دو چرخش با دو نگاه

سعید اصغرزاده روزنامه‌نگار 1- روز قبل تیتر برخی از روزنامه‌ها بود که آقای جهانگیری گفته است «یک شایعه اقبال بیشتری از حرف یک مقام رسمی دارد و دچار فرسایش سرمایه‌های اجتماعی شده‌ایم». شاید در مقام یک روزنامه‌نگار هم بتوان گفت که مردم با وجود شبکه‌های اجتماعی و محدودیت‌های روزنامه‌نگاران در اطلاع‌رسانی شفاف، دیگر اقبالی به روزنامه‌ها هم ندارند و روزنامه‌نگاران هم علاوه بر سرمایه‌های اجتماعی دود شده و به هوا رفته، فرسوده شده‌اند. اینکه آقای جهانگیری چگونه می‌خواهد مشکلی را حل کند، یک بحث است که شاید ربطی به ما نداشته باشد (چون ما هم جزو همان سرمایه‌های اجتماعی فرسوده‌شده هستیم که کم‌کم دیگر اقبالی به خبرها و مناسبات سیاسی نداریم) و اینکه ما چگونه می‌خواهیم مشکلمان را حل کنیم، یک بحث دیگر است؛ البته این وسط هم هستند مراکزی مثل صداوسیما که خود را مرکز اعتبار و توجه همگانی می‌بینند، البته همین‌جا بگویم که آقای جهانگیری دوای درد را هم در سخنان دیگری گفته. او درمان را در گفت‌وگوی ملی می‌بیند و...
اما نتیجه بی‌اقبالی همان‌طور که گفته شد، کاهش سرمایه اجتماعی است یا حتی برعکسش. این روزها سرمایه اجتماعی به‌عنوان نوعی «علاج همه مشکلات» جامعه مدرن تلقی می‌کنند. سرمایه اجتماعی می‌تواند موجب تقویت همکاری و به‌طور همزمان گسترش روابط حمایتی دو‌جانبه در اجتماعات و ملت‌ها شود و بنابراین می‌تواند ابزاری ارزشمند برای مبارزه با بسیاری از نارسایی‌های اجتماعی در جوامع، همچون بحران‌ها که جزو جدایی‌ناپذیر آنها هستند، باشد. یعنی بحران دلار و سکه و احتکار و پوشک و خانه می‌توانست با وجود سرمایه اجتماعی به وجود نیاید، اما آمد. چرخش به سمت گفت‌وگوی ملی شاید راهکار درستی باشد اما چه کسی چراغ اول را روشن می‌کند؟
2- ماهیت روزنامه‌نگاری درحال تغییر است. ابزارهای مدرن از راه رسیده‌اند و سنت اطلاع‌رسانی و گفت‌وگو و تحلیل، تحلیل رفته است. پالس امیدوارکننده‌ای از سوی مخاطبان شنیده نمی‌شود. همه چیز از پیچیده‌بودن به سوی سادگی و بکربودن درحال بازگشت است. کشف راه‌حل زندگی آسان و فارغ از دغدغه‌هایی که می‌تواند دغدغه آدمی نباشد، آن‌هم در روزگاری که هر امری متخصص خود را دارد، تبدیل به یک نیاز عمومی شده است. مردم اگر به افراد و منتخبان خود اعتماد دارند، کار را به آنان می‌سپارند و خود آستین‌هایشان را برای ساختن زندگی امروزین خود بالا می‌زنند و چه کسی می‌گوید که مردم به منتخبان خود اعتماد ندارند؟ آنان شفافیت در رسیدن به اولین ملزومات زندگی را در هر ملجایی می‌جویند و رسانه مکتوب تا‌به‌حال نتوانسته است به نقش‌آفرینی جدی برای عموم مردم بپردازد. سوارشدن بر موج هیجانی سیاست و حادثه، هنر نمی‌خواهد و استمراربخشیدن به آن نیز.
وجوه عام و آموزشی یک رسانه فارغ از زدوبندهای معاصر و پشت پرده‌های ناپیدا در تیترها و خبرها و محتوا می‌تواند عامل استقرار و بقا و امیدواری مردم شود، آن‌هم در فصولی که بیشتر به این امنیت و آرامش روانی احتیاج دارند. رسانه بی‌طرف، یک رسانه خنثی نیست بلکه رسانه‌ای است در خدمت زندگی و ارتقای آن. چگونه می‌توان آب به آسیاب دشمن نریخت و در بازی‌های سرگرم‌کننده سیاسی دخالت نکرد، با این‌همه سره را از ناسره تشخیص داد و گره‌ای از زندگی مردم گشود.


مهم قدرت نگاه و باور به تغییر در شرایطی است که از توانایی‌های شخصی خود آگاه و درجهت فربه‌سازی آن کوشا باشیم. خواننده‌ای که از پس ساعت‌ها کار اول و دوم و سوم به محل استقرار خود رسیده و دوست می‌دارد آن چیزی که به محتوای زندگی او شکل می‌دهد. ابزاری برای بهبود وضع معیشتی و روحی و روانی او و خانواده‌اش باشد. اینکه چگونه با شرایط موجود می‌توان یک زندگی سالم داشت و به تاب‌آوری جامعه کمک کرد، سوالی است که یک روزنامه می‌تواند و باید بدان پاسخ گوید، اما کدام روزنامه تاکنون به ما آموخته که به‌موقع کنشی در خور داشته باشیم؟ کنش ما در رابطه با حفظ حریم شخصی و خانوادگی چگونه باید باشد؟ کنش ما در مقابل زورگویی و تجاوز چیست؟ کنش ما درمورد قهر و بلایای طبیعی چگونه باید باشد؟ کنش ما در مقابل نیازهای درماندگان و نیازمندان باید چگونه ساماندهی شود و هزاران موضوع دیگر.
چرخش تیترها و نگاه‌ها به مضامین اجتماعی و حتی مسائلی که فکر می‌کردیم روزنامه‌نگاری زرد است، این روزها در معتبرترین روزنامه‌های سیاسی نشان از تکاپو برای فرسوده‌نشدن دارد.