روزنامه ایران
1398/01/28
تهران دچار انقطاع تاریخی و هویتی است
مهدی محمدی
یک شهر پویا و سرزنده به فضاهای عمومی باشکوه نیاز دارد. در این فضاها است که «گفتوگو» شکل میگیرد، «صمیمیت» چهره مینماید و «اعتماد» متبلور میشود. اما وقتی شهر مکانی میشود برای کسب ثروت و قدرت، طبیعی است که «فضاهای عمومی» هم در معرض هجوم سرمایه قرار گیرد. محققان و پژوهشگران شهری بر این باورند که «فضاهای عمومی شهری» به سرعت در حال از بین رفتن هستند. دگردیسی سرمایهسالارانه این فضاها، حیات اجتماعی شهر را بشدت تهدید میکند. اهمیت فضاهای عمومی و نقش آن در افزایش کیفیت زندگی شهری بحثی قابل تأمل است که آن را با دکتر حسین ایمانی جاجرمی، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهران با گرایش «مطالعات توسعه» و «جامعهشناسی شهری»، به گفتوگو گذاشتیم. آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل نشست ما با او است که به تحولات حوزه عمومی و دگردیسی فضاهای عمومی شهری میپردازد.
در چند سال گذشته جامعهشناسی شهری از دو منظر «اقتصاد سیاسی» و «مطالعات فرهنگی» به مسائل و موضوعات شهری پرداخته است. شما برای تبیین پدیده «شهرگرایی» چه رویکردی را دنبال یا پیشنهاد میکنید؟
هر کدام از این دو رویکرد ظرفیت قابل توجهی در توصیف و تبیین «شهر» و پدیدههای شهری دارند. اما به نظر من واقعیتهای شهری از منظر «تاریخی- جامعهشناختی» کمتر مورد تحلیل قرار گرفته است. وقتی فرآیند تاریخیِ تغییر و دگرگونی شهرها مورد ملاحظه قرارگیرد، دید بهتر و جامعتری نسبت به واقعیتهای کنونی به وجود خواهد آمد. بازخوانی جامعهشناختی روندهای تاریخیِ یک پدیده، این امکان را به ما میدهد تا از افق و چشمانداز وسیعتری، پیچیدگی یک پدیده را بررسی کنیم. در مورد جامعهشناسی شهری هم میتوان همین رویکرد را دنبال کرد. این نوع نگاه بخصوص در کارهای «احمد اشرف» برجسته است. اشرف با یک نگاه تاریخی- جامعهشناختی وضعیت شهر در ایران را مورد مطالعه قرار داد. پس از او، پژوهشگران شهری کمتر به این رویکرد توجه کردهاند.
پیشنهاد من تلفیق «تاریخ» و «جامعهشناسی» یا به تعبیر دیگر، رویکرد «تاریخی- جامعهشناختی» به مطالعات شهری است. در این صورت جامعهشناسی شهری، غنای نظری و تجربی بیشتری خواهد یافت. به طور مثال تهران را درنظر بگیریم. این شهر بیش از 230 سال است که پایتخت ایران است. تهران، پایتخت سه نظام سیاسی مختلف («قاجارها»، «پهلوی» و «جمهوری اسلامی») بوده است. از طرفی تاریخ تهران با دغدغه توسعه و نوسازی کشور عجین است. خط سیر تجربه مدرنیته در ایران با عطف توجه به تغییر و تحولات تاریخیِ شهر تهران به خوبی قابل مطالعه و بررسی است. برای همین معتقدم جامعهشناسی شهری باید نگاه تاریخی داشته باشد.
موضوع «فضاهای عمومی شهری» یا دگردیسی و تغییر مداوم این فضاها کمتر موضوع بحث و بررسی بوده است؛ نظر شما درباره اهمیت فضاهای عمومی چیست. در سالهای گذشته این فضاها چگونه و بر اساس چه منطقی دستخوش تغییر شدهاند؟
فکر میکنم یکی از دلایل این کمتوجهی همان نگاه غیرتاریخی است که در مباحث جامعهشناسی عموماً و در «جامعهشناسی شهری» خصوصاً رواج دارد. اساساً حیات شهر با مسأله فضا پیوند خورده است. رشد و گسترش کالبدی شهر، بدون تولید و خلق فضای اجتماعی امکانپذیر نیست. اما همیشه کشمکشی بین نیروهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی برای تملک هرچه بیشتر فضاهای شهری وجود دارد. اولویت منتخبان شهری در شهرهای توسعه یافته که به سِمَتهایی چون عضویت در انجمن شهر یا شهردار دست مییابند، خواستههای شهروندان است. معمولاً این منتخبان پیش از ورود به حوزه مدیریت شهری در کمپینهای اجتماعی خاصی فعالیت میکنند. آنان به شکل فعالانه پیگیر مطالبات اجتماعی هستند، چون فشارهای اجتماعی پشت سر آنها است و باید پاسخگوی مطالبات اجتماعی شهروندان باشند. حفظ فضاهای عمومی و توسعه این فضاها یکی از دغدغههای محوری این دست از تصمیمگیران و مدیران منتخب است. در ضمن نهادهای مدنی و کمپینهای اجتماعیِ فعال، این امکان را برای شهروندان به وجود میآورند تا آگاهانه در تغییر کاربریهای شهری مشارکت نمایند. به طور مثال میتوان به فرودگاه تمپل هوف (Tempelhuf) برلین اشاره کرد. توسعهگران و فعالان محیط زیستی، شورای شهر برلین را مجبور به برگزاری رفراندومی کردند تا تعطیلی یا ادامه فعالیت این فرودگاه را به رأی بگذارد. 63 درصد شرکتکنندگان به پایان کار فرودگاه و تغییر کاربری آن رأی دادند. در نهایت این فرودگاه به پارک تبدیل شد.
اما مسأله فضاهای عمومی، همیشه «تخریب» یا «تغییر کاربریها» نیست. گاهی حفظ هر چه بیشتر فضاهای تاریخی و عمومی مدنظر است. حفظ این فضاها کارکرد اجتماعی مختلفی دارد. به طور مثال بافت تاریخی شهر «ژنو» در سوئیس برای بیش از چند سده پایدار مانده و ظواهر آن حفظ شده است. کالبد آن در خدمت حفظ هویت تاریخی شهر است و انتقال این هویت به نسلهای بعد را تسهیل میکند. یک پدر یا یک مادربزرگ ژنوی به راحتی میتواند در این بافت تاریخی برای فرزند یا نوه خود خاطرات گذشته را تعریف کند. این شهر تداوم تاریخی را ممکن میکند. در اینگونه شهرها، روابط اجتماعی و فرهنگی به سهولت و با کمترین دغدغهها حفظ و بازتولید میشود و بدین ترتیب دامنه فرهنگپذیری گسترش مییابد. مدیریت شهری هم با اتکا به همین سرمایه است که میتواند «سیاستهای توسعهگرایانه اجتماعی» را دنبال کند.
اما متأسفانه در کشور ما وضع به گونهای دیگر پیش رفته است. تغییرات شهرهای ما، به طور مثال شهر تهران آنقدر پرشتاب بوده که اثری از گذشته در آن مشهود نیست. تغییرات شتابان نمیتواند در خدمت انباشت خاطره باشد. در ایران، ما بسیاری از فضاها را از دست دادهایم و باید در این باره حرف زد که چرا برخی شهرها در حفظ فضاهای عمومی و خلق هر باره آن موفق هستند و برخی دیگر نه. مثلاً تهران فضاهای عمومی باشکوهی ندارد؛ فضاهای عمومی، یادمانی و محبوب که مردم را گردهم آورد. میدان آزادی هم فقط در برخی مناسبتها چنین ویژگی پیدا میکند و در بیشتر زمانها کارکرد ترافیکی دارد. ما در تهران یک انقطاع تاریخی- هویتی داریم. بافت و کالبد شهر هیچ تداوم تاریخی را ترسیم نمیکند. در نتیجه بازخوانی تاریخی نداریم و حتی نمیتوانیم گذشته شهر را تعریف کنیم چون مکانها از بین رفته، طبقات اجتماعی از هم پاشیده و حیات اجتماعی تاریخی، مابه ازای کالبدی و فیزیکی ندارد.
فضاهای عمومی شهری بستر حضور فعال افراد و مشارکت اجتماعی آنان است؛ اما با وجود این، امروزه شهر بیشتر در تسلط خودروها و ساختمانهاست تا شهروندان. این اتفاق چرا و چگونه رخ داد؟
فکر میکنم تصور ما از مسأله اقتصاد شهری، خیلی بزرگ مقیاس است. به صنایع فرهنگیِ خلاق کمتر توجه داریم. اقتصاد فعالیتهای هنری و فرهنگی جایی در ذهن مدیران ندارد. وقتی مدیریت اقتصاد شهر حول محور برجسازی، انبوهسازی و راهسازی شکل گرفته و تداوم یافته، طبیعی است شهروندان اولویت چندانی در نظام برنامهریزی نداشته باشند. من معتقدم حیات اجتماعی شهروندان هرگز دغدغه اصلی سیاستها و برنامههای توسعه شهری نبوده است. در ادامه به طور اجمالی سعی میکنم نوع و نحوه شکلگیری و دگردیسی فضاهای عمومی و منطق این تغییرات را با مثال «میدان توپخانه» روشن کنم. این شکل از توضیح کمک میکند تا با فرآیند تاریخی تغییر فضاهای عمومی بیشتر آشنا شویم.
میدان توپخانه در سال 1246 خورشیدی ساخته شد. در آن ایام مساحت تهران از 5/4 کیلومتر به 5/19 کیلومترمربع گسترش یافت. در آن سال میدان جدیدی احداث شد برای استقرار نظامیان و توپ؛ به همین دلیل اسمش «میدان توپخانه» است. جالب است که این میدان اگرچه عمومی است اما برای شهروندان طراحی نمیشود. میدان برای حفاظت از ارگ و برای به رخ کشیدن قدرت پادشاه است و کارکرد نظامی دارد. حتی میدان مشق هم میدانی نظامی است. توسعه عهد ناصریِ تهران توسعهای مدرن است. اما شواهد نشان میدهد که ما مدرنیته را از طریق نظامیگری درک و تجربه میکنیم. شمایل آن، ادوات نظامی، لباسهای نظامی و آیینهای نظامی است. میدان برای تعاملات اجتماعی ساخته نشده بود، بلکه افزایش امنیت ارگ و شاه مدنظر است؛ یعنی خلق فضاهای شهری با مسأله امنیت پیوند دارد. هدف، به رخ کشیدن قدرت است و بیشتر جنبه نمایشی دارد. در این فضاهای باسمهایِ شهری، مردم پیشاپیش حذف شدهاند و چون این فضاهای عمومی ریشه در تعاملات اجتماعی و فرهنگی روزمره مردم ندارد خیلی زود و راحت هم از دست میرود.
این میدان و فضاهای پیرامونی آن اولین عناصر مدرنیته را در خود جای میدهد؛ مثل بانک، ساختمان دادگستری، ساختمان شهرداری(بلدیه)، بیمارستان و اداره مالیات. عموماً دولت، قدرت خود را به وسیله این اماکن نشان میداد. این میدان نقش مهمی در تحولات سیاسی ایران داشت. با وجود رویکرد بشدت مدرنیستی آن دوره، تا پایان دوره پهلویِ اول، بین ساختمانهایی که احداث میشود و روند کلی اقتصاد و سیاست عمومی تناسب وجود دارد. تا این دوره، هنوز شهرسازی و معماری ایران قدرت انطباق بالایی دارد، قادر است از عناصر خارجی وام بگیرد و آن را با فضای اجتماعی و فرهنگی موجود انطباق دهد. اما در زمان پهلوی دوم دیگر خبری از انطباق نیست. به تدریج دوره تسلیم و وادادگی آغاز شد. عمارت تلگرافخانه خراب شد، برج عظیم مخابراتی ساخته میشود که تناسبی با ساختمانهای دیگر ندارد. ساختمان بلدیه تخریب و بنای دیگری جای آن را نمیگیرد و آن فضا بدل به سیاه چالهای شهری میشود که هر خاطره و احساسی را در خود فرو میبرد. بنابراین میدان کمکم از دست میرود و در دهه 1340 این میدان عمومی به یک نقطه ترافیکی تبدیل میشود که نه زیباست و نه دعوتکننده. این میدان رفتهرفته از فضایی عمومی و اداری به فضایی برای عبور و مرور خودروها تبدیل میشود. تغییر و تحولات میدان توپخانه، سیر مدرنیته را به خوبی نشان میدهد. این سیر تحولات با سیر تحولات عمومیتر جامعه انطباق دارد؛ از هماهنگی به عدم هماهنگی، از انطباق به عدم انطباق و از یک کل منسجم به بیهماهنگی و شلختگی.
شاید بتوان روند تحولات را اینگونه دستهبندی و نامگذاری کرد: عهد ناصری و سپس دوره رضاشاه، دورهای است که شهر بیشتر وجهه «نظامی- سیاسی» دارد، دوره پهلوی دوم، عصر «سیاسی- اداری» شهر است و سالهای پس از جنگ، «عصر اقتصادی» شهر تهران فرا میرسد. اما فکر میکنم کمکم وارد دورهای میشویم که شهر به صاحبان اصلی آن یعنی «مردم» بازگردد.
چه واقعیتی شما را امیدوار کرده است؟ آیا نشانههای امیدوارکنندهای برای خلق و ایجاد فضاهای مردمی شهری وجود دارد؟
معمولاً فضاها را پیشاپیش، کارشناسان و برنامهریزان شهری طراحی میکنند. کمتر اجازه دادهایم تا مردم فضای خودشان را خلق کنند ولی به نظر من در سالهای اخیر با یک موج جدید تحولخواه در زیستِ شهری مواجه هستیم که خود را در سبک زندگی شهروندان و بخصوص جوانان نشان داده است. به اعتقاد من نسل جدید، دغدغههای فرهنگی و اجتماعی خاص خودش را دارد. آنها یاد گرفتهاند دنبال جوی آب و چمنزار نباشند و با همین خیابانها و بناهای سیمانی زندگی خود را معنادار کنند. نسل جدید پذیرفته که محکوم به زندگی شهری است و باید از زندگی آرمانی و ایدهآل دست بکشد. بنابراین به شکل خودجوش فضاها و مکانهایی خلق کرده تا بتواند در آن راحت و صمیمی باشد، مکانهایی که میتوان آنها را مکانهای سوم (Third Places) نامید، میان فضاهای عمومی و خصوصی. به گمان من رشد بسیار سریع کافههای پایتخت و استقبال گسترده جوانان میتواند از این منظر مورد توجه قرار گیرد. بیتردید رشد قارچگونه کافهها طبق دستورالعمل یا برنامهریزی رسمی مشخصی صورت نگرفته است.
به طور معمول، منطق توسعه شهری، شهر را به دو ساحت خصوصی و عمومی، یعنی بین «محل سکونت» و «محل کار» تقسیم میکند. پس ایجاد فضاهایی از این جنس میتواند به عنوان نیرویی در برابر آن دوگانه عمل کند. کافهها، فضا- مکانهایی هستند در حد فاصل زندگی خصوصی و زندگی عمومی رسمی. آنها یک بُعد اجتماعی و فرهنگی قوی دارند و قادر به پالایش مناسبات ماشینی شهری هستند. مابهازای کافههای امروزی در معماری گذشته ما بالکنها بودند؛ بالکن فضایی بود که ارتباط چشمی را میسر و بدین ترتیب گرما و اعتماد و صمیمیت را بین همسایگان و ساکنان محله تقویت میکرد. اگر در گذشته چیزی مثل بالکن موجب تقویت حس اجتماع میشد امروزه کافهها چنین نقش مهمی را ایفا میکنند.
از یک نقطهنظر دیگر، میتوان کافهها را آلترناتیو مالها دانست. من فکر میکنم مالها هم گران هستند و هم بدنام، در ضمن هزینه آنها بسیار بیشتر از سودشان است اما فضاهایی مثل کافهها قدرت جذب فرهنگی بیشتری دارند. تکثیر کافهها نشان از پذیرش و درونی کردن این فضاها است. تاکنون ما مجبور بودیم در فضای پادشاهان، مدیران و برنامهریزان تردد و معاشرت کنیم ولی هم اکنون شهرنشینها بدون دخالت هیچ دست قدرتی، دارند فضای خودشان را خلق میکنند. فرزندان عصر شهر، شهر را به خاستگاه و بنیاد آن برمیگردانند؛ یعنی جایی برای زندگی اجتماعی در معنای واقعی آن.
سایر اخبار این روزنامه
اینستاگرام حساب کاربری برخی از سرداران سپاه را مسدود کرد
روحی در مسیر کوشک گچسر
تهران دچار انقطاع تاریخی و هویتی است
«ایران اجتماعی» ضمیمه امروز
دیدار در دمشق
مأموریت ملی برای 20 چهره دانشگاهی
آتشسوزی دو نماد در یک شب
نام شاعران و هنرمندان بر خیابان های پایتخت
حذف چهار صفر از پول ملی کلید خورد
ترسالی یا سال تر؟
کلینزمن از نیمکت تیم ملی دور شد
شهر و شعر
جنگنده کوثر برای نخستین بار نمایش هوایی داد
ظریف در سوریه به دنبال چیست?
ادای دین به سرمایه های فرهنگی
موافقت مجلس با کلیات طرح اقدام متقابل در قبال اعلام سپاه به عنوان سازمان تروریستی