285 روز، نه در تبعید، که بر تبعید

در دوران مبارزات اسلامی، رهبر انقلاب حضرت «آیت‌ا... خامنه‌ای» پس از شش بار دستگیری و زندان (اولین زندان سال 42 و ششمین زندان سال ‌های 53 تا 54)، و پس از تحمل انواع سختی‌ ها و شکنجه ‌ها، در سال ۵۶ به ایرانشهر و پس از آن به جیرفت تبعید شدند. تبعید آخرین راه ‌حل رژیم برای مهارِ فعالیت‌ های ایشان بود. دستگیری‌ های مکرر، زندان و بازجویی و شکنجه، نه ‌تنها از فعالیت‌ های سید علی ‌آقا نکاست که از ایشان، مبارزی تمام ‌عیار ساخته بود؛ مبارزی که شدید ترین ضربه ‌ها را به رژیم ستم می‌زد، اما رژیم نمی‌فهمید از کجا و از جانب چه ‌کسی ضربه‌ها را  خورده است.وقتی سید علی آقا برای بار هفتم دستگیر ‌شد، رژیم طاغوت، به‌جای زندان، ایشان را با تبعید مجازات ‌کرد. تبعید به کجا؟ به جایی که این روحانی مبارز و انقلابی، مبارزه یادش برود و سودای انقلاب از سرش بیفتد! جایی که آفتابش سوزان‌ ترین آفتاب کشور باشد و اصلاً گرما اجازه ندهد او فعالیتی داشته باشد؛ جایی که بیشتر مردمش از اهل سنت باشند و کسی این روحانی شیعه تبعیدی را تحویل نگیرد: تبعید به ایرانشهر (و پس از آن به جیرفت.) اما این تبعید، با هوشمندی و روشنگری‌های سید علی آقای خامنه‌ای، یکی از زیباترین جلوه ‌های مکر الهی، در به‌هم زدن حیله‌های شیطانیِ رژیم طاغوت برای بی‌اثر کردن فعالیت‌های انقلابی آیت ا... خامنه‌ای شد. ایشان در امتداد 285 روز اقامت اجباری خود در ایرانشهر و جیرفت، نه «در تبعید» که «بَر تبعید» بودند. درست مانند پیر و مقتدایشان، امام خمینی (رحمت‌ا... علیه) که از دوره‌های متفاوت تبعید خود در ترکیه و عراق و فرانسه، بهترین استفاده را برای پیشبرد مراحل مختلف انقلاب اسلامی بردند.کتاب «بَر تبعید» به دوران ۲۸۵ روزۀ تبعید رهبر معظم انقلاب در سال‌های ۵۶ و ۵۷ می‌ پردازد؛ دوره مهمی که به جزئیات آن پرداخته نشده بود و اتفاقات و وقایع آن، از دسترس خارج بود.آن چه در کتاب «برتبعید» آمده، داستان و تاریخ گذشته نیست، تصویر زیبایی است از سبک زندگی و مبارزه و مردم ‌داریِ یک مرد الهی، که  می ‌تواند برای امروز و فردای همه ما الگو باشد. این کتاب در 296 صفحه به‌ صورت رنگی توسط انتشارات صهبا ارائه شده که علاوه بر متن، دارای ضمیمۀ اسناد و تصاویر نیز می باشد که با قیمت 14 هزار تومان به تازگی روانه بازار نشر شده است. بریده‌ای از کتاب: گرما، گرما، گرما..! ایرانشهر، نُه ماه در سال گرم است و در تابستان، داغ و گداخته! آیت‌ا... خامنه‌ای: «وسط تابستان در سایه، 54 درجه حرارت بود و در آفتاب 63‌ درجه. هوا خیلی گرم بود. زمین آن‌قدر داغ می‌شد که آدم نمی‌توانست از آن هوا استفاده کند. واقعاً مثل مس گداخته! آدم هرچه فرش و تشک می‌انداخت، یا آب‌پاشی می‌کرد، فایده‌ای نداشت؛ تا پنج شش ساعتی که از شب می‌گذشت، یواش‌یواش زمین خنک و قابل استفاده می‌شد.» حجت الاسلام راشد یزدی: «آب واقعاً نزدیک به جوش بود. آفتابه را آب می‌کردیم، می‌بردیم آن را می‌گذاشتیم در یک اتاقی که سایه بود، تا بعد از چند ساعت قابل استفاده شود! با چنین گرمایی مواجه بودیم! همه ‌جا بادبزن همراهمان بود، حتی در دستشویی! در چنین شرایطی، آقا خیلی کار می‌کردند، درحالی‌که هم خیلی ضعیف بودند و هم خوراکشان کم بود. ضعفشان طوری بود که وقتی خواب می‌رفتند، من می‌گفتم که دیگر بیدار نمی‌شوند! گرمای هوا هم مزید بر ضعف ایشان می‌شد، اما ایشان مقاومت کرده و آن گرمای شدید را تحمل می‌کردند.» از برق هم خبری نبود. برق برای خان ‌ها و اشراف بود! و درکل، خوانین ایرانشهر، تحت هر شرایطی، زندگی‌شان خوب بود و درجه‌ یک! آیت‌ا... خامنه‌ای: «خان، پدر مردم را درمی‌آورد. من در بلوچستان وضعیتی را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست. یعنی اگر کسی توصیف کند، شما باور نخواهید کرد، یعنی این‌قدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آن جا، از همه جهت، در نهایت راحتی و آسایش زندگی می‌کردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگی می ‌کردند! در همان شهرها، مردمی بودند که اوّلیات زندگی برایشان وجود نداشت؛ یعنی فقر به‌ معنای تلخ و سیاه، مسئله آن‌ وقت در آن جا بود. نه جاده‌ای، نه آبی، نه برقی، و نه در تابستان وسیله خنک‌کننده ‌ای. مردم آن جا این‌طور محروم بودند.»