روزنامه فرهیختگان
1397/07/09
خیره به سقف فریاد میکشند
اینبار برخلاف روال همیشگی قرار نیست آرام شروع بشود و یک معرفی ساده و کلی صورت بگیرد، اتفاقا خیلی صریح واقعیت و اصل ماجرا را بیان میکنم. صدای فریاد تمام سالن طبقه سوم را برداشته بود. طبقات پایینتر بیشتر گریه و ناله بود اما در این طبقه به تناسب جثهها طنین صدا هم بیشتر شده بود. بخشی از این فریادها ناشی از وضعیتی بود که عاملش را نمیدانم و قطعا برآمده از ناتوانی ذهنی و جسمیشان بود، بخشی دیگر اما به گفته یکی از پرستاران به خاطر زخمهایی بود که در بدنشان ایجاد شده بود، چرا؟ چون پوشک نبود، نه اینکه فقط همین چند وقت و چندماه که پوشک گران شده است اینها محروم شده باشند، نه! از خیلی قبلتر هم پوشک نداشتند و این مصیبت را تاب میآوردند که کهنه بشوند. طبقهها را از پایین بالا رفته بودم و جز اینکه سری تکان بدهم و غصه بخورم، کاری دیگر به ذهنم نمیرسید. نه آنها میدانستند من چه کسی هستم و نه من میدانستم باید دقیقا چه کار کنم؟! حالا موقع برگشتن بود. باید دوباره طبقات را برمیگشتم. یکی از مددجوها چشمانش پانسمان شده بود. از پرستار پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟ جواب داد: چند وقت پیش دستش رو کرده تو چشمانش و چشمش رو درآورده... خب تصور این صحنه هم سختترین کار دنیاست، دیدنش که... از قدم زدن بین این مقدار مصیبت که چشمان زیبایی داشتند، حتی فاطمه طبق اعلام غربالگر آموزشوپرورش حالا دانشآموز بود؛ حتی دیدن وفا، ارمغان و گریههای سمیرا، همهاش حال آدم را طوری میکند که باید در فکر فرو بروی و ساعتها حرف نزنی. شاید حالا که چند ساعتی میگذرد حال بهتری داشته باشم. فردا بهتر و پسفردا هم انگارنهانگار که امروز جریانی وجود داشت اما خب دیدن این صحنهها میتواند دردناکترین اتفاق باشد و تماشای صبر پرستاران، زیباترین تصویر. چند روز پیش به همراه چند نفر از دوستان و همدانشگاهیهای سابق، سری به موسسه بهزیستی نارمک زدیم. قرار بود مقداری از کمکها را که توسط دوستانمان جمع کرده بودیم، به دستشان برسانیم که به محض ورود و اهدای کمکها متوجه مشکلات فراوان این مجتمع شدیم. مشکلاتی که البته به اذعان مدیران از سالهای قبل کمتر شده است و امیدوارند روزبهروز هم بهتر شود. قصد تهیه گزارش نداشتم؛ یعنی آن روز فقط برای کمک رفته بودم اما بعد از مشاهده وضعیت موجود، تصمیم گرفتم از اوضاع این مرکز اطلاعات بیشتری کسب کنم و در حد توان مصائب آنها را بازگو کنم. هر چند امیدی به مسئولان بهزیستی نیست، مردم میتوانند ببینند و آستین بالا بزنند. حالا حین گفتوگو چند ساعتی از آپلود فیلم سخنان یکی از وزرا و بیمحلی او به جان انسانها میگذرد و اینجا هم پر بود از بچههایی که خیره به سقف و منتظر جان دادن، در حال ناله کردن و به خود پیچیدنند، اما امیدشان به پرستاری بود که نوازششان میکرد و برایشان شعر میخواند. علی حاجیان، مدیرعامل موسسه خیریه یاوران معلولان نارمک در ارتباط با فعالیتهای این موسسه با «فرهیختگان» به گفتوگو نشست و در ارتباط با قدمت و وضعیت این موسسه و مشکلات و دستاوردهای یکسال اخیر و بعد از خروج دولتیها از بهزیستی نارمک سخن گفت.پوشش بیش از ۴۷۰ مددجو مرکز معلولان نارمک در سال 1345، بهعنوان یک خیریه توسط آقای دکتر سعادت در زمین اهدایی خانم ملوک هاشمی به صورت خصوصی تاسیس شد. بعد از انقلاب دکتر سعادت این مرکز را به سازمان بهزیستی تحویل داد. درحال حاضر حدود 170 مددجوی معلول ذهنی و جسمی که 90 درصد آنها ایزوله هستند (یعنی بدون تحرک روی تخت هستند) به صورت شبانهروزی در این مرکز نگهداری میشوند. این افراد حدودا سه تا 40 ساله هستند و از هر دو جنسیت مددجو داریم. مضافبر اینها حدود 300 مددجو ضایعه نخاعی هم تحت پوشش داریم و بخشی از کمکهای دریافتی را به آنها اختصاص میدهیم که در خانههای خودشان هستند. ساختمان این مرکز بسیار قدیمی است و با استانداردهای موجود بسیار فاصله دارد. سازمان بهزیستی آنطور که باید، نه بودجهای دارد و نه هزینههای واقعی اینجا را پشتیبانی میکند. عمده هزینهها به صورت نقدی و غیرنقدی توسط مردم تامین میشود و این 170 مددجویی را که اینجا هستند با 105 نفر پرسنل اداره میکنیم. درحال حاضر که 6 ماه از سال گذشته، هیچ بودجهای به موسسه داده نشده است. پزشک، پرستار، بهیار، کمکبهیار، مادریار و پدریار اینها مجموعه افرادی هستند که در این محل مشغول فعالیتند. خیاطخانه، آشپزخانه و رختشویی پرسنل غیربخشی محسوب میشوند.
ناتوانی دولت در اداره مرکز و واگذاری آن از یکسال گذشته این مرکز از مدیریت دولتی به هیات امنا تحویل داده شده است و مدیر دولتی اینجا حاضر نیست. روال کار به این صورت است که مرکزی که واگذار میشود با این مشخصات، تعرفه مشخص شدهای دارد. از پارسال هنوز برای ما سرانهای را اختصاص ندادهاند و فقط با کمکهای مردمی اینجا را اداره میکنیم. البته نه اینکه نخواهند بدهند، بودجهای در نظر گرفته نشده که بخواهند تخصیص بدهند. البته موضوع پروانه فعالیت هم هست که در گیرودار بوروکراسی همچنان منتظر دریافت آن هستیم ولی خب این پروسه زمانبر است و این مجموعه نیاز به پشتیبانی دارد. کمکی که سازمان درحال حاضر انجام میدهد، پرداخت حقوق حدودا 30 نفر از نیروهای درحال فعالیت برای سازمان بهزیستی است. البته حقوق 75 نفر از این نیروها را ما با کمکهای مردمی پرداخت میکنیم.
از گذشته هم توان تهیه پوشک نداشتیم در ارتباط با کمبودها و بهخصوص ماجرای پوشک و... ماجرای اینجا متفاوت است و مشکلات ما محدود به این بازه زمانی نیست. قبلتر که پوشک به فراوانی بود، ما تصمیم گرفتیم به تعداد بچههایی که از پوشک استفاده میکنند، اضافه کنیم؛ بهخصوص دخترها تا مشکلات پوستی نداشته باشند. اما با یک حساب سرانگشتی در زمانی که پوشک بستهای 23 هزار تومان بود، متوجه شدیم ماهیانه مبلغ 30 میلیون تومان هزینه برمیدارد؛ یعنی روزانه حدود یک میلیون تومان و خب این مقدار برای ما مقدور نبود و مجبور شدیم برای تعدادی از بچهها از همان موقع از پارچههای تنظیف استفاده کنیم. البته حدود 6، هفت ماه است که گروهی از خیران برای خرید پوشک پول جمع میکنند، پول را به حساب ما واریز میکنند و ما خودشان را مامور خرید میکنیم تا اعتماد متقابل ایجاد شود. پیشفاکتور را میآورند و ما چک را به آنها میدهیم و پوشک تهیه میکنیم. تا بهحال هم چندین مورد تهیه کردهاند ولی جمع کمکهای آنها بیش از 6 میلیون تومان هم در ماه نبوده است.
در ارتباط با مشکلات پوستی، ما دوست داریم همه به سمت استفاده از پوشک بروند و تلاش هم میکنیم اما به علت وضعیت مالی و کمبود پوشک با مشکل مواجه شدهایم. حتی در بازههایی هم که مشکل مالی نداشتیم به مشکل کمبود برخوردیم. وزارت بهداشت ناتوان در تامین واکسن در ارتباط با واکسن ما پارسال مکاتبهای با وزارت بهداشت داشتیم و در تهیه واکسن مشکلی نبود و مرکزی را معرفی کردند که به آنجا رفتیم و تهیه کردیم. امسال مراجعه کردیم، گفتند: اسم موسسه شما برای دریافت واکسن ثبت شده ولی درحال حاضر واکسنی وجود ندارد. خب واکسن یک بازه زمانی دارد و باید به سرعت تزریق شود، برای همین خودمان با کمکهای مردمی درصدد تهیه واکسن هستیم و هر شب تا دیروقت مسئول خرید موسسه به دنبال تهیه واکسنهاست؛ تا الان هم تعدادی را تهیه کردهایم. وزارت بهداشت باید این واکسنها را به ما بدهد اما متاسفانه هنوز تخصیص نداده است و وقتی هم پیگیر شدیم، میگویند موجود نیست.
در گذشته هر مادریار، 20 مددجو را تحتپوشش داشت، درحالیکه استاندارد 8 نفر است یک قاعده کلی داریم در ارتباط با کوچکسازی دولت و برونسپاری برخی اقدامات، در ارتباط با این موسسه هم بیش از 10 سال است که صحبت از واگذاری آن است. اما بهزیستی خودش راضی به این واگذاری نبود؛ چون مشارکت مردمی بالاست و اداره اینجا هزینه زیادی برای بهزیستی نداشت. از طرف دیگر همه پرسنل دولتی بودند و بودجه را از دولت میگرفتند؛ برای همین راضی به واگذاری نبودند اما بعد از سالها با موضوع ممنوعیت استخدام و بازنشستگی نیروها مواجه میشود که نتیجهاش کمبود نیرو بود؛ درنتیجه به خرید خدمات از شرکتها روی میآورد اما در تامین هزینههای آن به مشکل برمیخورد. درنهایت به اینجا میرسد که سال گذشته با مشکل جدی هم در تعداد نیروها و هم در موضوعات مالی مواجه میشود. براساس استاندارد هر هشت مددجو یک مادریار لازم دارد. وقتی این تعداد به 20 نفر با یک مادریار میرسد، در نگهداری از آنها مادریار با مشکلاتی جدی مواجه میشود و مددجوها نیز آسیب میبینند. درنهایت راضی میشوند که این موسسه را به هیاتمدیره واگذار کنند و هیاتمدیره هم بنابر شناخت بلندمدتی که از این مجموعه دارد، بخشی از کمبودهای آن را جبران میکند و از آن وضعیت اسفبار به حد معقولی از خدمترسانی میرسد.
نیروی داوطلب، پزشک داوطلب و گروه موسیقی تعدادی نیروی داوطلب هم داریم اما نه به صورت مادریار؛ گروهی هستند که میآیند بچههایی که جزء بخش ایزوله نیستند، میبرند اتاق بازی و با آنها تمریناتی مثل نرمش یا راهرفتن و... انجام میدهند. گروه موسیقی هم میآورند و... و بههرحال این امور محدود به همان 20 و چند نفر مددجو است که ایزوله نیستند. در ارتباط با سرانه و بودجه هم باید به این موضوع اشاره کنم که بر فرض تخصیص و پرداخت هزینهها از سوی بهزیستی، کل این بودجه 20 درصد هزینهها را پوشش میدهد و الباقی از محل کمکهای مردمی تامین میشود. دو پزشک از طرف سازمان به مددجوها سرکشی میکنند؛ یکی متخصص اعصاب و روان و دیگری دکتر عمومی است. حدود پنج، 6 نفر هم پزشک متخصص جزء خیرین هستند که طبق برنامه در حوزههای مختلف به صورت رایگان سرکشی میکنند و خدمت ارائه میدهند. حضور این پزشکان هم البته نتایج دیگری دارد و آن هم تهیه داروها و نوشتن نسخهها در دفترچههای بیمه مددجوهاست.
مردم تحت هر شرایطی پای کار هستند این گرانیها و وضعیت بد اقتصادی روی کمکهای مردمی تاثیری نگذاشته است و حجم کمکها بسیار خوب است. این هم البته نکتهای دارد که در گذشته وجود نداشت و آن تبلیغ و معرفی است. در زمانی که اینجا دولتی بود، مرکزی کاملا ناشناخته بود و به جز عده محدودی از خیران کسی اینجا را نمیشناخت و کمکی هم نمیکرد. در آن زمان تبلیغاتی صورت نمیگرفت چون موانعی وجود داشت؛ زیرا دوست نداشتند بهعنوان یک نهاد دولتی بگویند که پول ندارند و... اما اکنون ما این محدودیتها را نداریم و تبلیغ میکنیم. مردم مراجعه میکنند و خیلیها قصد پرداخت پول ندارند و میپرسند به چه چیزی احتیاج داریم؟ لیست به آنها داده میشود و آنها اقلام مورد نیاز را تهیه میکنند و برای ما میفرستند. محدودیت جا و مشکل در تفکیک مددجوها یکی از عمدهترین مشکلاتی که داریم وضعیت فضا و ساختمانهاست؛ ساختمانها قدیمی است. قاعدهای در بهزیستی وجود دارد تحت عنوان کمتر از 14 سال و بیش از 14 سال یعنی اینکه باید مددجوها طبق این قاعده تفکیک شوند، اما به خاطر محدودیت جا فقط توانستیم از لحاظ جنسیتی تفکیکها را انجام دهیم و از لحاظ سن و نوع معلولیت امکان تفکیک مددجوها را نداریم. این ساختمان قدیمی باید تخریب شود و خیرانی هم آماده هستند تا این اقدام صورت بگیرد و امیدواریم هرچه سریعتر مراحل اداری آن طی بشود. این مرکز نارمک با وجود قدمت 50 ساله به خاطر دولتی بودن ناشناخته مانده است و خیلیها نمیشناسند. اگر این مراکز را به مردم معرفی کنیم به نفع مددجوهاست؛ چون سرانههای دولتی و سازمان بهزیستی دردی را دوا نمیکند و ما نیازمند کمکهای مردمی هستیم.
روی خوش ماجرا اقداماتی که در این موسسه صورتپذیرفته از زمانی که مدیریت به ما واگذار شده، از آن وضعیت سابق که صرفا زنده نگهداشتن مددجوها بود فاصله گرفته است. دوره قبل هدف همین بود و بسیاری از مددجوها تا پایان عمرشان خیره به سقف میماندند و این بسیار دردناک بود. برای مثال با سازمان مدارس استثنایی آموزشوپرورش ارتباط گرفتیم و آنها گروهی را جهت غربالگری به مرکز اعزام کردند و در بین بچهها دختری به نام فاطمه سلطانی، آموزشپذیر معرفی شد و حالا در یکی از مدارس همین نزدیکی ثبتنامش کردیم و هر روز صبح سرکلاس اول میرود. همینطور یکی از بچهها هم جهت ثبتنام در مدرسه استثنایی معرفی شد. دو نفر از بچههای سه ساله، وفا و ارمغان، را بردیم مهدکودک نزدیک مرکز ثبتنام کردیم. سه نفر دیگر از بچهها آموزشپذیر مهارتی هستند، اینها را به مرکز وحدت که حرفهآموزی است فرستادیم و درحال فراگیری کار و حرفهای هستند. تا به اینجا هفت نفر از بچهها را هر روز صبح به این مراکز مختلف و مدرسه و... میبریم و بعدازظهر هم آنها را به مرکز برمیگردانیم.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
پاسخ به سوالات پرتکرار شرعی دانشجویان
عبرت مجلس از تصویب ۲۰ دقیقهای برجام
مردی برای تمام فصول به سازمان سینمایی میرود
پشت پرده قیمــــــت دلار آزاد
خیره به سقف فریاد میکشند
موسسه مطالعات روابط بین ایران و چین تشکیل میشود
اتحادیه اروپا با چالش های جدی روبهرو می شود
چرا مصوبه حداقل سن ازدواج واقعی نیست

