تجربه لولا ؛ نقطه مقابل چاوز

زنداني شدن لولا داسيلوا، رييس‌جمهور اسبق و تاثيرگذار برزيل به اتهام فساد و ارتشا، رويداد بزرگ سياسي در امريكاي لاتين به شمار مي‌آيد. اين رويداد فارغ از اهداف سياسي خاصي كه مي‌تواند در پي داشته باشد، بيشتر به نظر مي‌رسد ناشي از وجود اراده‌اي قوي در برزيل براي مبارزه با فساد است. لولا داسيلوا يكي از سياستمداران برجسته در تحرك توسعه‌اي برزيل به حساب مي‌آيد. لولا در دوراني كه مقام رياست‌جمهوري اين كشور را در اختيار داشت، با اتخاذ سياست‌هاي معتدل و ميانه‌روانه و با الگو قرار دادن عقلانيت مديريتي، نه تنها حركت توسعه‌اي اين كشور بزرگ امريكاي لاتين را كند نكرد، بلكه برزيل را در مسير تبديل شدن به يك قدرت نوظهور اقتصادي در جهان قرار داد. لولا در شرايطي به رياست‌جمهوري رسيد كه جنبش چپگرايي جديد به رهبري چاوز فضاي سياسي و اقتصادي امريكاي لاتين را در بر گرفته بود اما وي با وجود همه نگراني‌ها و پيش‌بيني‌ها توانست يك روند متعادل و ميانه‌رويي را در پيش بگيرد و روند تند و راديكال چپ‌گرايي را كنترل كند. برخلاف هوگو چاوز، رييس‌جمهور فقيد ونزوئلا و تفكر چاوزيسم، لولا موفق شد يك تجربه بسيار مثبت و مفيد در تاريخ سياسي امريكاي جنوبي به جاي بگذارد؛ تجربه‌اي كه آثار مثبت آن فقط به برزيل و امريكاي لاتين منحصر نماند، بلكه آثار بين‌المللي زيادي برجاي گذاشت. اينكه اتهامات وارد شده به لولا، واقعي است و بخشي از يك حركت اصيل مبارزه با فساد در برزيل محسوب مي‌شود، نافي اين نيست كه برخي جريان‌هاي سياسي ممكن است از روند تحولات به لحاظ سياسي خرسند باشند. به هر حال ممكن است در برخي جريان‌هاي سياسي انگيزه رسيدن به قدرت، عامل خرسندكننده در مورد دستگيري لولا داسيلوا باشد و برخي جريان‌ها و محافل سياسي، روند اجراي حكم او را تسريع بكنند، اما بعيد است كه ...
ابعاد سياسي اين پرونده، بر ابعاد حقوقي آن بچربد. نمي‌توان ترديد كرد كه لولا بر اساس يك دادرسي شفاف و حكم قانوني دادگاه محكوم شده است و كمتر شكي بر مجرم بودن او وارد است. اين مساله مي‌تواند آثار ناميموني براي برزيل داشته‌باشد و اجماع نظر سياسي و وحدت ملي را كه نزديك به دو دهه است در برزيل شكل گرفته و دستاوردهاي خوبي براي اين كشور به ويژه در حوزه اقتصادي داشته است، تحت الشعاع خود قرار دهد و روند توسعه‌اي كشور را كند كند.
لولا داسيلوا در بين توده‌هاي مردم از محبوبيت بسيار بالايي برخوردار است و بر خلاف جريان هوگو چاوز و برخي همفكران تندروي ديگر چاوز در امريكاي لاتين، لولا مشي اعتدالي در حركت چپگرايي اين كشور اتخاذ كرد، هم روند توسعه‌اي اين كشور را استمرار بخشيد و هم كمك كرد تا سطح زندگي توده مردم بهبود پيدا كند و فقر و نابرابري در اين كشور كاهش پيدا كند. اگر اين حكم جلوي لولا داسيلوا براي شركت در انتخابات آينده اين كشور را نگيرد، بدون ترديد مي‌شد پيش‌بيني كرد كه او رييس‌جمهور آينده برزيل خواهد بود.
پيش‌بيني مي‌شود رييس‌جمهور بعدي برزيل، بتواند تحول رو به جلويي در اين كشور ايجاد كند و بعد از يك دوره بي‌ثباتي كه ناشي از بركناري ديلما روسف و جايگزيني ميشل تمر، رييس‌جمهور كنوني و تداوم جريان پرونده مبارزه با فساد بود، برزيل دوباره با روي كار آمدن يك جريان جديد در مسير توسعه بازگردد. انتخابات رياست‌جمهوري اكتبر فرصتي است كه يك جريان سياسي جديد با انرژي و جان تازه‌اي با رويكرد جديد بتواند بسياري از مسائل و مشكلاتي كه امروزه مبتلابه برزيل است، حل كند و سرعت رشد و توسعه‌اي كه برزيل در دهه آخر قرن بيستم و دهه اول قرن بيست و يكم با آن حركت مي‌كرد، به اين كشور بازگردد. برزيل به هر حال يك قدرت بزرگ اقتصادي در امريكاي لاتين است و چه در حوزه اقتصادي و چه حوزه سياسي صاحب سبك توسعه‌اي محسوب مي‌شود، مردم اين كشور مانند خيلي ديگر از كشورهاي نوظهور اقتصادي مانند شيلي و تاحدي مكزيك و آرژانتين امروز به درجه‌اي از اعتمادبه‌نفس توسعه‌اي رسيده‌اند. اين اعتماد به نفس در حوزه توسعه قطعا دستاورد ارزشمندي است كه مردم برزيل نمي‌خواهند آن را از دست بدهند.


گروهي اظهار نگراني مي‌كنند كه با افزايش دودستگي و بحران در برزيل، احتمال بازگشت دوران سياه ديكتاتوري نظامي در اين كشور وجود داشته‌باشد. اين احتمال بسيار ضعيف است و دوره نظامي‌گري در تمام دنيا به پايان رسيده است، امريكاي لاتين و برزيل هم از اين قاعده جهاني مستثني نيست. اين فضاي توسعه‌اي كه برزيل به آن رسيده است، فرصت و اجازه در اختيار نظاميان قرار نمي‌دهد كه به قدرت برگردند يا اينكه دولت‌هاي اقتدارگرايي از نوع راست افراطي در اين كشور ظهور كند. قدرت‌هاي بزرگ جهاني به ويژه ايالات متحده امريكا كه نفوذ زيادي در امريكاي لاتين دارد نيز از بازگشت نظامي‌گري يا اقتدارگرايي به اين منطقه حمايت نمي‌كند. كشورهايي مانند برزيل و ديگر كشورهاي امريكاي لاتين تجربه خوبي از نظامي‌گري در دوران بعد از جنگ جهاني دوم نداشتند. وقوع كودتاهاي متعدد و حضور نظاميان در قدرت بيش از اينكه مقوم حركت توسعه‌اي در امريكاي لاتين باشد، بيشتر كند‌كننده روند توسعه‌اي، ثبات و آرامش در اين كشور بود.
روندي كه در دهه 1990 در امريكاي لاتين آغاز شد و تاكنون با قدرت پيش رفته است و حتي ظهور چپ‌گرايان افراطي هم نتوانست اين روند را تضعيف كند، كم و زياد به راه خودش ادامه خواهد داد. بنابراين توسعه‌، الزامات و قواعد خودش را به هركسي كه در نظام سياسي حاكم باشد، تحميل مي‌كند. بعيد به نظر مي‌رسد كه زمينه‌اي براي ظهور اقتدارگرايي و نظامي‌گري در برزيل فراهم شود، چرا كه زمينه‌ها و بسترهاي چنين بازگشتي فراهم نيست.