امريكا داعش افغانستان را براي ضربه زدن به چين مي‌خواهد


تحولات بين‌المللي و تشديد رقابت‌هاي منطقه‌اي و اوضاع نابسامان امنيتي و اقتصادي در افغانستان، آينده اين كشور را در ‌هاله‌اي از ابهام قرار داده است. همزمان با روي كار آمدن دونالد ترامپ در امريكا و غيرقابل پيش‌بيني بودن سياست خارجي او، نگراني‌ها نسبت به چشم‌انداز صلح در افغانستان افزايش‌يافته است. وضعيت افغانستان در سال‌هاي اخير به سوي پيچيدگي بيشتري سوق پيدا كرده است. همكاري‌هاي منطقه‌اي بين روسيه، چين و ايران، در كنار رقابت‌هاي امريكا با اين كشورها آينده افغانستان را با سؤال‌ها و تنگناهاي زيادتري مواجه مي‌سازد و بار ديگر احتمال خطر جنگ‌هاي نيابتي را در منطقه افزايش مي‌دهد. سياست‌هاي امريكا در قبال تروريسم و چگونگي مبارزه با آن و نيز رويكرد سياسي دولت جديد امريكا در قبال كشورهاي منطقه مي‌تواند در تحولات آينده افغانستان تأثيرگذار باشد. نوذر شفيعي، كارشناس و پژوهشگر ارشد شبه قاره، در گفت‌وگو با «جوان» مي‌گويد: «امروزه طالبان براي كشورهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي اهميت يافته است و اين مسئله به خاطر حضور داعش در افغانستان است كه تهديدي براي ثبات و امنيت منطقه به شمار مي‌رود. لذا روسيه، چين و ايران تلاش دارند تا اجازه ندهند طالبان با داعش همكاري كند». به گفته شفيعي، اگر سياست‌هاي ترامپ در جهت مقابله با تروريست‌هاي داعش در افغانستان باشد مي‌تواند به همكاري و تعامل با روسيه بينجامد. براي بررسي تحولات افغانستان با نوذر شفيعي، استاد دانشگاه‌هاي اصفهان و تهران، نماينده سابق مجلس شوراي اسلامي و كارشناس مسائل جنوب آسيا به گفت‌وگو نشستيم.                                                        ***
به نظر مي‌رسد تحولات افغانستان در حال وارد شدن به مرحله جديدي است و رقابت قدرت‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي براي حضور بيشتر در افغانستان تشديد شده است. اين وضع را با توجه به روي كار آمدن ترامپ چطور ارزيابي مي‌كنيد؟ در ارتباط با مسئله افغانستان بايد به چند نكته توجه كرد. اول، موضع دونالد ترامپ، رئيس‌جمهور امريكا درباره افغانستان است. سياست كلي ترامپ اين است كه امريكا دوباره در كشورهاي مختلف درگير نشود و بارها به اين مسئله اشاره كرده است. استدلالش هم اين است كه امريكايي‌ها مداخله مي‌كنند و ديگران نفع آن را مي‌برند و باتوجه به اينكه ترامپ تاجر است، از منظر اقتصادي به موضوع مي‌نگرد و از بعد اقتصاد- سياسي بين‌المللي موضوع را در نظر مي‌گيرد. اما اگر ترامپ از منظر سياست بين‌الملل به موضوع نگاه كند اينگونه اظهارنظر نخواهد كرد. در سياست بين‌الملل ما با قدرت سر و كار داريم. موقعيت و قدرت هژمونيك فعلي امريكا در جهان مديون نقش آن در سياست بين‌المللي و قدرت نظامي اين كشور است، اما ترامپ به اين منطق توجهي ندارد. ترامپ در مورد عراق و افغانستان تمركز جدي بر ماندن دارد به اين دليل كه احساس مي‌كند واشنگتن هزينه كار را پرداخت كرده است و اگر در اين دو حوزه بسيار مهم عقب‌نشيني كند قدرت‌هاي ديگر خلأ قدرت را پر خواهند كرد. آيا ترامپ اين مسئله را به طور صريح اعلان كرده است يا فقط حدس و گمان است؟ دو نكته در اين مورد وجود دارد. اول، اينكه ترامپ گفته قصد ندارد به شكل سابق در اين كشورها مداخله كند و دوم تأكيد كرده كه امريكا نيروهاي خود در افغانستان را افزايش مي‌دهد. ارتباط اين دو مورد اين است كه امريكا هزينه كرده و معتقد است اين كشورها در موقعيت ژئوپلتيكي بسيار مهمي قرار گرفته‌اند كه امريكا نبايد آنها را رها كند. چين خيلي از خلأهاي اقتصادي در افغانستان را پر مي‌كند، روسيه و ايران هم به شدت آمادگي دارند اين خلأ را پر كنند. هند اگر درصدد پر كردن خلأ بربيايد با امريكا همسو است و اين كشور سياست همراهي را دنبال مي‌كند. نكته ديگر اهميت يافتن گروه طالبان است. به نظرم مركز ثقل تحولات مناطق شرق ايران، آسياي مركزي، آسياي جنوب شرقي و حتي بخشي از غرب آسيا، طالبان است. نشانه‌هاي اهميت طالبان اين است كه ايران وارد مذاكره با طالبان شده، چين به اين سمت حركت كرده و روسيه نيز در اين مسير قدم بر‌مي‌دارد. از طرف ديگر، پاكستاني‌ها كه معتقدند كنترل مطلق طالبان بايد در دست آنها باشد، اهميت اين گروه را درك مي‌كنند. امريكايي‌ها علائم مثبتي به طالبان دادند و اگر واشنگتن بيايد، احتمال دارد كه هند را هم به اين مسير وارد كند. اين نشانه‌ها بيانگر اهميت يافتن طالبان در حوزه‌هاي مختلف است، زيرا امروزه گروه‌ها اهميت پيدا كرده‌اند. در جنگ سرد، قدرت‌هاي هسته‌اي به خاطر ويرانگر بودن اين تسليحات و براي جلوگيري از درگيري نظامي، جنگ‌هاي نيابتي را توسط كشورهاي جهان سوم يا توسط اين گرو‌ه‌ها هدايت مي‌كردند. الان چون تسليحات متعارف هم ويرانگر شده‌اند كشورها از طريق جنگ‌هاي نيابتي با هم تسويه حساب مي‌كنند و به اين دليل است كه طالبان اهميت پيدا مي‌كند. دليل اهميت يافتن طالبان اين است كه بخشي از گروه داعش از غرب آسيا به سمت جنوب و آسياي مركزي با محوريت افغانستان در حركت است. اين اقدام به اين معني نيست كه غرب آسيا از وجود داعش خالي شده است. داعش همچنان در غرب آسيا خواهد بود و حتي اگر نابود هم شود به صورت‌هاي ديگري رشد خواهد كرد و با نام‌هاي ديگري بروز و ظهور خواهد يافت. از اين‌رو، ورود داعش به افغانستان اهميت طالبان را افزايش مي‌دهد. چون در يك مقطع زماني كه شهر حلب در سوريه زير بمباران روسيه بود و امريكايي‌ها قافيه را باخته بودند، باراك اوباما و جان كري، رئيس‌جمهور و وزير خارجه سابق امريكا اعلام كردند آنچه در حلب رخ مي‌دهد، هم در سوريه و هم در روسيه از مسكو تلافي خواهد شد. در سوريه منظور اين بود كه گروه‌هاي تروريستي را تقويت خواهند كرد. در آسياي مركزي و روسيه هم منظور اين بود كه داعش را به اين منطقه انتقال خواهند داد. اگر به صحنه افغانستان نگاه كنيم درگيري‌هاي خونيني بين داعش و طالبان در جريان است. اگر طالبان نقش همكاري با داعش را در افغانستان و آسياي مركزي بازي كند روسيه، چين و ايران به شدت آسيب‌پذير مي‌شوند. با ورود داعش به افغانستان همه كشورها روي طالبان تمركز كرده‌اند و اين نشان از اهميت يافتن گروه‌ها دارد. ايران، روسيه و چين به طالبان نزديك مي‌شوند كه طالبان اين نقش را بازي نكند، ولي امريكايي‌ها دنبال اين هستند كه طالبان اين نقش را بازي كند. اما آن چيزي كه ممكن است براي ما سودمند باشد اين است كه سياست اعلاني ترامپ برخورد با تروريسم با مشخصات داعش است. اگر دوره اوباما بود شاهد اتحاد و ائتلاف بين داعش و طالبان در افغانستان و آسياي مركزي بوديم اما با آمدن ترامپ وضعيت متزلزل است. يعني ترامپ گفته است با داعش مقابله مي‌كند. مي‌گوييد داعش كه به سمت افغانستان حركت مي‌كند، با امريكا همسو و همراه است؟ اين در حالي است كه داعش ثبات و امنيت افغانستان را به خطر مي‌اندازد و از آنجا كه امريكا به دنبال ايجاد ثبات در افغانستان است، چطور مي‌تواند با نيرويي كه ثبات و امنيت را در اين كشور به خطر مي‌اندازد، همسو باشد؟ اين مشكلي است كه بايد حل شود و نقش دولت افغانستان در اينجا مهم است. ممكن است دولت افغانستان به جاي طالبان ناگزير چنين نقشي را بر عهده بگيرد و با داعش همكاري كند. كما اينكه ما مي‌بينيم برخورد دولت با داعش كمتر است مگر در مناطقي كه وضعيت بحراني است و اقتدار و صلاحيت دولت افغانستان زير سؤال مي‌رود، وارد عمل مي‌شود. اينكه آيا طالبان مي‌تواند با داعش كنار بيايد، به دلايلي اين امكان وجود ندارد ولي به يك دليل امكان اين همكاري وجود دارد. دليل اول، طالباني كه الان وجود دارد متفرق و پراكنده است. علت اصلي آن هم انشعاب‌هايي است كه پس از مرگ ملا عمر پيش آمده است. دوم، بخشي از طالبان از جمله حزب حكمتيار وارد جريان قدرت در افغانستان شده‌اند. سوم، طالبان به رغم همه مشكلاتي كه دارد هم درصدد اجراي قوانين شرع و هم اجراي سنت «پشتون والي» است ولي داعش تنها به دنبال اجراي قوانين شرع است. داعش متشكل از نيروهاي خارجي از بسياري از كشورهاست و قصد احياي خلافت در همه جهان اسلام را دارد. طالبان اين تفكر را ندارند و هدفشان سرنگون كردن دولت افغانستان، خروج نيروهاي خارجي از اين كشور و تأسيس دولت اسلامي متأثر از شريعت و پشتون والي در افغانستان است. وقتي ابوبكر البغدادي، سركرده داعش به طالبان پيام فرستاد تا با اين گروه بيعت كند، طالبان رد كرد. طالبان نمي‌خواهد هزينه‌اي كه داعش تاكنون به وجود آورده بر طالبان هم تحميل شود و وجهه داعش باتوجه به اقداماتي كه انجام داده در افكار عمومي بين‌المللي مطلوب نيست و طالبان نمي‌خواهد چنين برچسبي به اين گروه هم بخورد. داعش به لحاظ فكري در جهان اسلام پذيرش ندارد و با اين چنين تفكراتي هيچ سنخيتي با ساختار اجتماعي افغانستان ندارد. در جامعه افغانستان فقر بيداد مي‌كند و هر كس دنبال مزدوري است و زمينه براي همكاري با داعش وجود دارد. اما نكته مهم‌تر نقشي است كه القاعده مي‌خواهد بازي كند، القاعده به لحاظ مرام سياسي و حتي مشي مبارزاتي با طالبان شباهت دارد ولي در تشخيص تهديد بعيد و قريب اختلافاتي دارند. ايمن الظواهري، سركرده القاعده به البغدادي پيام داده است كه اولويت فعلي مبارزه جهان اسلام نيست بلكه دنياي مسيحيت است. تعداد زيادي در درگيري‌هاي بين طالبان و داعش كشته شده‌اند و الظواهري سعي دارد اين دو گروه را با هم آشتي دهد. الان همه طرف‌ها درحال عضوگيري هستند. چيني‌ها با طالبان و دولت پاكستان همكاري مي‌كنند تا مانع از سرزير شدن طالبان به منطقه سين كيانگ شوند. تهديدي كه الان متوجه چين است داعش است نه طالبان. اگرچه تنش در روابط امريكا و چين فروكش كرده ولي امريكايي‌ها چين را به عنوان رقيب جدي خودشان براي آينده اعلام كرده‌اند و داعش مي‌تواند به عنوان ابزاري براي آسيب رساندن به چين باشد. روسيه از پاكستان مي‌خواهد از نقش‌آفريني طالبان براي داعش جلوگيري كند. مسئله دیگر اينكه اگر طالبان با داعش همكاري نكنند يك فرصت براي همه كشورها‌ست و اگر همكاري كنند يك تهديد است و اگر همكاري نكنند باز اينكه داعش آزادانه در افغانستان عمل مي‌كند، يك تهديد جدي است. شما گفتيد داعش يك تهديد جدي براي همه طرف‌ها به شمار مي‌رود. آيا در حجم داعش در افغانستان بزرگنمايي هم مي‌شود يا نه. باتوجه به اينكه فرهنگ افغانستان همان قدر كه براي گرايش به طالبان زمينه دارد به همان ميزان از گرايش به داعش فراري است و زمينه فراهم نيست. شما حجم داعش در افغانستان را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ الان داعش در مدارس، مساجد، اماكن خيريه، كلوپ‌هاي ورزشي و فضاي مجازي و شبكه‌هاي حقيقي افغانستان عضوگيري مي‌كند. مهم‌ترين زمينه گرايش به داعش فقر است كه در افغانستان بيشتر است و بخشي از گرايشات به داعش مسئله پول است. شايد داعش در سال‌هاي اول شكل‌گيري و باتوجه به تسلط بر مناطق نفت‌خيز سوريه و عراق ثروت هنگفتي را به دست آورده بود و از طريق اين منابع مالي مي‌توانست مزدوران جديدي را به خدمت بگيرد، اما اخيراً اين گروه از وضعيت مالي خوبي برخوردار نيست و حتي مقامات غربي نيز گفته‌اند كه 50 درصد از درآمدهاي مالي داعش كاهش يافته است. با وضعيت بد مالي، چطور امكان جذب افراد در داعش وجود دارد؟ اينكه بگوييم ظرفيت‌هاي مالي داعش تنها از طرف خود اين گروه است از نظر كارشناسي غيرحرفه‌اي است. حتماً داعش از طرف كسي و براي هدفي ايجاد شده و نماد يك تضاد و اصطكاك است. بله ممكن است در جاهايي مثل موصل و رقه و با تسلط بر منابع نفتي بخشي از هزينه‌هاي خود را تأمين كند اما بخش بزرگي از منابع مالي داعش از سوي خارج تأمين مي‌شود. در افغانستان مهم‌ترين منبعي كه مي‌تواند هزينه‌ها را تأمين كند مواد مخدر است ولي اين مواد كه در چارچوب شبكه گسترده مافيايي انجام مي‌شود به تنهايي براي تأمين منابع مالي اين گروه كافي نيست. حتماً داعش از سوي عربستان، قطر و حتي تركيه حمايت مالي مي‌شود. درباره تعداد داعشي‌ها در افغانستان گفتيد چند آمار وجود دارد، حجم اين گروه در افغانستان چقدر است؟ آمارهايي كه درباره تعداد داعشي‌ها در افغانستان وجود دارد، سه نوع است. يك آمار 2500 نفر است، آمار دوم كه از سوي منابع ايراني اعلام شده تا 12000 نفر است و آمار سوم كه امريكايي‌ها برآورد كرده‌اند 25000 نفر است كه اين آمار اغراق‌آميز است. آيا به نفع امريكايي‌ها نيست كه تهديد داعش در افغانستان را بزرگنمايي كنند تا حضور قدرتمند خود در اين كشور را توجيه كنند؟ حتي برخي كارشناسان نيز بر اين باورند كه افزايش نيروهاي امريكايي در افغانستان هم به بهانه مقابله با داعش انجام مي‌شود؟ بله، امريكايي‌ها هم از طريق حضور سمبليك سخت‌افزاري و هم از منظر قدرت نرم حضور خودشان در افغانستان را مفروض مي‌انگارند. فرايندهاي سياسي كه در افغانستان وجود دارند جريان‌هاي ليبرال است و عبدالله عبدالله، رئيس اجرايي افغانستان هم از منظر ليبرالي به موضوع نگاه مي‌كند تا ايدئولوژيك. نيروهاي جهادي افغانستان هم كه ريزش پيدا كرده‌اند و امريكايي‌ها 30 سال مديريت كردند تا جهاديسم را از چشم مردم افغانستان انداختند. واقعيت اين است كه بخشي از جامعه افغانستان به سمت مدرنيته در حركت است و تصور بازگشت افغانستان به مرحله سابق دشوار است مگر اينكه اتفاقات غيرمنتظره‌اي رخ دهد. اينكه امريكايي‌ها از افغانستان خارج شوند، دولت‌هايي مثل افغانستان را قدرت‌هاي هژمون ايجاد مي‌كنند و اگر حمايت آنها نباشد فرومي‌پاشند. براي اينكه حجم داعش در افغانستان بهتر مشخص و ملموس‌تر شود، توضيح دهيد كه ميزان پراكندگي اين گروه در افغانستان به چه نحوي است و در كدام ولايت‌ها حضور فعال‌تري دارند؟ اگر به نقشه افغانستان در سال 2016 نگاه كنيم، سه منطقه تحت كنترل، تحت نفوذ و زمينه‌هاي حضور گروه‌ها به طور دقيق مشخص شده است. با نگاه به اين نقشه مي‌بينيم كه طالبان هم بخش وسيعي از افغانستان را در كنترل و هم نفوذ بيشتري دارند و هم زمينه‌هاي حضور براي اين گروه بيشتر فراهم است. هرچند قلمرو ارضي داعش بسيار كم است ولي نسبت به 2014 سير صعودي پيدا كرده است. عمليات تخريبي داعش بسيار بالا است و عمده عمليات ويرانگر در افغانستان از سوي داعش انجام مي‌شود. با وجود بحث‌هايي كه درباره داعش مطرح كرديد، بسياري از عمليات تروريستي كه در افغانستان و حتي پاكستان انجام مي‌شود، طالبان مسئوليت آنها را برعهده مي‌گيرد. بله، طالبان هم عملياتي انجام مي‌دهد و تلاش مي‌كند تا دولت كابل را سرنگون كند و اينگونه نيست كه بيكار نشسته باشد. طالبان از عمليات كوچك شروع كرد و به مدت هفت سال توانست قدرت را به دست بگيرد و تنها بخش خيلي كوچكي از افغانستان در اختيار نيروهاي جهادي‌ بود ولي ما نمي‌توانيم قدرت داعش در افغانستان را انكار كنيم. طالبان و داعش عمليات‌هايشان مبتني بر اين تفكر است كه ضربه بزنند و بي‌ثباتي ايجاد كنند. طالبان علاوه بر اين تفكر، وارد قلمروهاي مختلفي مي‌شود و حضور پيدا مي‌كند و جنگ و گريزها بين اين گروه و نيروهاي دولتي براي تصرف سرزمين است. اما هدف داعش در اعلام حضور است و اقداماتش هم نمادين است. عمليات انتحاري طالبان در سال‌هاي اخير كاهش يافته و بيشتر از سوي شبكه حقاني انجام مي‌شود نه شوراي كويته. در انتخاب بين طالبان و داعش، موضع پاكستان به چه صورت است به خصوص باتوجه به اينكه پاكستاني‌ها اخيراً از امريكا دور شده‌اند و به نظر مي‌رسد سياست مستقل‌تري در پيش گرفته‌اند؟ امريكايي‌ها تلاش دارند طالبان را با دولت آشتي دهند و زمينه هم فراهم است اما ابتكارعمل در دست چيني‌ها است. در ارتباط با پاكستان يك مسئله به اختلافات پاكستان با افغانستان مربوط مي‌شود كه جزو مشكلات حياتي است و به اختلافات ارضي مربوط مي‌شود، يعني اختلافاتي كه كشورها حاضر هستند به خاطر آن وارد جنگ شوند و لذا پاكستان هميشه نگران خط ديورن، مرز بين دو كشور است. سياست پاكستان اين است كه اگر توافقي بين اسلام‌آباد و كابل در اين زمينه ايجاد نشود شايد اين مسئله مشمول گذر زمان و حل شود. دوم، بحران هيدرو پولتيك در جهان شروع شده است. بسياري از منابع آبي پاكستان از افغانستان تأمين مي‌شود و سياست كلي پاكستان و بهترين گزينه‌اش اين است كه يك دولت ايدئولوژيك در افغانستان باشد و بنابه تفكرات ايدئولوژيكش ادعاي آب و خاك نداشته باشد. پاكستان انتظار داشت تا رژيم طالبان اينگونه باشد اما در عمل نشد. دومين گزينه، يك دولت دست‌نشانده در افغانستان روي كار بيايد كه چنين ادعايي نداشته باشد و بلكه قراردادي هم در اين رابطه امضا كند. گزينه سوم، اگر اين راهكارها عملي نشد ديگ جوشان افغانستان همچنان بجوشد و ناامني‌ها و بي‌ثباتي در اين كشور ادامه داشته باشد و اينكه پاكستان از طالبان حمايت مي‌كند هدفش اين است. پاكستان در تقابل با هند و امريكا، طالبان را تقويت مي‌كند. چون اگر هند وارد عرصه افغانستان شود و نفوذ خود را افزايش دهد، نفوذ پاكستان هم در افغانستان و هم در آسياي مركزي به پايين‌ترين سطح خود خواهد رسيد. بنابراين، براي پاكستان، هند به همان ميزان دشمن به حساب مي‌آيد كه رژيم صهيونيستي براي ماست. نكته دوم، پاكستاني‌ها به خاطر اينكه امريكايي‌ها در منطقه هند را به عنوان متحد انتخاب كرده‌اند، نگران هستند و به همين خاطر به دنبال اين هستند تا از تثبيت منافع خود در افغانستان مطمئن شوند. آيا اتحاد امريكا و هند در منطقه استراتژيك است و به طور رسمي اعلام شده است؟ وقتي امريكا در مجامع بين‌المللي از هند حمايت مي‌كند، حجم تجارت بين دو كشور افزايش پيدا مي‌كند، هند طرفدار مسكو به دوست واشنگتن تبديل مي‌شود و فشار امريكا بر پاكستان افزايش پيدا مي‌كند همه اينها علائمي هستند كه سبب مي‌شود چنين استنباطي داشته باشيم. پاكستاني‌ها اميدوار هستند روابطشان با واشنگتن در حد شكل كنوني باقي بماند. براي اين كار لازم است پاكستان مزيت‌سازي كند و فعاليت منطقه‌اي خود را افزايش دهد تا توجه امريكايي‌ها را جلب كند. به نظر مي‌رسد پاكستان با طالبان به صورت كنترل شده كار مي‌كند. يعني طالباني كه با روسيه، آسياي مركزي، چين و حتي ايران همكاري نداشته باشد و هدفش تنها بي‌ثبات‌سازي افغانستان باشد. به اين ترتيب مي‌توان گفت اقدامات پاكستان در نقطه مقابل امريكا‌ست چراكه امريكا دنبال ثبات‌سازي در افغانستان است اما پاكستان در پي بي‌ثباتي و ناامني در اين كشور است و به نوعي اهدافشان در تضاد با يكديگر قرار دارد؟ به نظر مي‌رسد اختلافات با امريكا سبب شده است تا پاكستان كمي به سمت چين و روسيه تمايل پيدا كند؟ چين قبلاً محورهايي را تحت عنوان مكانيسم‌هاي صلح در افغانستان ايجاد كرده است. مثلث چين- پاكستان- روسيه، مربع چين- روسيه- پاكستان- ايران و در بعد گسترده‌تر با دولت افغانستان و طالبان ايجاد شده‌اند و اين مكانيسم‌ها پروسه‌ صلح را به پيش مي‌برند. اول، پاكستان در اين پروسه همكاري كند تا طالبان را وادار كند در فرايند قدرت سهيم باشد، دوم، اگر چنين چيزي امكان‌پذير نيست طالبان با داعش در افغانستان همكاري نداشته باشد و در عين حال درصدد عضوگيري از آسياي مركزي نباشد. الان مهم‌ترين عناصري كه در كنار داعش در افغانستان مبارزه مي‌كنند، از جنبش اسلامي ازبكستان، نهضت اسلامي تاجيكستان، حزب تحرير يا جنبش تركستان شرقي هستند. چون اين افراد بومي منطقه هستند سعي كرده‌اند تا از آنها استفاده كنند و به خاطر اينكه حساسيت جامعه افغانستان را تحريك نكنند از اعراب و ساير خارجي‌ها عضوگيري نكرده‌اند. محور مشترك اين است كه همه تلاش مي‌كنند تا طالبان وارد قدرت سياسي در افغانستان شود و دست از مبارزه بردارد. از آنجا كه در عرصه سياست‌ها مسائل فرق مي‌كنند، ممكن است بخشي از پاكستاني‌ها از داعش به عنوان ابزار مزيت‌ساز استفاده كنند. در ارتباط با داعش، اگر ارتش پاكستان با امريكا و روسيه در زمينه اطلاعاتي و دادن اطلاعات درباره پايگاه‌هاي طالبان و عضوگيري اين گروه با مسكو و واشنگتن همكاري كند، مي‌توان گفت كه پاكستان به پروسه صلح پايبند است. در غير اين صورت، پاكستان همچنان به عنوان عامل بي‌ثبات ساز در افغانستان باقي خواهد ماند. بله همه اين مسائل درست است اما مسئله اصلي اولويت‌بندي پاكستان در افغانستان است. اينكه پاكستان بين داعش و طالبان كدام گروه را انتخاب مي‌كند؟ براي پاكستان طالبان بهترين گزينه است. چون طالبان بومي منطقه است و بخشي از آن از جامعه پاكستان هستند. طالبان با بافت جامعه افغانستان سازگار است و دسترسي به اين گروه براي پاكستان آسان است. اما داعش يك گروه خارجي است كه هر لحظه ممكن است از قدرت و كنترل پاكستان خارج شود و دست به اقداماتي بزند كه حتي امنيت پاكستان را تهديد كند. الان يك بحث ديگر كه در ارتباط با روند صلح در افغانستان مطرح است، مدلي است كه روس‌ها در پيش گرفته‌اند كه شبيه مدل سوريه است و اخيراً يك نشستي بين روسيه، ايران، چين و پاكستان در مسكو برگزار شد و امريكايي‌ها در آن حضور ندارند. اين چارچوب چقدر جدي است و تا چه ميزان مي‌تواند موفق باشد؟ دولت افغانستان در شرايطي قرار دارد كه ناچار است با همه كشورها همكاري كند و به استثناي پاكستان با همه كار مي‌كند. پاكستاني‌ها از اينكه افغانستان زمينه را براي ورود هند به اين كشور فراهم كرده، نگران هستند و به همين منظور از همكاري با كابل دوري مي‌كنند. به نظرم، روسيه تلاش مي‌كند با ورود و نفوذ به افغانستان معامله‌اي با امريكا بكند و با اين كار عملاً حوزه‌اي را كه تحت نفوذ امريكا است به چالش بكشد. روسيه مي‌خواهد به امريكايي‌ها اين پيام را بدهد كه در افغانستان از مواضعش عقب‌نشيني مي‌كند و در قبال آن امريكا نيز بايد در سوريه عقب‌نشيني كند. اينكه شما مي‌گوييد حضور روسيه در افغانستان براي امتيازگيري از امريكا در سوريه است به نظر نمي‌تواند درست باشد، چون حضور داعش در افغانستان مي‌تواند به تهديد جدي براي مرزهاي روسيه تبديل شود و ورود روسيه به افغانستان نمي‌تواند تنها براي امتيازگيري از امريكا در سوريه باشد و بيشتر براي دفع تهديدات امنيتي صورت مي‌گيرد و به نوعي براي ايجاد بازدارندگي در مقابل امريكا انجام مي‌شود. بله، اگر روسيه ولاديمير پوتين و امريكاي باراك اوباما بود، افغانستان محل اصطكاك بود. اگر روسيه پوتين و امريكاي ترامپ باشد، افغانستان صحنه ارتباط و تعامل است. اين فرض در صورتي است كه ترامپ به وعده‌هاي خود در مقابله با داعش در افغانستان عمل كند، يعني همان كاري كه روسيه در سوريه انجام مي‌دهد. اگر اينگونه باشد افغانستان دو طرف را به هم جذب مي‌كند نه دفع. به نظرم اين اقدام در چارچوب بازي بزرگ انجام مي‌شود چيزي كه در سوريه نيز وجود دارد. روسيه از تهديد داعش نگران است و هرچه بيشتر در افغانستان حضور داشته باشد قدرت چانه‌زني‌اش در مقابل امريكا در سوريه بيشتر خواهد شد، زيرا سهم بيشتري از قدرت را مطالبه خواهند كرد. مقابله با داعش تنها مقابله با تهديد مشترك نيست، چون وقتي تهديد از بين رفت سهم‌خواهي‌ها هم شروع خواهد شد.