روزنامه ایران
1396/11/16
این گوی و این چوگان
ترانه بنی یعقوب
چهارشنبه زمستانی در باشگاه اسبسواری نوروزآباد تهران سرد و گزنده است. اما آنها که عاشق چوگانند چندان به این سرما و سختی اهمیتی نمیدهند. عطیه، مریم و بهاره به اسبهایشان سر میزنند و کمکم خودشان را برای بازی عصرگاهی در زمین خاکی چوگان آماده میکنند. دوازده زن در ایران حرفهای چوگان بازی میکنند و عضو فدراسیون این رشتهاند. زنانی که درباره این بازی هیجانانگیز و کهن ایرانی حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
دوشنبه، چهارشنبه و جمعه در باشگاههای تهران روز چوگان است. ورزش گروهی که اساس و پایهاش سوارکاری است. در این ورزش گروهی، از چوبی به نام چوگان و توپی به نام گوی استفاده میشود. در اصطبل، عمو کرم مهتر اسبها را میبینم. دقایقی تا آغاز مسابقه مانده و او مشغول آماده کردن اسبها برای سوارکارهاست. همین جوری که اسبها را به من نشان میدهد از شغلش میگوید و اینکه عاشق اسب است. عموکرم را همه چوگان بازها دوست دارند. او مراقب همه چیز است نه فقط اسبها که حواسش به سوارکارها هم هست. اصلاً وجود او باعث شد که برخی این ورزش را حرفهای انتخاب کنند. مثل عطیه آبخضر که میگوید وقتی برای نخستین بار به باشگاه آمده و عموکرم اسبها را نشانش داده و بعد از او خواسته حتماً چوگان را ادامه دهد و کلی مشوقش بوده.
عطیه نزدیک همان جایی که اسب کهرش را بسته، در یک اتاق خیلی کوچک زانوبند، دستکش، چکمه و کلاهش را میپوشد. وسایلی که برای بازی چوگان لازم است و ایمنی بازیکن را تأمین میکند.
عطیه از سال 86 سوارکاری را شروع کرده. خودش میگوید: «خیلی اتفاقی سوارکار شدم. هرچند آرزوی کودکیام بود. عمویم از کارتهای شهرداری به من عیدی داد و مجبور شدم بروم باشگاه سوارکاری. پدر و مادرم از همان اول به خاطر خطراتش مخالف بودند. یعنی همیشه منتظر بودند ازسوارکاری من خبر بدی بشنوند. آن روزها دانشجو بودم و باید از پول توجیبیام هزینه میکردم. سه ترم اول از سوارکاری وحشت داشتم و مدام با ترسم مبارزه میکردم. بعد از مدتی که خوب یاد گرفتم دیگر احساس کردم از دور زدن در زمین و پرش با اسب خسته شدهام. کمانگیری روی اسب را هم یاد گرفتم. آن روزها تازه رشتهای به نام کمانگیری روی اسب در ایران باب شده بود. رشتهای که این روزها خیلی رشد کرده. همان موقعها به این باشگاه آمدم تا مسابقه چوگان را ببینم. مادرم گفت مبادا چوب چوگان دستت بگیری اما دقیقاً همین اتفاق افتاد.»
حالا عطیه با اسبش به سمت زمین مسابقه میرود. مهسا و مریم هم هستند. امروز با مردان چوگان باز مسابقه میدهند. هرچند در مسابقات اصلی که تابستانها برگزار میشود، زنها همیشه با زنها بازی میکنند و مردها با مردها.
میگویند زمستانها از زمین خاکی استفاده میکنند. اما زمین اصلی چوگان که چمن است چهار و نیم برابر زمین فوتبال است و در کشورهای دیگر جوری از این چمن مراقبت میکنند که زمستانها هم قابل استفاده باشد. در واقع چوگان از اردیبهشت تا آبان ماه یعنی تا شروع فصل سرما در زمین چمن برگزار میشود و بعد از آن در زمین خاکی. بعضیها در این فصل به اسبهایشان استراحت میدهند و چوگان را نیمه تعطیل میکنند و خیلیها هم مثل دخترها تمرین سه روز در هفتهشان را دارند؛ خیلی جدی و منظم. میگویند زمین چمن بزرگتراست. چهار به چهار بازی میکنند و در زمین چوگان زمستانی یا خاکی سه به سه. حالا به زمین خاکی رسیدهایم که یک پنجم زمین چمن است. بچهها وارد زمین بازی میشوند و چوبهای چوگان را دور سر میچرخانند و به گویها ضربه میزنند. اسبها بارها دورخودشان میچرخند. گویها باید وارد دروازه شوند. اسبها به هم برخورد میکنند و نفس من که کنار زمین ایستادهام، بارها میگیرد. نکند سوارکارها بیفتند؟ اتفاقی که در طول مسابقه بارها رخ میدهد و سوارکار زمین میخورد و باز اسبها با یکدیگر برخورد میکنند.
عطیه میخندد و وارد زمین میشود: «گوی توی زمین هم ممکن است در اثر برخورد و شتابش خطرناک باشد و احتمال از اسب افتادن هم که همیشه هست.» ساعتی کنار زمین منتظر میمانم و به بازی بچهها خیره میشوم. برای نخستین بار است مسابقه چوگان را از نزدیک میبینم. هیجان، سرعت عمل و شدت برخوردها را کاملاً حس میکنم. چند دقیقه بعد از تماشای چوگان میفهمی که چقدر سوارکاری در این رشته ورزشی سخت است.
بهاره خلیق به غیر از چوگان بازی مربی سوارکاری هم هست. حدود 20 سال است، سوارکاری میکند: «سوارکاری در چوگان خیلی مهم است. اول سوارکاری میکردم و بعد که چوگان را دیدم عاشقش شدم. به مربیام گفتم حتماً باید به من چوگان یاد بدهی. روزهایی که چوگان را شروع کردم برایم روزهای سختی بود، تصادف سختی کرده بودم و با همین ورزش بود که توانستم تسکین پیدا کنم.»
آیا چوگان ورزش لوکسی است؟ این سؤالی است که ازبچهها میپرسم و بهاره این طور پاسخم را میدهد: «چوگان ورزش لوکسی است و باید هزینههای اولیه زندگیات تأمین باشد که سراغش بروی ولی این طور نیست که حتماً خیلی پولدار باشی تا بتوانی سراغش بروی. من به سختی اسبم را نگاه میدارم. ماندن در این رشته علاقه زیاد میخواهد، مثلاً من از خیلی چیزهای زندگیام میزنم. تیپ نمیزنم، آرایشگاه نمیروم، چند سال است سفر نرفتهام و... در عوض اینجا هزینه میکنم. بالاخره اولویت آدمها در زندگی فرق دارد.»
مریم ترابی از بچگی سوارکاری میکند ولی چهار پنج سالی است وارد ورزش چوگان شده: «برحسب اتفاق چوگان را انتخاب کردم. در دانشگاه علمی کاربردی رشته پرورش اسب خواندهام. در کنار این رشته هم تلاش کردم با بیماریهای اسب و مراقبت از اسب آشنا شوم. در دوره کارورزی هم چوگان را شروع کردم.الان دو سال است در این باشگاه چوگان بازی میکنم.»
میگوید: «همیشه از کارهای دیگر به خاطر چوگان میگذرم همه خانواده میدانند که سه روز در هفته درگیر چوگانم. چوگان ورزش لوکسی است و هر کس چوگان باز است دست کم یک دوره دو سه ساله سوارکاری را گذرانده. معمولاً ما اسب نداریم و اگر هم باشگاه، اسب در اختیارمان بگذارد، اسب فوقالعادهای نیست. بنابراین کسی موفق است که توان خرید اسب داشته باشد. الان من اسب ندارم ولی لازم است که داشته باشم.»
آنطور که بچهها هم تأکید میکنند، چوگان ورزش گرانی است ولی نه آن طور که خیلیها تصور میکنند، ورزش پولدارها باشد. ترابی میگوید: «چوگان مثل فوتبال نیست که همه بچهها در کوچه و خیابان بیدغدغه بازی کنند یعنی به آن اندازه در دسترس نیست اما ما میتوانیم گسترشش دهیم. مثل کشور آرژانتین که در همه مراتعش زمین چوگان هست.»
مریم بارها میگوید در کنار همه اینها چوگان بازها به وسایل ایمنی مثل زانوبند، چکمه و چوب نیاز دارند که هیچکدام در ایران وجود ندارد و از کشورهای دیگر وارد میشود. ارازنترین وسایل از پاکستان میآید و همه حرفهایها هم برای داشتن لوازم در مضیقهاند. در دنیا هم چوگان ورزش ارزانی نیست و کسی که بخواهد حرفهای بازی کند نیاز به دستکم دو اسب دارد. چون بازیها چهار چوکهای است و درهر چوکه هم یکی در میان اسب عوض میشود. در ایران با همه کمبودها بازیکنهای خوب زیادی داریم و زنان واقعاً در این بازی از مردان چیزی کم ندارند.
عطیه هم معتقد است: «چوگان ورزشی است که هزینه زیاد دارد اما باز به اولویتهای آدمها برمیگردد. خیلیها این هزینهها را صرف چیز دیگری میکنند اما من ترجیح میدهم اینجا هزینهاش کنم. خیلی از ورزشها هزینه بالا دارد اما چرا به آنها ورزش لوکس نمیگویند؟ چوگان از قدیمها ورزش شاهان بوده و کاملاً ایرانی و ورزش رزمآوری که در زمان صلح با آن تمرین رزم میکردند. اسب هم از ادوات جنگاوری بود. حتی دو کشور با بازی چوگان مرزهایشان را تعیین میکردند یعنی چوگان پیام آور دوستی بود.»
این روزها بجز تهران زنان در آذربایجان شرقی و غربی، اصفهان و قزوین چوگان بازی میکنند. عطیه میگوید: «این ورزش هنوز به اندازه کافی حمایت نمیشود و بسترهای مناسبش فراهم نشده. اسب چوگان در این بازی خیلی مهم است. هر سوارکار برای بازی حرفهای باید چهار اسب داشته باشد ولی ما اغلب یک اسب داریم. چوگان غیر از ورزش یک فرهنگ است.»
اما چرا فقط 12 زن در ایران حرفهای چوگان بازی میکنند، بهاره پاسخ میدهد: «سوارکاری سخت است و تا سواری کسی خوب شود و بین بدن با اسب هماهنگی به وجود بیاید، زمان زیادی لازم است. این نکته در چوگان خیلی مهم است. من شاگردهای سوارکاری خودم را برای چوگان تشویق میکنم ولی برای بیشترشان پرش با اسب جذاب است. برای اینکه به اندازه کافی درباره چوگان تبلیغ نشده و مردم خوب این رشته را نمیشناسند.»
زنان چوگانباز ایران هنوز موفق نشدهاند در مسابقات جهانی حضور پیدا کنند. برای حضور در این مسابقات نیاز به حمایتگر مالی دارند و حمایت از چوگان زنان آن طور که باید و شاید برای خیلیها مسأله نیست. برخی هم معتقدند چوگان ورزشی است که هیجان کافی ندارد و برای همین هم کمترمیتواند افراد را جذب کند. از عطیه میپرسم آیا واقعاً این طور است و این ورزش هیجان لازم را ندارد؟ با تعجب جواب میدهد: «چوگان هم قدرت بدنی، هم سرعت و هم تکنیک بالایی نیاز دارد. هیجان جز این چه معنایی دارد؟ چوگان بهعبارتی نخستین ورزش خطرناک و به روایتی دیگر چهارمین ورزش خطرناک دنیاست. اسب با سرعت میدود و تو باید تکنیک کنترل و ادامه بازی را داشته باشی. مثل همه ورزشها، درست شبیه فوتبال که نیمکره راست و چپ مغز همزمان همپوشانی دارند تا ورزش خوبی ارائه بدهی. بیرغبتی به خاطر ناآگاهی است.»
بهاره، عطیه و مریم عاشق چوگانند و آرزو میکنند هیچوقت از اسبشان و این بازی جدا نشوند. از کنار زمین چوگان با آن چمن زرد شدهاش میگذرم. و به این ورزش کهن فکر میکنم و اینکه چرا باید لوازم یک ورزش بومی را از خارج وارد کنند و چرا اشتیاقی برای تماشا نباشد و چرا زنان در زادگاه این ورزش آنقدر نبالند که در دنیا بدرخشند و چرا...؟
نیم نگاه
عطیه نزدیک همان جایی که اسب کهرش را بسته. در یک اتاق خیلی کوچک زانوبند، دستکش، چکمه وکلاهش را میپوشد. وسایلی که برای بازی چوگان لازم است و ایمنی بازیکن را
تأمین میکند. میگوید: خیلی اتفاقی سوارکار شدم. هرچند آرزوی کودکیام بود. عمویم از کارتهای شهرداری به من عیدی داد و مجبور شدم بروم باشگاه سوارکاری. پدر و مادرم از همان اول به خاطر خطراتش مخالف بودند
بهاره خلیق به غیر از چوگان بازی مربی سوارکاری هم هست. میگوید: چوگان ورزش لوکسی است و باید هزینههای اولیه زندگیات تأمین باشد که سراغش بروی ولی این طور نیست که حتماً خیلی پولدار باشی تا بتوانی سراغش بروی. من به سختی اسبم را نگاه میدارم. ماندن در این رشته علاقه زیاد میخواهد، مثلاً من از خیلی چیزهای زندگیام میزنم. تیپ نمیزنم، آرایشگاه نمیروم، چند سال است سفر نرفتهام و... در عوض اینجا هزینه میکنم
سایر اخبار این روزنامه
این گوی و این چوگان
مذاکره با 20 شرکت داخلی و خارجی برای اجرای طرح های جدید نفت و گاز
افزایش پلکانی حقوق بازنشستگان
معافیت مالیاتی حقوق کارمندان تا 2میلیون و 300هزارتومان
کاهش سالانه 60 تا 100 ساعت در برنامه درسی دانشآموزان
نیروهای مسلح باید فراتر از احزاب و جناحها باشند
حمایت عارف، رضایی و سلیمی نمین از گفتوگوی ملی
ژنرال بی ستاره
10 نما از سینمای فجر
گفتوگوی ملی؛ پیشفرضها و راهکارها
انتقاد روحانی و ظریف از سند هستهای جدید امریکا
دوران فریب افکار عمومی با طرح اتهامات دروغ گذشته است
847 هزار تومان عیدی کارکنان دولت