گفت و گوی «همدلی» با هوتن حق‌شناس تصحیح کننده رنگ و نور در سینمای ایران آخرین نسلی که با نگاتیو کار کرد

همدلی | سعید قاضی‌نژاد: هوتن حق‌شناس یکی از بهترین تصحیح کنندگان رنگ و نور در سینمای ایران است که بی‌ادعا مشغول به کار خود است. حق‌شناس از گفت و گو دوری می‌کند و ترجیح می‌دهد تا در استودیو مشغول کارش باشد. با این حال بعد از کسب اسکار فیلم «فروشنده» که او کارهای مربوط به تصحیح رنگ و نورش را انجام داده بود به سراغش رفتیم تا در مورد نحوه ورودش به سینما بپرسیم. حق‌شناس در عین جوانی بسیار متواضع بود و در زمان
گفت و گو تلاش می‌کرد نقش خود را چندان پررنگ نکند. با او از ابتدای ورودش حرف زدیم.
شاید برای سوال اول شروع چندان مناسبی نباشد اما معتقدم با توجه به قدرت دیجیتال و مهارت شما از نظر فنی و تکنیکی باید در مورد وجود جایزه‌ای برای بخش تصحیح رنگ و نور فکری جدی کرد. سهم شما به عنوان کسی که در حال تصحیح رنگ و نور یک فیلم است به اعتقاد من در دوران دیجیتال تا پنجاه درصد به اندازه یک فیلم‌بردار است. این‌را بر اساس چیزهایی که مشاهده کردم می‌گویم. چون کار شما این توانایی را دارد تا بسیاری از اشتباهات فیلم‌بردار را عملا تصحیح ‌کند. کاری که هنوز در بخش داوری های ما کسی متوجه آن نیست.
نمی توانم قاطع درصد بدهم و بگویم پنجاه یا سی یا بیست درصد آثار اکران شده وابسته به چیزی است که می‌گوئید. چون بعضی وقت‌ها فیلم‌برداری هست که کاری را انجام داده، در هنگام کار تصحیح حضور پیدا می‌کند و ما با هم تغییرات کوچکی را روی کار اعمال می‌کنیم و تمام. عملاً من هیچ کاری انجام نمی‌دهم. فقط کمی نقایص فنی را رفع می‌کنم. اما یک زمانی هست که فیلم‌برداری اینجا می‌آید و کارش تبدیل به چیز دیگری می‌شود و بیرون می‌رود. آن‌جا من می‌توانم بگویم، پنجاه درصد و یا حتی بیشتر سهم دارم. این بستگی به این دارد که اصلا قرار است چه اتفاقی بیفتد. چون ما توی این مقوله دو بخش کار داریم. یکی که کار فنی است و متاسفانه بسیاری هم آن‌را این‌روزها به شکل یک کار فنی می‌شناسند. در وهله اول شات‌ها مچ می‌شوند تا یک‌دست به نظر بیایند. ولی بعد از آن است که آن اتفاق اصلی رخ می‌دهد. یعنی قرار است تصویر حسی را منتقل کند. و این حس قرار است در راستای داستان فیلم و کمک به فیلم باشد. از فیلم بیرون نزند. امکانات به من این اجازه را می‌دهد که هزار تا کار عجیب و غریب انجام بدهم، اما اگر به فیلم صدمه بزند اشتباه کرده‌ام. مسئله بعدی این است که این‌کار را در


هزار و خورده‌ای پلان فیلم بتوان حفظ کرد. اصولا تمام بچه‌هایی که این‌کار را انجام می‌دهند تمام هزار و خورده‌ای کات را در ذهن نگه می‌دارند. مثلا «فروشنده» 2800کات داشت. و یا فیلمی دیگر 800کات دارد. تمام این بچه‌ها باید در مغزشان تمام این کات‌ها را داشته باشند. شما بدانید که فلان جای فیلم اگر این‌کار را انجام بدهیم فیلم خراب می‌شود. حالا اینکه توالی سکانس‌ها به چه صورت باشد هم خیلی مهم است. مثلا فیلم شهرام مکری یعنی «هجوم» که کلا در یک پلان باشد یا بیشتر. مثلا هجوم برای من یک پلان بود اما تغییرات و حرکت دوربین و زاویه‌ها به شکلی بود که کار را بسیار سخت می‌کرد. اما هیچ‌کس نباید متوجه شود که وقتی دوربین از داخل سالن وارد اتاق‌ها می‌شود تصحیح رنگ در حال تغییر است. تغییراتی که انگار متعلق به یک فیلم دیگر است. اگر کس فهمید که من آنجا اشتباه کرده‌ام. یعنی شما دفتر هزاربرگی دارید که در آن داستان را باید با رنگ تعریف بکنید و در این شکل ارائه پیوسته و یک‌دست باشد. حالا اینکه بگم من چند درصد نقش دارم واقعاً نمی‌دانم. ولی به عنوان کسی که کارم این است تصحیح رنگ یا درجه‌بندی رنگ وظیفه‌ دارم احساسات را از طریق دیدگاه بصری آن منتقل منتقل کنیم. و این نکته که من فیلم‌ها را بی‌صدا
می بینم. هیچ فیلمی را تا به حال با صدا کار نکرده‌ام. برای همین وقتی شما صدا را حذف می‌کنید یک پروژه گرافیکی دارید. حالا بخش عمده کار فن آن است. بخصوص که این روزها این بخش مدام در حال به روز شدن است. با این سرعت تکنولوژی تا چند سال دیگر اساس یک تکنولوژی دیگر وارد خواهد شد از نظر فنی که داستان کاملا متفاوتی است.
نمایشگاه‌ها و تکنولوژی‌های روز را دنبال می‌کنی؟
بله. مثلا این چیزهایی که در نمایشگاه سی یی اس 2017 نمایشگاه تکنولوژی و فن‌آوری دیده شد ابزار و ادوات بسیار پیشرفته‌ایست. شما «های دینامیک رنج» دارید. «اچ دی آر» دارید. چیزهای بسیار عجیبی است.
تخصصی و علاقه‌مندی به این هنرصنعت چطور و از کجا شروع شد؟ درسش را خواندی یا دوره خاصی دیدی؟
من دانشجوی فیلم‌برداری دانشگاه سینماتئاتر بودم. سال 86 فارغ‌التحصیل شدم. کار فیلم‌برداری انجام می‌دادم. در زمان دانشگاه استادی داشتم به اسم آقای محمد آلادپوش. شروع این کارها و تخصص‌ها با ایشان زده شد. آن‌هم زمانی که این چیزها نبود واقعاً. آن سال‌ها ایشان کمک بسیاری به من کرد. و به فکر بوجود آوردن چنین چیزی در سینمای ایران بودند. که استعدادهایی را پیدا بکنند. آدم‌هایی را پیدا بکنند که علاقه‌مند به این کار هستند. حتی من مدتی به عنوان کارآموز در استودیوی ایشان کار کردم. مثلا می‌رفتم و فیلم‌هایی که خانم مفخم تدوین کرده بودند را نگاه می‌کردم و با توجه به این‌که کمی پیشینه فیلم‌برداری و تدوین داشتم روی آن‌ها کار می‌کردم. همه چیز تحت نظر ایشان شروع شد. همین‌جا بگویم که خود آقای آلادپوش چشم عجیب و غریبی توی این کار داشتند. یعنی همان‌موقع که کارهایشان را درلابراتوار فیلم انجام می‌دادند دقت لابراتوار فیلم‌شان در حدی بود که چندین بار فیلم را می‌دیدند و مثلا اگر نقطه‌ای قرمز یا آبی مشاهده می‌کردند یه سرعت آن را رفع می‌کردند. همان دقت و حساسیت به من هم منتقل شد. به من گفتند یک‌دانه قرمز آن‌جاست. نمی‌فهمیدم یک‌دانه قرمز یعنی چی؟ بعد که نتیجه کار را در کل می‌دیدی متوجه می‌شدی که کار چقدر یک‌دست شده است. این دقت را از ایشان آموختم. فکر می‌کنم اصلاً شروع این ماجرا و اینکه اینکار را چطور یاد بگیریم با ایشان بود. بعد از مدتی دوربین SI2K به ایران آمد. فریبرز کامرانی که نماینگی‌اش را داشت خواست تا استودیوی مجهزی در ایران راه بیندازد که در نهایت ده سال بعد شد این فضای کنونی. می‌توانم بگویم زیرساخت اینجا با استودیوهای اروپایی برابری می‌کند.
به غیر از آقای آلادپوش فیلم‌برداران دیگری هم بودند که از مهارت و حساسیت آنها چیزی یاد بگیری؟
من در حین کار کردن هم خیلی از دیگران آموختم. واقعا شانس دیگر زندگی‌ام کار کردن با حسین جعفریان بود. یعنی به غیر از فن این تکنیک‌ها حسین جعفریان به من درس زندگی داد. شانسی که در زندگی‌ام داشتم برخورد با چند نفر آدم است. محمد آلادپوش، فریبرز کامرانی و حسین جعفریان.
پس در واقع زندگی‌ات به قبل و بعد از آشنایی با آن‌ها تقسیم می‌شود.
کاملا. بله واقعا باید بسیار خوش شانس باشی که این سه آدم را پیدا کنی با آنها کار کنی و از ایشان یاد بگیری.
پس شاهد تصحیح رنگ و نور روی نگاتیو بود و کار کردی. نگاتیو چه پروسه‌ای را طی می‌کند؟ و چه تفاوتی با این کار دیجیتالی دارد؟
البته من آن پروسه نگاتیو را به صورت عملی انجام ندادم. اما می‌رفتم لابراتوار و کنار دست آدم‌های مختلف کار را نگاه می‌کردم. می‌دیدم که چقدر کار سخت و
طاقت فرسایی است. از دیگر کسانی که در لابراتوار «فیلمساز» از ایشان بسیار یاد گرفتم جمشید وفایی بود. می‌دیدم با یکسری فیلترهای اپتیکی و مونیتوری که خیلی شفاف و واضح چیزی نشان نمی‌دهد چه کارهایی انجام می‌دهد. در واقع تصحیح رنگ و نور با نگاتیو بسیار فضای پیچیده‌تری نسبت به الان دارد. و در آن همه چیز به صورت دستی انجام نمی‌گرفت. اینجا من این امکان را دارم که یک هزارم درصد چیزی را قرمز یا آبی کنم. آنجا یک تریم بود که یا سبز می‌شد یا آّبی و تصمیم گرفتن اینکه کدام درست است اصلا آسان نبود. حسن آن پروسه این بود که دقت آدم را بالا می‌برد. یعنی دانستن این‌که آنجا چه اتفاقی می‌افتد و حالا تبدیلش می‌کنیم به یک فضای دیجیتال خیلی کمک می‌کند. مثلا در زمان دانشگاه ما چاپ عکس رنگی داشتیم. خوشبختانه من جزو آخرین نسلی بودم که با نگاتیو کار کرد. ولی همان پروسه چاپ و ظهور نگاتیو و اینکه تنها دو سه برگ دیگر کاغذ داری و اجازه اشتباه نداری بعدها بسیار به من کمک کرد. این فضای پر استرس کمک‌کننده بود. مثلا مثالی برای شما بزنم. در نگاتیو تهیه‌کننده نهایتاً راضی به دو یا سه چاپ دیگر می‌شد برای رسیدن به رنگ نهایی نمی‌شد سه هزار تست زد تا رسید به رنگ نهایی. این بسیار کار سختی است و شما باید در دو کپی دیگر به رنگ برسید. برای همین کسی که آن کار را انجام می‌دهد باید کارش را بلد باشد. نمی توان بر اساس آزمون و خطا پیش رفت.
تا جایی که خبر دارم در حال حاضر فیلم‌برداران بسیاری هستند که تنها با خودت کار می‌کنند. مثلا هومن بهمنش. شاید من هم مثل بسیاری از تماشاگران از سازوکار اصلی کارت بی خبر بودم. تا اینکه از نزدیک دیدم که چقدر به تصاویر هویت و اتمسفر می‌بخشی و قاب‌ها چقدر خوش رنگ‌تر و از نظر بصری جذاب‌تر هستند. مثلا فیلم «اژدها وارد می شود» مانی حقیقی که بسیار فیلم‌برداری هومن بهمنش برای آن فیلم به چشم آمد.
با فیلم‌برداران بسیاری مثل هومن بهمنش به توافق می‌رسیم. از نظر سلیقه حرف هم را می‌فهمیم و دیگر مشکلی از نظر کاری نداریم. من سلیقه و قاب‌بندی او را می‌شناسم و او به کار من اعتماد دارد. در مورد تنوع تصویری و استفاده از رنگ و فرم اعتقاد دارم باید مثل یک نقاش و با وسواس به هر قاب نگاه کرد و تلاش کرد تا بهترین کیفیت از نظر بصری به دست بیاید. این کاری است که از آن لذت می برم و دوستش دارم.
‏saeed.film63@gmail.com