت بدون مطالعه تاریخ نمی‌توان به آینده و رخدادهای آتی امید چندانی داشت.