روزنامه اعتماد
1397/06/18
سياستِ اميد؛ حشو زايد است
يادداشتي كه در هفته گذشته تحت عنوان محكوم به اميد نوشتم دو بازخورد متفاوت داشت. برخي آن را غيرواقعي و بياثر ميدانستند و برخي نگاه مثبتي به آن داشتند. نكاتي كه در نقد آن طرح شد مرا به اين نتيجه رساند كه توضيحي تكميلي نيز تقديم كنم. هنگامي كه از اميد و اميد داشتن سخن گفته ميشود، بلافاصله ذهن برخي افراد متوجه اين برداشت ميشود كه اين گزاره درصدد توجيه وضع موجود و همراهي با حكومتكنندگان است. حكومتكنندگاني كه ميترسند مردم مأيوس شوند و در پي تزريق صوري و زباني اميد به جامعه هستند. به همين دليل هر نوع گزاره اميدواركننده را نفي ميكنند...يا آن را در خدمت صاحبان قدرت تلقي ميكنند.به نظر بنده آنچه حكومت و دولت از اميد ميگويند، از ابتدا به معناي واقعي، اميد نبوده است، بلكه برحسب تعبير و تفسير آن ميتواند عين نااميدي باشد. منظور آنان از اميد، اعتماد داشتن به حكومت است. مثلا هنگامي كه خودروي ما خراب ميشود، پيش تعميركار زبده ميرويم و چون به او و توانايياش اعتماد داريم، نسبت به تعمير خودرو اميدوار ميشويم. اين اميد با واسطه است و هنگامي كه به تعميركار اعتماد نداشته باشيم، اميدي هم به تعمير خودرو نخواهيم داشت. آنچه درباره ضرورت اميد گفتهام از اين نوع نيست. اين اميد ناشي از اعتماد است و چون به بسياري يا اغلب صاحبان قدرت اعتماد نداشته باشيم، به طور طبيعي اين اميد را نيز نخواهيم داشت.اميد واقعي از خلال اعتماد داشتن به ديگران حاصل نميشود. منظور اين نيست كه به ديگران اعتماد نكنيم. اتفاقا بايد اصل را بر اعتماد گذاشت، مگر آنكه خلاف آن ثابت شود، ولي اعتماد داشتن به خودمان را هيچگاه نبايد با هيچ چيز ديگري جابهجا كنيم. اميد واقعي محصول اعتماد به خود است. از دست دادن اين اميد به منزله نابود شدن فرد و جامعه است. سياست بدون اميد معنا و مفهومي ندارد. اميد مستلزم آن نيست كه شرايط خوب باشد تا اميدوار باشيم. اگر همه چيز رو به راه باشد، ديگر مسالهاي به نام اميد و نااميدي نخواهيم داشت. اميد محصول عدم تعيّن در رسيدن به هدف است. اگر با خودروي خوب در يك بزرگراه خوب و خلوت و با سرعت عادي حركت كنيم، مفهومي به نام نااميدي در رسيدن به هدف وجود ندارد كه بخواهيم اميدوار باشيم. ولي هنگامي كه در يك جاده خطرناك و شلوغ و با سرعت حركت كنيم، نااميدي از سالم رسيدن مفهوم پيدا ميكند و بايد اميدوار به عبور از اين وضع خطرناك باشيم. اين اميد هنگامي سازنده و كنشگرانه است كه معطوف به توانايي خودمان در رانندگي و خنثي كردن خطرات باشد و هنگامي اين اميد انفعالي است كه معطوف به آثار متغيرهاي بيروني مثل ساير رانندگان و جاده و... باشد.آنچه اميد واقعي است، اميد كنشگرانه مبتني بر اراده فردي يا جمعي است. همانطور كه سارتر ميگويد: اگر يك معلول قهرمان دوي ميداني نشود، خودش مسوول است. بايد در مقام كنشگر سياستِ اميد را در پيش گرفت. اصولا سياست بدون اميد بيمعناست، لذا، سياستِ اميد، حشو زايد است. سياست يعني اميد. سياست بدون اميد بيمعناست. بديهي است كه اين سياست به معناي آن نيست كه خيالپردازي شود، ولي هرچه باشد، نااميدي در آن راه ندارد، زيرا نااميدي معناي سياست را به كلي زايل ميكند.سياستِ اميد آثار گوناگوني دارد. اولين آن نگاه به آينده به جاي اسارت در گذشته است. كنشگري كه مترادف و همراه با اميد است، همواره رو به سوي آينده دارد. گذشته را پشت سرش قرار ميدهد. نگاه او به واقعيت به گونهاي است كه بر نقاط مثبت و قوت بيشتر تمركز ميكند، يا حداقل ميكوشد كه اين نقاط را از دست ندهد. منفيباف و منفيياب نيست. بر نقاط اشتراك تاكيد بيشتري دارد تا بر نقاط افتراق. كوششي براي تعميق تفاوتها و شكافهاي دروني ندارد، بلكه برعكس بر تقويت نقاط اشتراك تمركز ميكند. اميد همان كنش است و كنش و سياست براي او بدون اميد بيمعناست. در بدترين شرايط نيز اعتماد به خود را از دست نميدهد. به همين دليل نيز در بدترين شرايط اميد را از دست نميدهد.بنابراين هنگامي كه از سياست و كنشگري سخن ميگوييم، يعني از اميد حرف ميزنيم. هرگاه ديديم كه كسي درصدد نااميد كردن ماست، بدانيم كه او ميخواهد اعتمادمان را از خودمان سلب كنيم و اين يعني مرگ رواني و روحي يك انسان و يك كنشگر. مرگي كه بدتر از مرگ جسماني است. من نيز هنگامي كه به اطراف خود مينگرم، نشانههاي منفي فراواني ميبينم. صفحه واقعيت به رنگ سياهِ منفي در آمده است، ولي در اين صفحه نقاط روشني نيز ديده ميشود و از آنجا كه نبايد اعتماد به خود را از دست داد، در نتيجه اميدوارم؛ حتي اگر نقاط روشني نيز در اين صفحه نباشد يا كمتر باشد، آن را بايد ايجاد كنيم، با دستهاي خودمان. فراموش نكنيم، برخي از كساني كه دم از نااميدي ميزنند، هدف اصلي آنان نااميد كردن ديگران براي ايجاد اميد در خودشان است، آنان به نااميدي ما اميد دارند.