بحران ناکارآمدی ریشه در عدم جسارت تصمیم‌گیری مدیران ارشد دارد

در شرایط سخت اقتصادی فعلی و تشدید نوسانات نرخ ارز هنوز افرادی هستند که مسیر درست اقتصاد را به سکانداران دولتی یادآوری کنند. فرشید گلزاده، جزء آن دسته مدیرانی است که از همان جوانی فعالیتش را با اقدامات توسعه استارت‌آپ‌ها و آموزگاری آغاز کرده است.
مدیری که نجات و احیای فروشگاه‌ها‌ی زنجیره‌ای رفاه را در پرونده کاری‌اش به ثبت رسانده است.
او در گفتگویی با تابناک از پیاده‌سازی نسخه‌هایی که می‌تواند اقتصاد ایران را نجات دهد، می‌گوید که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید:
این روزها خبرهای ضد و نقیضی از شما منتشر می‌شود و شما را بیشتر با سابقه احیای یک مجموعه اقتصادی (فروشگاه‌ها‌ی زنجیره‌ای رفاه) می‌شناسند،کمی از سوابق و همچنین پرونده کاری‌ خود در حوزه اقتصاد توضیح دهید.


اجازه بدهید از سال 73 شروع کنم. سال73 من تحصیلات دانشگاهی‌ام را در رشته مهندسی کامپیوتر در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کردم. چون خودم راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه استعدادهای درخشان کرمان گذرانده بودم، این امکان را یافتم که برای تامین مخارج زندگی از سال 74 آموزگاری را در یکی از مدارس علامه حلی تهران (سمپاد) آغاز کنم. آن روزها مدارس تیزهوشان از تیم‌ها‌ی المپیادی و فارغ التحصیلان سمپادی با رتبه‌ها‌ی برتر کنکور برای همکاری در مدارس دعوت می‌کردند. رتبه کنکور من 76 بود و خیلی سریع در 19 سالگی به عنوان معلم کارم را شروع کردم.
از ابتدا تک بعدی بودن را دوست نداشتم. البته دوری از خانواده هم استقلال بیشتری برای تصمیم گیری می‌داد. از این رو در دوره کارشناسی همچنین در فعالیت‌ها‌ی دانشجویی و سیاسی شرکت داشتم و دو دوره عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان و دفتر تحکیم وحدت بودم. سال 75 همزمان با شروع کارزار رقابت انتخاباتی، مسئول واحد سیاسی انجمن اسلامی و برگزار کننده اولین میتینگ انتخاباتی آقای خاتمی در دانشگاه شریف بودم.
در فراخوان انتخاب مدیرعامل برای یک شرکت IT اتریشی در ایران شرکت کردم و از میان
ده‌ها‌ نفر و طی یک فرآیند نفس گیر انتخاب شدم. عمده پروژه‌ها‌ی ما در حوزه توسعه زیرساخت‌ها‌ و کسب و کارهای تجارت الکترونیکی و دولت الکترونیکی بود.
یعنی به نوعی می‌شود گفت که شبیه همین شرکت‌ها‌ی استارت آپ که این روزها خیلی مطرح است؟
بله. دقیقا با همین ماهیت. البته آن روزها با ترمینولوژی استارت آپ شناخته نمی‌شد ولی دقیقا با سازوکار همین نوع شرکت‌ها‌ توسعه یافت. ده‌ها‌ پروژه در حوزه سازمان الکترونیکی، پورتال جامع اطلاعاتی، تجارت الکترونیکی و... تعریف و اجرایی شد. در همین حین، به دلیل اجرای برخی پروژه‌ها‌ در کرمان، توسط استاندار محترم وقت کرمان، به عنوان مشاور استاندار و مدیر پروژه دولت الکترونیکی انتخاب شدم و براساس پیشرفت پروژه‌ها‌، در سال 83، استان کرمان به عنوان استان برتر در توسعه دولت الکترونیکی در کشور انتخاب شد و به عنوان پایلوت این پروژه معرفی شد. البته در سال 84 با تغییرات سیاسی کشور، متاسفانه این پروژه در اولویت پروژه‌ها‌ی دولت کمرنگ شد.
سال 84 به عنوان قائم مقام مدیرعامل، مدیریت شرکت پیام افزار پیک آسا یک شرکت دانش‌بنیان دانشگاه صنعتی شریف را پذیرفتم. این شرکت توسط اساتید و فارغ التحصیلان دانشکده مهندسی کامپیوتر پایه گذاری شده بود. توانستیم اولین زیرساخت سیستم‌ها‌ی پیام رسان در شبکه موبایل را تولید کنیم. واقعا یک تولید ایرانی که در رقابت با رقبای سخت چینی توانستیم سهم خوبی از توسعه زیرساخت پیام رسان‌ها‌ی کشور را به دست بگیریم. این شرکت مخابراتی هم واقعا یک استارت آپ بود که توانست در زمان کوتاه رشد قابل توجه‌ای داشته باشد و بیش از 100 نفر از فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها‌ی برتر کشور را در خود جای دهد.
سال 88 برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری در رشته مدیریت دانش به انگلستان رفتم و به همین دلیل، سهامم در شرکت‌ها‌ را واگذار کردم. در دوره دکتری علاوه بر انجام تحقیق و پژوهش، در دو پروژه اقتصادی مشارکت کردم که تجارب بسیار خوبی برایم داشت. یک پروژه مربوط به توسعه دانشگاه کارآفرین بود که ارتباط بین دانشگاه‌ها‌ و صنایع کوچک در منطقه یورکشایر انگلیس را طراحی کردیم و اساسا نگاه تجاری‌سازی در تعامل بین دانشگاه و صنعت را توسعه دادیم و یک پروژه هم مربوط به طراحی و توسعه یک هلدینگ اقتصادی بزرگ در کشور تانزانیا بود که به منظور جذب یک فاند بزرگ از بانک جهانی طراحی شد.
در همین حال و در سال 90 با یک گروه سرمایه‌گذاری ایرانی در خارج از کشور آشنا شدم و توانستم نظر ایشان را برای سرمایه‌گذاری 500میلیون یورویی در فاز اول در ایران جلب کنم. یک گروه مطالعاتی از فارغ التحصیلان ایرانی داخل و خارج از کشور تشکیل دادم. گروه سرمایه‌گذاری رامان را تشکیل دادیم و سرمایه‌گذاری در 4سکتور مالی، معدن، ساختمان و غذایی ایران را شروع کردیم. البته در سال 92 به دلیل انرژی زیادی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری گذاشتم، مجبور شدم که سرمایه‌گذاری‌ها‌ی انجام شده را به خود سرمایه‌گذاران واگذار کنم.
اشاره کردید به بنیاد امید ایرانیان که منتسب است به آقای دکتر عارف. شما را به عنوان مشاور رسانه‌ای ایشان مطرح می‌کنند. نسبت شما با ایشان چگونه است و همکاری‌تان با ایشان چگونه شکل گرفت؟
سال 85، با یک عده از دوستان فارغ التحصیل دانشگاه شریف و انجمن اسلامی دانشگاه، تصمیم گرفتیم جلساتی با برخی از مدیران ارشد دولت اصلاحات داشته باشیم و نقد و نظر و دیدگاه‌ها‌ی خودمان را با ایشان مطرح کنیم. معتقد بودیم که ضعف تشکیلات و برنامه در دولت اصلاحات باعث شد که دولت آقای احمدی نژاد پدید بیاید. معتقد بودیم که حلقه بسته مدیریتی و منفعت طلبی و خویشاوندسالاری برخی مدیران ارشد، باعث شد که برخی از این آب گل آلود ماهی بگیرند. با برخی وزرای دولت آقایان خاتمی و‌ها‌شمی و برخی فعالان سیاسی و رسانه‌ای دیدار کردیم. در جلسه با دکتر عارف در بنیاد باران احساس کردیم که ایشان بیش از دیگران، پذیرش نقد و تحلیل ما را دارند و نظراتشان را صادقانه تر دیدیم. حتی جلسه با ایشان از سوی ما چالشی تر و نقادانه تر شد. همین باعث شد که ما جلسات بعدی با ایشان را به منظور ارائه برنامه و راهکار هم برگزار کنیم. البته دسترسی آسان تر به ایشان در دانشگاه شریف در قیاس با دیگر آقایان هم بی تاثیر نبود. این جلسات به مرور باعث نزدیکی بیشتر شد تا سال86 که انتخابات مجلس شورای اسلامی بود و ایشان کاندیدا شدند و ما هم برای تدوین برنامه‌ها‌ در حوزه‌ها‌ی مختلف برای جریان اصلاحات اعلام آمادگی کردیم.
این موضوع باعث شد که در شورای راهبردی ستاد انتخابات اصلاح طلبان ورود کنیم. من دبیر شورای راهبری ستاد بودم. اینکه دکتر عارف ما چند جوان 30 تا 32 ساله را در کنار بزرگان و وزرای سابق قرارداده بود و در بحث‌ها‌ و تصمیمات واقعا نظرات مشورتی مان لحاظ می‌شد، برایمان ارزشمند و انگیزه بخش بود.
یعنی حضور جوانان تزئینی و نمایشی نبود. درست است؟
دقیقا این صداقت و این اعتقاد به جوان گرایی را حس کردیم و نتیجه حضورمان را دیدیم. به‌عنوان مثال بعد از رد صلاحیت‌ها‌ی گسترده، دکتر عارف جلسه شورای مشورتی خود را تشکیل داد و اعلام انصراف خودشان را به جهت اعتراض به
رد صلاحیت افراد دیگر به مشورت گذاشت. تقریبا دو جبهه شکل گرفت. افراد با تجربه و بزرگ ترها معتقد بودند که دکتر عارف نباید استعفا دهد و من و تعدادی از دوستان، نظرمان بر استعفای هرچه سریعتر دکتر عارف بود و توانستیم نظر برخی افراد دیگر را در جلسه جلب کنیم و نهایتا دکتر عارف با نظر شورای مشورتی استعفا داد.
بنیاد امید ایرانیان چه زمانی شکل گرفت؟ با چه ماموریتی شکل گرفت و چه‌کسانی
جزو موسسین آن بودند؟
بعد از انتخابات مجلس در سال 86، پیشنهاد تشکیل یک نهاد مورد مطالعه قرار گرفت. پیشنهاداتی در خصوص تشکیل حزب یا یک NGO مطرح بود که نهایتا بنیاد امید ایرانیان نهایی شد و سال 87 مقدمات تشکیل آن آغاز شد. موسسین اولیه آن جمعی از وزرای دولت اصلاحات به همراه تعداد منتخبی از همان گروه جوانان خودمان بودند. افرادی نظیر آقایان توفیقی، صوفی، رسولی، بناب و... از دولت اصلاحات و من و افراد دیگری از طیف جوانتر و فارغ التحصیل انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف حضور داشتیم.
در سال 92، باز هم شما در کنار آقای دکتر عارف مطرح شدید. نقش شما در آن زمان چه بود؟
من جزو کسانی بودم که به طور جدی معتقد بودم آقای دکتر عارف باید برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شوند. ولی اساسا شرکت در انتخابات سال 92 از سوی بسیاری از فعالان سیاسی و حتی جوانان محل تردید و اشکال بود. اساسا امیدی به اثرگذاری در فضای سیاسی کشور وجود نداشت و بعضا طرفداران حضور در کارزار انتخابات مورد شماتت قرار می‌گرفتند. من برای راه‌اندازی ستاد انتخاباتی دکتر عارف تقریبا شش‌ماه تمام فعالیت‌ها‌ و برنامه‌ها‌یم را کنار گذاشتم و ستاد را با کمک دوستان دیگر تشکیل دادیم. جلسات با طیف‌ها‌ی مختلف جوانان و دانشجویان منتقد را تشکیل می‌دادیم و نقدهای تند ایشان رو در رو با دکتر عارف مطرح می‌شد. شاید صدها جلسه مختلف تشکیل شد و آرام آرام فضای نا امیدی و یاس به فضای امید تغییر کرد و تقریبا مابقی جریان را که دیگر می‌دانید. من مشاور و قائم مقام رییس ستاد انتخاباتی ایشان بودم. لذا من هیچ وقت مشاور رسانه‌ای نبودم و تخصصی در این حوزه ندارم.
آقای دکتر، اجازه بدید برگردیم به سوابق حرفه‌ای و تجارب کاری خودتان. بعداز سال92 چه کردید؟
بعد از سال 92 ترجیح می‌دادم در بخش خصوصی کار کنم تا اینکه عضویت در هیئت مدیره شرکت سرمایه‌گذاری خارجی ایران به من پیشنهاد شد. استدلال وزیر محترم وقت این بود که با توجه به سوابقم در مدیریت سرمایه‌گذاری و هلدینگ داری و همچنین ارتباطات بین المللی و امکان تعامل با زبان انگلیسی، در این بخش کار کنم.
چه شد که وارد شرکت رفاه شدید؟ در همان زمان نقدهایی به شما می‌شد که بدون تخصص در این حوزه مدیرعامل بزرگترین شرکت خرده فروشی ایران شده اید.
ابتدا من به عنوان نماینده یکی از سهامداران رفاه (بانک تجارت) به عنوان عضو غیرموظف هیئت مدیره وارد شدم. مقرر شد که با توجه به بیماری نماینده این بانک در هیئت مدیره، جایگزین شوم و ظرف چند ماه پیشنهاد خودم را درخصوص ادامه کار شرکت ارائه کنم. آن زمان شرکت رفاه با چالش‌ها‌ و مشکلات زیادی دست به گریبان بود. در دو ماه اول با جلساتی که با مدیران شرکت و برخی خبرگان صنعت برگزار کردم و همچنین مطالعات شرکت‌ها‌ی برتر دنیا در این حوزه و بازدیدی که از فروشگاه‌ها‌ی خارجی داشتم،
10 استراتژی کلیدی رفاه را برای بازطراحی و احیاء ارائه کردم.
اما با حواشی زیادی که شرکت و هیئت مدیره گرفتارش شده بود، هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت دستخوش تغییرات زیادی بود به طوری که در چندماه اول سال 93، دو بار مدیرعامل تغییر کرده بود. اوج این مشکلات در مردادماه 93 بود که با عزل مدیرعامل وقت، به دنبال یک مدیرعامل جدید بودیم. از طرف دیگر زمزمه فروش سهام بانک‌ها‌ مطرح بود و چون کسی برای خرید سهام استقبال نکرد، سهامداران عمده تصمیم به تعطیلی شرکت گرفتند. این عبارت یکی از سهامداران بود که "می خواهیم از شر رفاه راحت شویم".در چنین فضایی و در یک شرایط سخت، پذیرفتم که مدیرعامل رفاه شوم.
در انتخاب شما به عنوان مدیرعامل، توصیه‌ای در کار نبود؟ برخی می‌گویند که این پاداش دولت به شما بابت زحمات شما در انتخابات ریاست جمهوری بوده. یا برخی می‌گویند که شما به توصیه دکتر عارف در این مسئولیت قرار گرفتید.
هیچ کدام از دوستان و حتی برخی سهامدارانی که من را می‌شناختند توصیه نمی‌کردند که این مسئولیت را بپذیرم. آنها معتقد بودند که اصلاح رفاه امکان پذیر نیست و سرنوشت فروشگاه‌ها‌ی رفاه هم شبیه فروشگاه‌ها‌ی قدس و شهر و روستاست. 100درصد افرادی که از روی خیرخواهی و یا نیت دیگر با من تماس گرفتند و مشورت دادند، من را از این کار برحذر داشتند. معتقد بودند که آبرو و حیثیت خودم را در این راه از دست خواهم داد.
توصیه هیچ فردی هم در کار نبود. دکتر عارف اساسا با اینکه من در جایی مسئولیت بپذیرم مخالف بودند. معتقد بودند با توجه به سرمایه اجتماعی که در سال 92 ایجاد شده است باید در جهت حفظ این سرمایه کار کنیم و تمرکزمان بر حوزه‌ها‌ی اجتماعی باشد. لذا در پذیرش این مسئولیت حتی با ایشان مشورت هم نکردم. حقیقت اینکه هیچ وقت هزینه تصمیماتم در حوزه‌ها‌ی اقتصادی را متوجه ایشان نکردم.
در هیچ کدام از فعالیت‌ها‌ی شغلی ام در هیچ مرحله‌ای، هیچ توصیه‌ای از ایشان صورت نگرفته است. تا امروز هم اینگونه بوده.
یادم می‌آید که روز یک شنبه‌ای بود که من در هیئت مدیره به عنوان مدیرعامل انتخاب شدم و روز دوشنبه به دیدار ایشان رفتم و با شرمندگی مطرح کردم که به دلیل شرایط خاص، مسئولیت رفاه را پذیرفتم. اول خیلی تعجب کردند و بعد توصیه کردند که مهمترین سرمایه ما اخلاق و سلامت کاری است و این را با هیچ قیمتی و با هیچ فردی عوض نکنم که شکر خدا فکر می‌کنم اینگونه بوده است.
در مورد موفقیت شما در رفاه، نظرات متضادی وجود دارد. برخی معتقدند که احیاء رفاه یک شاهکار مدیریتی بوده و برخی عملکرد شما را در رفاه ضعیف می‌دانند. نظر خودتان را در این خصوص می‌خواهیم بدانیم.
شرکت فروشگاه‌ها‌ی زنجیره‌ای رفاه یک شرکت بورسی است که اسناد و صورت‌ها‌ی مالی حسابرسی شده آن در سایت کدال سازمان بورس موجود است. این اوج بی اخلاقی است که برخی فقط به قصد تخریب، دروغ می‌گویند و بدون هیچ گونه سند و مدرکی و فقط با نیت‌ها‌ی سیاسی، تخریب می‌کنند.
به عنوان مثال، مرداد93 که رفاه را تحویل گرفتم، فروش روزانه کمی بیش تر از 2میلیارد تومان بود. مرداد امسال متوسط فروش روزانه به بیش از 12میلیارد تومان رسیده. یعنی رشد 500درصدی. رشد هزینه‌های شرکت حدود 66درصد بود در مقابل رشد فروش منفی 2درصد که باعث می‌شد سهامداران از اصلاح رفاه قطع امید کنند. با برقراری انضباط مالی و یکپارچه کردن سیستم مالی، رشد هزینه‌ها در چهار سال گذشته به 40، 15 و نهایتا 8درصد رسید؛ در قبال رشد فروش 40درصدی پارسال و رشد فروش 100درصدی امسال. برای اولین بار و بعد از 21سال فعالیت، سود عملیاتی رفاه مثبت شد و سود خالص شرکت امسال در مقایسه با سال گذشته حدود 200درصد رشد داشت. در سال 92 و 93 کل تخفیفاتی که به مشتریان داده می‌شد حدود 8 و 15میلیارد تومان بود که با اصلاح ساختار بازرگانی و تامین کالا سال گذشته جمعا 200میلیارد تومان و امسال 400میلیارد تومان از قیمت مصرف کننده تخفیف به مردم می‌دهیم. در حوزه بهره وری در همایش 100شرکت برتر ایران، رتبه نخست به رفاه تعلق گرفت. سخت است که از عملکرد خودم تعریف کنم ولی این بازسازی و احیاء شرکت با خون دل و با همت و ایثار همکارانم رقم خورد. در حالی که در رکودی ترین دوران اقتصاد کشور بودیم و در حالی که زیرساخت‌ها‌ی فروشگاهی مان بعد از 20 سال فرسوده و قدیمی شده بود.
در سال 94 وقتی طرح راهبردی رفاه را شروع کردم، خیلی‌ها‌ به من هشدار می‌دادند که این هزینه‌ها‌ و سرمایه‌گذاری‌ها‌ به عمر دوران مدیریتی ات قد نمی‌دهد و به جای این کار، من هم چند صباحی، شرکت را اداره کنم و برای خودم دردسر ایجاد نکنم. این طرح در حالی اجرا شد که اوج بداخلاقی‌ها‌ و تخریب‌ها‌ از هر سو به شرکت وارد می‌شد. کسانی که دست‌شان و منافع‌شان در آشفتگی و خراب بودن رفاه بود، تمام تلاش‌شان را برای جلوگیری از این اقدامات انجام می‌دادند.
یادم می‌آید که وقتی مدیرعامل شدم، همکارانم خجالت می‌کشیدند که به اقوام و دوستان‌شان بگویند در رفاه کار می‌کنند. یک شعار انتخاب کردم و گفتم باید کاری کنیم که "خرید از رفاه اشتیاق و کارکردن در رفاه افتخار شود". می‌توانید امروز از پرسنل رفاه در این خصوص سوال کنید. در مجمع نخبگان اقتصادی جهان اسلام با موضوع مدیریت هوش هیجانی در توسعه کسب و کارها سخنرانی داشتم و تجربه خودم را در احیاء رفاه مبتنی بر توسعه انگیزه و هیجان توضیح دادم و گفتم که من تلاش کردم در کنار تعریف و طراحی ده‌ها‌ پروژه بهبود، رفاه و همکارانم را صاحب یک رویا کنم و برای موفقیت پروژه‌ها‌ی بهبود و تحول، شرکت باید صاحب یک زیرساخت مهمتر از جنس اشتیاق و آرمان بشود. آن چیزی که معتقدم برای اثربخشی پروژه‌ها‌ی کلان کشور هم در سطح جامعه به آن نیاز داریم.
آقای دکتر چرا با این روند موفقیت، از شرکت رفاه خارج شدید؟ دلیل استعفای‌تان از مدیرعاملی و هیئت مدیره رفاه چه بود؟ سوال دیگری که مطرح است این است که چرا سهام شرکت را فروختید و آیا واقعا بخش خصوصی سهام را خریداری کرده است؟
اجازه بدید وقتی ارائه دلیل استعفا هیچ کمکی به کسی نمی‌کند و در عوض ممکن است به حاشیه‌ها‌ دامن بزند، مسکوت بماند. مهم این است که شرکت رفاه در حال رشد و توسعه است. بهرحال من 4سال در این مجموعه مدیرعامل بودم و فکر می‌کنم برای رشد خودم هم لازم بود که تجربه‌ها‌یی در حوزه‌های دیگر را هم کسب کنم. رفاه هم زیرساخت‌ها‌ی آن بازسازی شده و امروز روند رشد آن محسوس است. قطعا تا پایان مهرماه با بسته شدن صورت‌ها‌ی مالی مربوط به سال مالی 97-96، عملکرد دوره 4 ساله مدیریت من روشن‌تر خواهد بود.
در مورد فروش سهام، من مدیرعامل بودم و اختیار فروش سهام نداشتم. بلکه این اختیار در سطح سهامداران بود که 5 بانک سهامدار شرکت رفاه هم به دلیل الزام بانک مرکزی مبنی بر فروش بنگاه‌ها‌ی زیر مجموعه و هم به دلیل افزایش قابل توجه ارزش سهام در سه سال گذشته درخصوص فروش اقدام نمایند. و البته این تصمیم را کاملا درست و در راستای رشد شرکت مفید می‌دانم. سهامداران در سال 93 هم سهام خود را به ارزش 450 تومان عرضه کردند و خریداری نداشت و بعد از بازسازی و احیاء شرکت، سهام دوباره عرضه شد و اینبار به
قیمت 950 تومان که بعد از چند روز
رقابت بین خریداران نهایتا به قیمت 1660 تومان فروخته شد؛ یعنی افزایش 270درصدی ارزش سهام مدیریتی در مدت دوسال.
آقای گل زاده، فکر نمی‌کنید این تخریب‌ها در ارتباط با عضویت شما در شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان است؟ آیا فردی مثل شما بهتر نیست با دورماندن از فضای سیاسی، در حوزه اقتصادی فعال بماند؟
قطعا ترجیح من این است که بتوانم در روند توسعه کشورم موثر باشم. متاسفانه بی اخلاقی و بی صداقتی در فضای سیاسی کشور ما به طور گسترده مشهود است. بهرحال من به انتخاب آقایان خاتمی و دکتر عارف احترام می‌گذارم و افتخار می‌کنم که مورد اعتماد ایشان قرار گرفته ام. ولی قطعا اگر نتوانم در شورای عالی اثربخش باشم، حتما ترجیح خواهم داد که وقتم را در حوزه‌ها‌ی دیگر صرف کنم. با خودم عهد کرده ام در ارتقاء نظام برنامه ریزی و سیاست گذاری در شورایعالی، نقش داشته باشم و اگر بین ده نفر اول شورا از منظر فعال بودن، اثرگذاری و مشارکت در پیشبرد برنامه‌ها‌ نباشم، استعفا دهم.
یکی از موضوعاتی که دستمایه تخریب شما شده است، فیش حقوقی شماست که جزو نجومی بگیران بوده اید. آیا این موضوع صحت دارد؟ چه پاسخی برای آن دارید.
شرکت رفاه یک شرکت تجاری خصوصی است. قبل از ورود من این حقوق و مزایا برای مدیران شرکت تعیین شده بود و من حتی 40 ساعت از اضافه کاری تشویقی که برای مدیرعامل در نظر می‌گیرند، کم کردم. اصل موضوع انحرافی است و واقعا در شرکت‌ها‌ی مشابه خصوصی دیگر، بیش از چندبرابر حقوق و مزایا تعیین می‌شود. حتی همین حقوقی هم که ذکر شد، در چارچوب سقف تعیین شده توسط دولت بود.
قطعا برای شخص من، اثربخشی و ارتقاء شرکت انگیزه اصلی است تا دریافت حقوق. بعد از طرح این موضوع در سال95، برخی شرکت‌ها‌ی خصوصی با من تماس می‌گرفتند برای همکاری با حقوق‌ها‌ی بیش از چندبرابر آنچه در فیش حقوقی من نمایش می‌دهند. متاسفانه برخی برای سوء استفاده از مشکلات مردم و صرفا به منظور تخریب، این موضوعات را دنبال می‌کنند. برای من کار کردن برای شرکت‌ها‌ی خارجی امکان پذیر است. از باب نمونه، در دو ماه گذشته با دو روز مشاوره به یک شرکت تجاری خارجی برای توسعه بازار در خاورمیانه، حق مشاوره‌ای بیش از یک ماه کار کردن در شرکتهای ایرانی پرداخت می‌کنند.
آقای دکتر توضیحات خوبی در مورد سوابق و روندی که در مدیریت شرکت‌ها‌ی مختلف داشته اید، ذکر کردید. لذا با توجه به تجارب مدیریتی تان در ایران و همچنین تجارب بین المللی که دارید، به عنوان یک فرد اقتصاد دان، مشکلات امروز اقتصاد ایران را
چه می‌دانید؟
من البته اقتصاددان نیستم و دیدگاهم از حوزه مدیریتی است. لذا در دیدگاهم نظرات اقتصاددان‌ها‌ را لحاظ می‌کنم ولی خودم را یک متخصص اقتصاددان نمی‌دانم. از دیدگاه مدیریتی، به نظر من مدیریت اجرایی در ایران در سطح دولت، نهادها و بنگاه‌ها‌ی اقتصادی، دچار بحران ناکارآمدی است. این بحران ناکارآمدی ریشه در دو موضوع دارد: یکی فساد و آلودگی مدیران و تصمیم‌گیران و دوم عدم جسارت تصمیم گیری در سطح مدیران ارشد. ایران نیازمند تحول مدیریتی است. دولت نیازمند افراد تحول گراست نه مدیران اداره کننده محتاط. این بحران ناکارآمدی در طول دهه‌های گذشته روزافزون شده است به دلیل بسته بودن حلقه مدیریتی کشور. نظام مدیریتی دولتی و شبه دولتی ما در ظاهر مبتنی بر یک نظام مردمسالار است ولی در عمل از یک نظام بسته اندک سالار تبعیت می‌کند.
این بحران، راست و چپ نمی‌شناسد. اصلاح طلب و اصول گرا هم نمی‌شناسد. حلقه بسته مدیریتی یک توافق نانوشته در دو جریان سیاسی کشور به وجود آورده است که حفظ موقعیت و منافع گروهی را بر ارتقاء بهره وری و کارآمدی ترجیح می‌دهد. به همین دلیل با تغییرات مدیریتی مقاومت می‌کند، از مهاجرت نخبگان استقبال می‌کند، کمر به تخریب مدیران و افراد سالم و توانمند می‌بندد و لابی‌گری و سهم خواهی را تنها روش موثر در کسب قدرت و منفعت لحاظ می‌کند.
آقای دکتر گل زاده، راهکار چیست؟ شما مدعی هستید که حلقه بسته مدیریتی کشور معیوب و محتاط و یا شاید دارای منافعی است که ترجیحش بر عدم توسعه کشور و حفظ وضع موجود است و از ورود افراد غیرخودی هم جلوگیری می‌کند. این بیان مشکل و بحران است، راهکار چیست؟ آیا این سد قابل شکستن است برای افراد خبره و سالم و توانمند؟
شکستن این سد قطعا کار سختی است ولی تنها راه برون رفت از مشکلات کشور، تغییر پارادایم مدیریتی است و این باید به یک کمپین و خواست عمومی رسانه‌ها منجر شود. باید عقلای کشور در این راه پیشقدم و حساس باشند. باید رسانه‌ها‌ی سالم و حرفه‌ای در خصوص آبروی افراد حساسیت داشته باشند و در تمیز دادن افراد فرصت طلب از افراد توانمند، کمک کنند. باید عملکردها به درستی تحلیل و بازگو شود تا راه دروغ و نیرنگ باز نماند.
بر فرض تغییر پارادایم مدیریتی، چه تغییراتی باید ایجاد شود. به عبارت دیگر، مدیران جدید و توانمند چه تصمیمات جدیدی باید اتخاذ کنند؟
ببینید کشور نیازمند تصمیمات سخت و پیچیده است. باید با مردم صادقانه از شرایط بسیار سخت سخن گفت و اعتماد ایشان را برای همراهی در جراحی اقتصادی کشور جلب کرد. اقتصاد ایران یک بیمار بدخیم است که بدون درد و خونریزی قابل درمان نیست. هر مدیری و در هر مقطعی و در هر انتخابی اگر شعار بهبود سریع وضع مردم را بدهد یا دروغگوست یا جاهل. مردم باید آگاه شوند که بهبود شرایط ایران، حداقل چهارسال سخت و پر زحمت را خواهد داشت. مردم باید آگاه شوند و اعتماد کنند و همراهی کنند تا آن طبقه صاحب قدرت و ثروتی که بر اقتصاد کشور حاکم شده است نتواند با ابزارهای رسانه‌ای خود، موج تخریب را نثار مصلحان و کارشناسان واقعی نماید.
دولت باید در خصوص اصلاح هدفمندی یارانه‌ها‌ و انرژی، تصمیمات سخت بگیرد. ارزان بودن قیمت حامل‌ها‌ی انرژی امروز به نفع مردم مستضعف ایران نیست بلکه به کام دهک بالای جامعه است که 27 برابر بیشتر از دهک‌ها‌ی پایین یارانه انرژی را مصرف می‌کند و یا به کام قاچاقچیان انرژی و مردم کشورهای همسایه است که ده‌ها‌ برابر هزینه سوخت‌شان از کشور ما بیشتر است.
چند نرخی بودن ارز بلای جان این کشور است. قیمت رانتی دلار 4200 تومانی به هیچ وجه
به نفع طبقه ضعیف جامعه تمام نمی‌شود.
سه نرخی بودن قیمت ارز فقط به کام سودجویان و رانت خواران است. وقت و انرژی وزرا و دولت هم به جای سیاست گذاری به رفتارهای پلیسی و نظارتی تلف می‌شود. تجربه دو کشور ترکیه و روسیه که شبیه ما در معرض تحریم آمریکا
قرار گرفتند نشان می‌دهد که تک نرخی بودن قیمت ارز یک تصمیم درست است که اجازه می‌دهد تورم در مسیر طبیعی خود بروز کند نه اینکه به صورت سیل بازارهای مختلف را مختل نماید.
در گذشته یکی از پیشنهادهای‌ شما ارائه سبد کالای 55 هزار تومانی به جای یارانه نقدی به خانواده‌ها‌ی کم درآمد بود، سرنوشت این طرح به کجا رسیده است؟
سال 94 نامه‌ای به آقای دکتر روحانی، رئیس جمهور کشورمان نوشتم. در این نامه پیشنهادی مبنی بر اینکه با حذف پرداخت یارانه نقدی به بیش از 70 میلیون نفر، آن را تبدیل به پروژه امنیت غذایی ایران در قالب سبد حمایت غذایی دولت از حدود 20 میلیون نفر مشمول این طرح ارائه دادم. با مشورت بسیاری از تولید کنندگان و شرکت‌ها‌ی پخش و شرکت‌ها‌ی فروشگاه‌ها‌ی زنجیره ای، این آمادگی وجود داشت تا به ازای شارژ45هزارتومانی ماهانه این کارتها، مشمولین طرح بتوانند به مبلغ 55هزارتومان از کالاهای مشخص شده نظیر لبنیات، پروتئین، حبوبات، روغن، برنج و.... خرید نمایند.
البته رئیس جمهور از این طرح استقبال کرد و آن را به وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ارجاع داد. ولی خب متاسفانه اراده و جسارتی برای حذف یارانه‌ها‌ و سوق دادن آن به این طرح وجود نداشت و آنقدر به تعویق افتاد تا اینکه چهار سال نخست ریاست جمهوری تمام و به دلیل فضای انتخاباتی این طرح از دستور کار خارج شد. در دولت جدید هم تا آمدیم مجدد این طرح را یادآوری کنیم با یکسری مصائب در بخش کلان اقتصادی مواجه شدیم که به‌نظر می‌رسد عملا این موضوع در اولویت قرار ندارد.
در این بازه زمانی با رهاسازی فنر ارز، عده‌ای دولت را مقصر تشدید نوسانات می‌دانند. ارزیابی شما از این مسئله چیست؟ آیا ممکن است این نوسانات ارزی با هدف درآمدزایی دولت برای تحقق تعهداتی مثل پرداخت بدهی‌ها به صندوق‌ها باشد؟
دولت در این مدت زمان باقی مانده باید جسارت
به خرج دهد و به تصمیمات سخت اقتصادی تن دهد.
در این بازه زمانی مُسکن‌های مقطعی در عرصه اقتصادی اثرگذار نخواهد بود. من صلاحیت پاسخ به این سوال شما را ندارم که آیا با تشدید نوسانات نرخ ارز دولت قصد دارد بدهی‌های خودش را با صندوق‌ها تسویه کند. اما مطمئن هستم تشدید نوسانات نرخ ارز ناشی از عدم تصمیم‌گیری‌های حرفه‌ای و به موقع است.