حالا برويم يقه چه كسي را بگيريم؟!

ندا آل‌طيب
«نمي‌دانم قاه قاه بخندم يا زار زار گريه كنم!» جمله‌اي است كوتاه كه ليلي گلستان درباره وضعيت تجديد چاپ كتاب‌هايش مي‌گويد؛ جمله‌اي كه با همه كوتاهي‌اش، بيانگر حكايت‌هايي دور و دراز است.
ديگر هيچ غريب نيست متن نمايشي كه قبلا با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در يكي از سالن‌هاي رسمي كشور براي عموم تماشاگران اجرا شده است، مجوز انتشار نگيرد يا فيلمي كه پيش‌تر در جشنواره فجر به نمايش درآمده، در اكران عمومي ناكام بماند اما از همه عجيب‌تر شايد حكايت تجديد چاپ كتاب‌هايي باشد كه قبلا با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شده و مورد استقبال هم قرار گرفته‌اند اما براي تجديد چاپ با اما و اگرهايي حيرت‌انگيز روبه‌رو شده‌اند و حالا مدت‌هاست در كشوهاي وزارت عريض و طويل فرهنگ و ارشاد اسلامي منتظر مانده‌اند تا شايد روزي بخت‌شان باز شود و در قفسه كتابفروشي‌ها جان بگيرند.
ليلي گلستان هم يكي از مترجماني است كه آثار ترجمه شده‌اش به اين وضعيت گرفتار شده‌اند. او هم مانند بسياري ديگر از همكاران قلم به دستش در انتظار صدور دوباره آثاري است كه قبلا با مجوز وزارت ارشاد منتشر شده‌اند و مورد استقبال خوانندگان كتاب هم قرار گرفته‌اند اما براي تجديد چاپ با مشكل صدور مجوز رو به رو شده‌اند.
دو كتاب «زندگي در پيش رو» نوشته رومن گاري و «ميرا» اثر كريستوفر فرانك از جمله اين آثار ترجمه شده ليلي گلستان هستند كه مدتي است براي تجديد چاپ در ارشاد منتظر مانده‌اند.


گلستان در پاسخ به اين پرسش كه در اين مدت تغييري در وضعيت اين دو كتاب رخ داده است، به «اعتماد» مي‌گويد: «وضعيت همچنان ادامه دارد و تغييري نكرده است. «زندگي در پيش رو» دارد تند تند افست مي‌شود. قبلا در بساطي‌هاي روبه‌روي دانشگاه ديده مي‌شد، اما الان كار به جايي رسيده كه در كتابفروشي‌ها هم دارند مي‌فروشند!!! واقعا باعث تاسف است كه هيچكس نيست از حقوق مولف و مترجم دفاع كند. وزارت ارشاد هم كه در خواب است! كاش اين خواب را موقع بررسي و مميزي كتاب مي‌كردند!
وقتي كتابي يا هر اثر هنري ديگري در دريافت مجوز با مانعي روبه‌رو مي‌شود، انتظار طبيعي اين است كه به آن هنرمند توضيحاتي درباره مشكلات و موانع صدور مجوز داده شود. البته از ديرباز شنيده‌ايم كه بسياري از نويسندگان گله داشتند كه اين توضيحات هرگز به صورت مكتوب به آنان ارايه نمي‌شود و توضيح شفاهي هم نمي‌تواند به عنوان مدركي مستند تلقي شود. گلستان در پاسخ به اين پرسش كه آيا به شما هيچ توضيحي ندادند كه چرا كتابي كه قبلا با مجوز وزارت ارشاد منتشر شده است، براي تجديد چاپ با مانع رو به رو مي‌شود، مي‌گويد: «قبلا مي‌توانستي با مميز يا بررس كتابت وارد گفت‌وگوهاي توجيهي شوي ولي زمان احمدي‌نژاد ديگر بررس‌ها مخفي ماندند. حالا هم كه شنيده‌ام همه‌چيز از طريق اينترنت انجام مي‌شود. حالا بايد برويم يقه چه كسي را بگيريم؟ و چه كسي را توجيه كنيم و با چه كسي چانه بزنيم؟»
نگاه‌هاي سليقه‌اي ديگري، مشكلي است كه در بحث مميزي يا همان سانسور وجود دارد. به همين دليل است كه مي‌بينيم گاه كتابي كه سال‌ها در انتظار مجوز بوده، بدون هيچ اصلاحيه‌اي مجوز مي‌گيرد و بعد از انتشارش هم هيچ مشكل و مساله‌اي به وجود نمي‌آيد. نبود قانون مشخصي براي سانسور، مشكل بزرگي است كه همچنان پيش‌روي نويسندگان و مترجمان ما است.
گلستان نيز با تاييد سليقه‌اي بودن مميزي ادامه مي‌دهد: «هميشه مميزي سليقه‌اي بوده و قانون مدوني ندارد. كمااينكه «زندگي در پيش رو» و «ميرا» بعد از 12 سال توقيف از نو چاپ شدند و بعد باز توقيف شدند يا مثل «تيستوي سبز انگشتي» يا «زندگي، جنگ و ديگر هيچ » اينقدر همه‌چيز غيرمنطقي و متشتت است كه واقعا نمي‌دانيم بايد چه كار كنيم.»
او سپس به چند نمونه ‌از مميزي‌هاي عجيبي اشاره مي‌كند كه از او خواسته‌اند در ترجمه‌هايش مورد توجه قرار دهد: «گفتند بچه «زندگي در پيش رو» را ادب كن تا حرف‌هاي بد بد نزند! گفتند در «تيستوي سبز انگشتي» تيستو مي‌گويد: جنگ مال آدم‌هاي احمق است! اين تيستو مي‌خواهد بگويد ما احمقيم؟ گفتند در كتاب «قصه‌ها و افسانه‌ها» اين لئوناردو داوينچي شما دارد كار ياد مجاهدين مي‌دهد! گفتند كتاب «زندگي با پيكاسو» نمي‌تواند تجديد چاپ شود چون اين زني كه كتاب را نوشته، زن عقدي پيكاسو نبوده! نمي‌دانم قاه‌قاه بخندم يا زار زار گريه كنم.»
برخي از نويسندگان معتقدند مجوز كتاب‌هاي ترجمه شده راحت‌تر از كتاب‌هاي تاليفي صادر مي‌شود و حساسيت كمتري درباره اين آثار وجود دارد. نظر ليلي گلستان را در اين زمينه جويا مي‌شويم و او پاسخ مي‌دهد: «نظر من قرار است چه چيزي را عوض كند؟ مگر اصلا نظر من مهم است؟ پس هيچ نظري ندارم.»
او همچنين بر اين باور است كه وضعيت انتشار كتاب در دولت فعلي در مقايسه با دولت قبلي هيچ تغييري نكرده و همچنان سليقه‌اي باقي مانده است.
كسي كه كارش نوشتن باشد، با وجود همه مشكلات، ناگزير از نوشتن يا ترجمه است و با همين ديدگاه از گلستان مي‌خواهيم خبرهايي درباره كارهاي آينده‌اش بدهد و او مي‌گويد: «راستش را بخواهيد حالم از هرچه آينده است به هم مي‌خورد. كدام آينده؟ حال را دريابيم آينده پيشكش همه‌مان. حالا هم نشسته‌ايم به تماشاي وزير جديد تا ببينيم چه گلي به سرمان مي‌زند، اميدوارم از آن گل‌هاي محمدي خوش‌رنگ و خوش‌بو باشد كه بويش از صد متري احساس مي‌شود.
راستش را بخواهيد آن قدر خسته و نا اميد شده‌ام كه نگو و نپرس. خدا به دادم برسد كه تنها فريادرس من او است ولاغير.»