لنگش کن!

وقتی کنار گود نشسته ایم، فرمان دادن آسان است: لنگش کن!
این مَثَل قدیمی، واقعیت روزمره زندگی ماست. سخت است خود را به درستی جای دیگری بگذاریم و راحت تر آنست که با دانستن تنها گوشه‌ای از ماجرا تا ته قصه را بخوانیم و فتوایمان را صادر کنیم. کارمند از حال هنرمند خبر ندارد، راننده تاکسی از وضع قالیباف بی‌خبر است، پرستار نمی‌داند معلم چگونه روزگار می‌گذراند،... و دولتمرد از درک احوال همه اینها ناتوان است.
وقتی شهروندی نگران از تامین داروی مورد نیاز بیمار خود آشفته حال و سردرگم می‌شود، با او سخن گفتن از توان کشور یا استواری در برابر هجمه تحریم‌ها‌ مزاحی آزاردهنده است.
وقتی خانواده‌ای نگران از دست رفتن اندک پس‌انداز روز مبادای خود در سیر و سلوک نرخ ارز و تورم‌ها‌ی پیاپی است، با ایشان سخن گفتن از سیاست‌ها‌ی بلند مدت اقتصادی و پیش بینی‌ها‌ی امیدبخش اقتصاددانان مطایبه‌ای دردآور است.


وقتی مستاجری در برابر رشد سرسام آور اجاره بها در مدتی کوتاه با حکم تلخ موجر مواجه می‌شود که یا بیشتر بپرداز یا تخلیه کن! و برآوردن نیازی اولیه از جنس سرپناه برایش آرزویی دور و دست‌نیافتنی می‌شود، با او سخن گفتن از حفظ ارزش‌ها و مصالح عمومی جامعه ادبیاتی بیگانه و غیرقابل فهم خواهد بود.
وقتی دانشجویی نگران از آینده شغلی خود و چگونگی پیوستن به بازار کار، دربند آموزه‌های صرفاً تئوریک و غیرکاربردی در محیط دانشگاه شده است، با او سخن گفتن از آمارهای فزاینده تولید علم در کشور به طنزی نیشدار می‌ماند.
وقتی تولیدکننده‌ای در چنبره موانع متعددی از جنس مقررات دست و پاگیر، دردسرهای مالیاتی، سخت گیری‌ها‌ی بیمه ای، تورم در مواد اولیه، تسهیلات گران قیمت و رباگونه بانکی گرفتار آمده است و رکود و تورم را با گوشت و خون خود تجربه می‌کند و امیدی به تداوم فعالیت برایش نمانده است...
با او سخن گفتن شعارگونه از حمایت از تولید داخلی به سوهان کشیدن بر جان و روان بیشتر شبیه است.
وقتی هنرمندی از یک سو در نابالغ بودن فضای کسب و کار هنری و اقتصاد هنر آسیب می‌بیند و از دیگر سو ویژه خواری‌ها‌ برای برخی سلبریتی‌ها‌ی نام و نشان دار آزارش می‌دهد، از یک سو سانسور و تنگ نظری‌ها‌ مانع خلاقیت‌ها‌ و تولید هنری اش می‌شود و از دیگر سو حتی نگران تامین معاش خود است، با او سخن گفتن از مسائل هنری و... نامفهوم و انتزاعی است.
وقتی یک مدیر دولتی در بروکراسی کهنه و دست و پاگیر نظام اداری گرفتار شده است و مقررات فرتوت و ناکارآمد دستش را در ارائه خدمت بسته است و با چشم خود رواج فساد و لابیگری و رانت خواری را می‌بیند و کاری از دستش بر نمی‌آید و عزمی هم برای تغییر و بهسازی جز در مقام شعار نمی‌بیند، با او سخن گفتن از لزوم تکریم خلق و خدمتگزاری صادقانه به لطیفه‌ای برای تلخند می‌ماند.
کارمندی که دخل و خرجش با هم نمی‌خواند و حقوقش یارای مقاومت در برابر تورم را ندارد به آن که در فعالیت اقتصادی و تولید و تجارت سرگرم است به سان سرمایه داری می‌نگرد که پولش از پارو بالا می‌رود. فعال بخش اقتصادی که تورم و مالیات و بیمه گریبانش را گرفته است و نگران بازگشت سرمایه خود است، به کارمند به عنوان فردی آسوده خاطر می‌نگرد که بی غم و غصه حقوقش را سر ماه دریافت می‌کند و حداقل آب باریکه اش هر ماه می‌رسد.
اینان فلان سلبریتی را که از تبلیغ برای فلان محصول یا بازی در بهمان فیلم درآمدی سرشار دارد به همه جامعه هنری کشور تعمیم می‌دهند و می‌پندارند همگی اهل هنر ثروتمندند، یا فلان معلم را که اسم و رسمی یافته و درآمدش از کلاس‌ها‌ی خصوصی گزاف است به کل جامعه فرهنگی و کادر آموزش و پرورش تعمیم می‌دهند و گمان می‌کنند این قشر در تب و تاب اقتصاد آسوده خاطرند، یا فلان جراح نامدار را که ثروتی افسانه‌ای دارد به نماد همه جامعه بهداشت و درمان کشور بدل می‌سازند و طبابت را مترادف با درآمد نجومی تصور می‌کنند، یا... و همه از بخشی از دردهای آن دیگری بی خبر.
نمی توان و نباید همه را به یک چوب راند. نمی‌شود بدون توجه به واقعیت‌ها‌ی جامعه و دردهای گریبانگیر مردم حکم صادر کرد. برای واقع بین بودن باید تا جای ممکن خود را جای دیگری نهاد. قوای حاکم بر کشور نیز باید واقف به نقش خود در شکل دهی به وضعیت کنونی و با شناخت از توان و امکان قوای دیگر حکم صادر کنند. نمی‌شود مجلس که خود واضع قوانین است در کنار گود بنشیند و به دولت امر
و نهی کند که لنگش کن. نمی‌شود دولت
بی توجه به مشکلات و دغدغه شهروندان،
بخش خصوصی و اقتضائات روزگار صرفاً از همه
بخش‌ها‌ توقع همراهی بی چون و چرا داشته باشد.
شایسته نیست مبلغان جامعه غافل از نقش خود در طول این سالها جامه عافیت بپوشند و تیر عتاب و خطابها را یکسره به سوی دیگر بخش‌ها‌ روانه کنند. نمی‌شود نهادهای نظارتی به آسانی از انبوه فسادهایی که دیرزمانی است آغاز شده اند و اندک اندک رشد و نمو یافته اند گذر کنند و از هر آنچه هست برائت جویند. نمی‌شود دیگر نهادهایی که در همه این سالها در برکشیدن چهر‌ه‌ها‌ی سکاندار دولت و مجلس نقش داشته اند
ردای منزه بودن بر تن کنند و بانگ برآورند که چرا مجلس کارآمد نیست یا چرا دولت ناتوان است. نمی‌شود صدا و سیما صرفاً بازتاب دهنده یک نوع نگاه در جامعه باشد و عنوان «ملی» را یدک بکشد و در عین حال گلایه کند که چرا مردم مشتری رسانه‌ها‌ی بیگانه می‌شوند. نمی‌شود به آسانی فرمان داد که لنگش کن!