بازگشت تنش؛ نقطه سر خط

آرمان: مناقشه ایران و آمریکا یکی از مهم‌ترین مسائل سیاسی این سال‌ها بوده است. گرچه بعد از انقلاب رابطه دیپلماتیک بین دو کشور به دفتر حفظ منافع سپرده شد، اما در مجموع این دو کشور گاهی به شدت رودرروی هم بوده و گاه به ضرورت به هم نزدیک شده‌اند. برای مثال در ماجرای عراق و قبل از آن در ماجرای افغانستان و نبرد با طالبان و القاعده، به هم نزدیک بوده و در بقیه موارد از هم دور بوده‌اند. برجام یکی از موارد مهمی بود که شکل مواجهه ایران و آمریکا را دگرگون کرد. برجام گرچه توافقی بین ایران و پنج کشور محسوب می‌شد، اما از همان ابتدا هم معلوم بود که آمریکا نقش بیشتری به عهده دارد و به نوعی طرف ایران است و اتحادیه اروپا، آلمان و دیگر کشورهای شرکت کننده در برجام نقش کمتری ایفا می‌کنند. برجام پس از مذاکرات فشرده به نتیجه رسید و در حالی که انتظار آن بود که گشایشی در فضا صورت گیرد، اما به انتظارات ایران پاسخ داده نشد. از زمان به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، شکل رویارویی ایران و آمریکا به رابطه‌ای خصمانه از سوی آمریکا تغییر کرده است. اگر چه برخی اعتقاد دارند که درگیری و رقابت بین دموکرات‌ها و جمهوریخواهان موتور محرکه رفتارهای ترامپ محسوب می‌شود، اما هر چه باشد خروج آمریکا از برجام شرایط متفاوتی برای ایران ایجادکرده است. محمود سریع‌القلم مناقشه ایران و آمریکا را تحلیل کرده است. سخنان او در كانال مجمع فعالان اقتصادي تلخيص شده كه عينا در «آرمان» منعكس می‌شود. همزمان با مذاکرات ایران و قدرت‌های جهانی، فضایی در کشور ایجاد شد که می‌گفت اگر برجام شکل‌ بگیرد، تحریم‌ها برداشته می‌شود، سرمایه‌گذاری خارجی فورا شروع می‌شود و همه مشکلات حل خواهد شد. این تصور از برجام از ابتدا اشتباه بود. من متعجبم که چرا موضوع به جامعه دقیق منتقل نشد؟ چرا خیلی صریح به افکار عمومی گفته نشد که ما با آمریکا چندین مساله اختلاف‌برانگیز داریم و چرا نگفتیم که خیلی از این مساله‌ها را نمی‌توانیم حل کنیم، اما مساله هسته‌ای را می‌توانیم حل کنیم؟ اگر کسی آمریکا را بشناسد می‌داند که در سیاست‌گذاری‌های دولت و حاکمیت آمریکا نسبت به ایران و منطقه خاورمیانه، جایگاه یهودیان آمریکا بسیار تعیین‌کننده است و موضع آنها در بیست‌سال اخیر ثابت بوده است. آنها می‌گویند که آمریکا و ایران نمی‌توانند مسائل‌شان را در حوزه‌های هسته‌ای، اقتصادی و تاریخی مثل ۲۸مرداد و گروگانگیری حل کنند و به مساله اسرائیل نپردازند. آنها مدعی‌اند که هیچ‌کدام از این موضوعات حل نمی‌شود مگر اینکه آن موضوعِ مدنظر آنها هم حل شود. موضوع هسته‌ای برای غرب مهم است نه به‌خاطر اهمیت خود موضوع هسته‌ای بلکه به دلیل امنیت اسرائیل. پاکستان امروز یک قدرت هسته‌ای است و گفته می‌شود حدود۸۰ کلاهک هسته‌ای دارد، اما کسی با پاکستان کاری ندارد. چرا؟ چرا حقوق‌بشر و موضوع هسته‌ای را برای ایران مساله می‌کنند و برای برخی کشورهای دیگر نمی‌کنند؟ چرا حضور ما در منطقه حساسیت‌زا می‌شود، اما حضور عربستان و ترکیه و در مرتبه بعدی مصر در منطقه حساسیت‌زا نمی‌شود؟ ۸۰ تا ۹۰ درصد کانون اختلافات ما با آمریکا و به تبع آن با غرب، موضوع اسرائیل و لابی یهودیان آمریکاست. این یک واقعیت است که ما باید در محاسبات‌مان در نظر بگیریم. ساده‌انگارانه بود که تصور می‌کردیم اگر در مساله هسته‌ای با آمریکا توافق کنیم، آمریکایی‌ها اعم از خزانه‌داری و کاخ سفید و کنگره آمریکا دیدگاه‌شان را نسبت به ما تغییر می‌دهند و تحریم‌ها تخفیف پیدا می‌کند؛ این دیدگاه رمانتیک شاید ناشی از فقدان شناخت آمریکا بود. آیا مساله اصلی آمریکایی‌ها با ایران، موضوع هسته‌ای است؟ آیا ما شناخت عمیقی از سازوکارهای داخلی آمریکا مانند نقش کنگره، لابی‌ها و نقش جدید عربستان در آمریکا داشتیم؟ اگر نقش مذاکره‌کنندگان را صد بدانیم، من جایگاه چین و اروپایی‌ها را نزدیک به صفر، روسیه را ۱۵ و آمریکا را ۸۵ می‌دانم. آیا آمریکا محصور در نهاد ریاست‌جمهوری و شخص رئیس‌جمهور است؟ از این رو موضوع را و مشکل را شناختی و دانشی می‌دانم. به‌نظر می‌رسد قدری عجله وجود داشته که گشایشی برای کار اقتصادی صورت پذیرد. شاید افراد متوجه نقش قدرتمند لابی‌ها در آمریکا نبودند و توجه نداشتند که ما در مذاکرات تک‌موضوعی با آمریکا به جایی نمی‌رسیم. عمده گشایشی که در برجام قرار بود تحقق پذیرد متوجه آمریکاست و اگر آمریکا از آن خارج باشد، بقیه اعضا نقش بنیادی ندارند. اروپایی‌ها توان اقناعی نسبت به سیاست آمریکا در رابطه با ایران را ندارند. به یک معنا ما به نقطه صفر در مشکلات ایران و آمریکا بازگشته‌ایم و اگر از تحریم‌ها صحبت می‌شود، ناشی از این وضعیت است. کشور به یک استراتژی کلان با همه عوامل دخیل نسبت به آمریکا نیاز دارد و نه صرفا موضوع هسته‌ای. مساله این‌است که آن طراحی صورت پذیرد. چه این دولت و چه دولت‌های بعدی با چند چالش روبه‌رو هستند. اول ‌اینکه چگونه منابع مالی برای رشد و توسعه کشور کاهش نیابد؟ چون استراتژی طرف منطقه‌ای و جهانی ایران، فقیر شدن و ضعیف شدن کشور تنومندی مانند ایران است. وقتی منابع مالی و توان تولید ثروت یک کشور تقلیل یابد، قدرت خرید مردم کاهش یابد، پروژه‌های عمرانی تعطیل شود و حضور کشور در صحنه بین‌المللی کم‌رنگ شود، کشور جایگاه خود را از دست می‌دهد و بود و نبودش یکی می‌شود.