آرایش چین در جنگ اقتصادی با آمریکا

چهارشنبه هفته گذشته مرکز مطالعات چین دانشگاه علامه طباطبایی، میزبان نشست «چشم‌انداز طرح یک کمربند یک جاده و جایگاه جمهوری اسلامی ایران» بود. در این نشست، ابوالفضل علمایی رئیس میز چین در وزارت امور خارجه، بهرام امیراحمدیان استاد دانشگاه علامه طباطبایی، دکتر محسن شریعتی‌نیا استاد دانشگاه شهید بهشتی، بهزاد شاهنده استاد دانشگاه تهران، حسین ملائک سفیر اسبق ایران در چین، محمد زارع پژوهشگر معاونت سیاست خارجی مرکز تحقیقات استراتژیک به بیان نقطه‌نظرات خود پیرامون این ابتکار چینی‌ها پرداختند. مدیریت این نشست را غلامعلی چگنی‌زاده، استاد دانشگاه علامه طباطبایی برعهده داشت. این اساتید دانشگاه در این نشست که قرار است ادامه نیز داشته باشد، به بررسی این ابتکار و جنگ تجاری آمریکا با چین و تاثیرات آن روی ایده «یک کمربند یک جاده» یا به تعبیری «یک پهنه، یک راه» و همچنین نگاه ایران به این طرح پرداختند.  در ادامه متن این نشست را می‌خوانید. ابوالفضل علمایی، رئیس میز چین در وزارت امور خارجه من سعی می‌‌کنم از منظر درونی به چینی‌‌ها نگاه کنم. ایده «یک پهنه، یک راه» را چینی‌‌ها توانستند در سطح نظام بین‌‌الملل جا بیندازند و بر همین اساس کشورهای مختلف سعی کرده‌‌اند خود را در مسیر این راه قرار دهند. بی‌‌شک در این ایده و طرح، چیزی که خیلی نمود پیدا کرده، بحث اقتصادی است. خاستگاه این ایده بیشتر امنیتی-‌‌اقتصادی است تا امنیتی صرف. این ایده در ابتدا امنیتی-اقتصادی بود ولی بعد به سیاسی و فرهنگی نیز توسعه یافت. چینی‌‌ها نوعی تقسیم‌‌کار جهانی برای حیات خود مدنظر دارند که با تحقق این ایده، انجام‌‌پذیر است. انگلیسی‌‌ها یا اروپایی‌‌ها اولین خط تقسیم‌‌کار جهانی را در دوران مدرن با محوریت خودشان در نظام بین‌‌الملل ایجاد کردند و سپس آمریکا این کار را در قرن 20 انجام داد. در‌‌حال حاضر می‌‌توان گفت چینی‌‌ها به‌‌دنبال تکرار این کار هستند. توسعه چین و برآمدنش به‌‌عنوان قدرت بین‌‌المللی به‌‌شدت ریشه در فرهنگ و نگرش چینی‌‌ها به دنیا دارد. مهم‌‌ترین چیزی که باید درارتباط با چین بشناسیم، دوران بهار و پاییز است که به ۷۲۲ تا حدود ۴۷۵ سال پیش از میلاد برمی‌‌گردد. در آن زمان چینی‌‌ها دولت‌‌های ملوک‌‌الطوایفی تشکیل دادند. الان سعی دانشمندان و روشنفکران چینی بر این است که نگاه خود را نسبت به مسائل بین‌‌الملل از این دوره بگیرند؛ دورانی که هر قسمت چین تحت یک حاکمیت است و هرکدام از حکام یک‌‌نفر را به‌‌عنوان رایزن انتخاب می‌‌کند و با یکدیگر تعاملات دارند. این برهه، یک میدان آزمایشگاهی برای چینی‌‌ها ایجاد کرده تا به تحولات بین‌‌المللی چینی نگاه کنند. نهایت امر این بود که در این دوره قانون‌‌گرایان توانستند بر مکاتب دیگر در قلمرو چین پیروز شوند. قانون‌‌گرایان گفتند علت یا خاستگاه قدرت، اقتصاد است و برای اینکه قدرتمند شویم باید اقتصاد خود را تقویت کنیم. منظورشان از اقتصاد، آهن و کشاورزی بود. این ایده به‌‌نوعی در دوره شیائوپینگ هم بازتولید شد و نهایتا توسعه داخلی چین را رقم زد. چین یک‌‌بار دیگر سعی کرده در عرصه بین‌‌الملل قدرتش را تثبیت کند. در دوره امروز دکترینی مطرح می‌‌شود که یک نوع تعدیل‌‌کردن قانون‌‌گرایان و هم‌‌سنخ‌‌کردنش با شرایط فعلی است. چینی‌‌ها درمورد سلسله‌‌هایی که در دنیا قدرت گرفتند، کار کردند. مثلا یکی از این سلسلسه‌‌ها که اندیشمندان چینی روی آن کار می‌‌کنند، بنی‌‌امیه یا بعدا بنی‌‌عباس است که اینها چطور در دنیا توانستند امپراتوری ایجاد کرده و آن را حفظ کنند. معتقدند دلیل امپراتوری بنی‌‌امیه این بود که 70 درصد متخصصان‌‌شان را از کشورهای دیگر گرفتند و نه‌‌تنها در امور فنی، بلکه در امور سیاسی هم از اینها استفاده کردند. چینی‌‌ها که تا قرن 19 فرهنگ‌گرایی عامل هویت‌‌بخش و مانع بزرگ‌شان برای جذب تمدن‌‌ها بود، با استفاده از تجربیات سایر امپراتوری‌‌ها، ایده‌‌ای را مطرح کرد تا بتواند تفکرات دیگر را در خودش جذب کند. بر این اساس وقتی که ایده گسترش بال‌های چین به سمت غرب آسیا مطرح شد، به نوعی محوریت برای تفکر جذب دیگران و نهایتا پشتوانه اقتصادی کردن این تفکر تبدیل شد. لازمه ادامه حیات چین این است که بتواند توسعه‌‌اش را بیشتر از گذشته کند. کنفوسیوس می‌‌گوید اگر می‌‌خواهی خودت ثروتمند شوی، باید همسایه‌‌ات هم ثروتمند باشد. چینی‌‌ها در ایده «یک پهنه، یک راه» می‌‌توانند حوزه اقتصادی خودشان را چنان بسط دهند که امنیت برای چین ایجاد شود. آنها برای رسیدن به این وضعیت، چند مساله را درنظر گرفتند. یک اینکه چالش‌‌های داخلی خود را حل کنند. مهم‌‌ترین استراتژی آنها، توسعه داخلی و توانمند‌کردن خودشان در بر(خشکی) همراه با بحر (دریا) بود. آنها معتقدند آمریکا و اروپا در درجه اول توانمندی خود را در بحر پیدا کردند، ولی با توجه به اینکه آمریکایی‌‌ها، در بحر عرصه را بر بحر برای چین تنگ کردند، چینی‌‌ها باید در بر قدرت‌شان را افزایش دهند. این هم علت داخلی و هم خارجی دارد. در بعد داخلی، استراتژی آمریکایی‌‌ها، ناامن‌‌سازی پیرامون چین و به‌‌خصوص استان «سین کیانگ» در غرب چین است. چینی‌‌ها سعی‌شان این است که به سمت غرب از بر حرکت کنند. آنها در 11 سال، 18 هزار کیلومتر قطار تندرو ساختند.  در تفکر چینی‌‌، «راه» بسیار اهمیت دارد، به‌خاطر همین در تفکر دنگ شیائوپینگ سیاست درهای باز مطرح شد. تفکر اندیشه راه، از بعد نظامی و رفع اختلاف توسعه‌یافتگی شرق و غرب اهمیت دارد. منتها ما نباید فکر کنیم تمام این ایده و طرح، یک راه و یک جاده است. چرا کمربند را مطرح می‌‌کنند؟ چون این کمربندها نگه‌دارنده راه‌‌ها هستند. آن‌ چیزی که بحث را امنیتی و اقتصادی می‌‌کند، ترجمه همین کمربندهاست. اینکه این کمربندها چه هستند، موضوعی است که دنیا کمتر به آن توجه کرده است. یکی از مهم‌‌ترین مشخصه‌‌های «یک پهنه، یک راه» مانند تفکرات دیگر چینی‌‌ها، مبهم بودنش است. چینی‌‌ها که بر این باورند «برای رسیدن به هدف، ایده را در پشت ذهن خود نگاه دار» همین ابهام و اینکه کشورها از فهم عمیق آن بازماندند، باعث شده آنها به‌نوعی با این ایده همزادپنداری کنند. تمام مشخصه‌‌هایی که چینی‌‌ها دارند، به‌نوعی در این تفکر، تجلی پیدا کرده است. چینی‌‌ها از ایده «یک پهنه، یک راه» استفاده می‌‌کنند تا برای آمریکایی‌‌ها از مرحله سنتی-‌صنعتی خود را به فرا‌صنعتی تغییر دهند و یک قدرت جهانی در برابر هژمون غالب شوند. به‌‌طور حتم شرایط فعلی چین کاملا با شرایط اروپا در قرن 20 متفاوت است که آمریکا با استفاده از ضعف اروپا، خودش را هژمون کرد. چین از این ایده استفاده می‌‌کند تا قدرت‌های جهانی دیگر مثل روسیه و هند که بزرگ‌‌ترین رقبایش هستند را تعدیل کند. تمدن چین، «تمدن زمان» است. اولویت استراتژی آنها این است که قدرت را در خودشان تحلیل دهند و بعد از این اتفاق مذاکره یا ائتلاف کنند. بر همین اساس است که در قالب پهنگاه میلیاردها دلار در روسیه سرمایه‌‌گذاری می‌‌شود و تمام خطوط از چین یا آسیای مرکزی، از سین کیانگ کشیده می‌‌شود. محوریت چین در «یک پهنه، یک راه» است و بر همین اساس زنجیره بزرگی از آسیا تا آفریقا و از آنجا تا آمریکا ایجاد کرده است. اما در ایران با این ایده چه باید کرد؟ به‌نظر من باید این موضوع را شناخت. در کوتاه‌‌مدت ما از این طرح و ایده می‌‌توانیم جهت ورود به ساختار نظام بین‌‌الملل استفاده کنیم. ما دهه‌‌های گذشته در تعریف اقتصاد خودمان به‌‌عنوان اقتصادی فراتر از انرژی در نظام بین‌‌الملل ناکام بودیم. این یک فرصت جدید است که می‌‌توانیم از طریق آن یک جایگاه بالاتر در اقتصاد نظام بین‌‌الملل برای خودمان تعریف کنیم. باید مراقب باشیم که کشور را میزبان سیمان، فولاد و... چین که کارخانه‌‌هایش فعلا با ظرفیت 30 درصدی کار می‌‌کنند، نکنیم. ما باید بتوانیم یک پله بالاتر برویم. دومین نکته این است که مهم‌‌ترین مانع در برابر ایده چینی‌‌ها، آمریکاست. هر راهی که از شرق به غرب باز می‌‌شود، دلخواه چینی‌‌هاست و هر راهی که از جنوب به شمال باز می‌‌شود، مانع آنهاست. به‌خاطر همین وضعیت هند، استرالیا و ژاپن تعریف دیگری پیدا کرده است. ما باید از این شرایط حداقل در کوتاه‌‌مدت برای کاهش فشارهایی که آمریکا بر اقتصاد ایران وارد می‌‌کند، استفاده کنیم. در بلند‌مدت هم اگر تعریف مشخصی از ایران ارائه کنیم، می‌‌‌‌توانیم جایگاه خود را در سطح تقسیم‌کار بین‌‌المللی ارتقا دهیم. نکته دیگر این است که این ایده فرصتی ایجاد کرده که ما نقش پررنگ‌تری در آسیا داشته باشیم. بسیاری از هزینه‌‌هایی که می‌‌دهیم به خاطر این است که دنبال هویت و تعریف خودمان در نظام بین‌‌الملل به‌‌عنوان کشوری مستقل و دارای هویت مشخص است. این ایده، باعث شده ما بتوانیم هویتی جدید از خودمان ارائه دهیم. چین به‌تنهایی این توان را نخواهد داشت که هویتی صرفا چینی در دنیا ارائه دهد، بلکه این هویت باید با ائتلاف با کشورهای صاحب تمدن در آسیا تکمیل شود. این ایده و نوع مواجهه به ما این فرصت را می‌‌دهد که هویت گسترده‌‌تری از خودمان در نظام بین‌‌الملل ارائه دهیم.

بهزاد شاهنده، استاد دانشگاه برای چینی‌ها امنیت خیلی مهم است. آنها اقتصاد را از بعد امنیت نگاه می‌کنند. از نظر آنها اگر همسایگان‌شان به‌خصوص از جهت ساختاری پیشرفت کنند، می‌توانند به‌عنوان رقیبی برای چین مطرح شوند و مشکلات امنیتی برایشان ایجاد کنند که این به‌ نظر بنده اصل ماجراست. زمانی دن‌شیائوپینگ سیاست درهای باز را پیاده کرد و به چینی‌ها گفت با چراغ‌ خاموش کار کنید تا دیگران نگران و تحریک نشوند. در دوره شی‌جین‌پینگ می‌گویند ما باید در دنیا جایگاه خودمان را داشته باشیم و توسط دیگران مورد پذیرش قرار بگیریم یعنی یک مرحله نسبت به گذشته بالاتر آمده‌اند ولی هنوز هم احساس‌شان این است که به آن قدرتی که دنبالش هستند، نرسیده‌اند. نمونه بارزش روابط چین با آمریکاست؛ پکن بسیار آرام برخورد و تلاش می‌کند از تنش پرهیز کند تا رابطه‌اش با آمریکا را حفظ کند. برای چینی‌ها خیلی مهم است که برای رسیدن به جایگاهی که به دنبال آن هستند، به سطحی از تکنولوژی برسند. این سطح از تکنولوژی را فقط آمریکا دارد و چین با روابط با آمریکا می‌تواند آن را به دست آورد و خودش را بسازد. روابط با آمریکا برای چینی‌ها کلید کلیدهاست. سر همین مساله جنگ تجاری چینی‌ها در سطح معاون وزیر افرادی را به آمریکا فرستادند که از دانشگاهی به دانشگاهی دیگر بروند تا برای مردم و دانشجویان توجیه کنند که چینی‌ها دنبال جنگ و سوءاستفاده نیستند. فکر می‌کنم چینی‌ها 10برابر بیشتر از آمریکایی‌ها تلاش کرده‌اند این روابط تجاری حفظ شود. آنها حتی بعضی مواقع کوتاه می‌آیند ولی علی‌رغم اینکه کوتاه می‌آیند علائمی پیداست که نشان می‌دهد، چینی‌ها کم‌کم دارند سرشان را بلند می‌کنند. نگرانی چینی‌ها در حال حاضر مساله «بحر» است. اگر آمریکایی‌ها در دریا برایشان مشکل ایجاد کنند، اقتصاد چین دچار مشکل می‌شود برای همین چینی‌ها در 10 سال گذشته هزینه هنگفتی برای تقویت قدرت نیروی دریایی خود صرف کرده‌اند و اولویت‌شان را نیروی دریایی‌شان گذاشته‌اند.  مطلبی را خواندم که بر اساس آن روابط چین با کشورهای آسیای جنوب شرقی حداقل 120 میلیارد دلار برای این کشورها رشد اقتصادی دارد و چینی‌ها هم‌اکنون در این منطقه خیلی خوب در حال کار هستند. چینی‌ها مساله‌شان با مالزی را حل کرده‌اند و در حال حل مشکلات‌شان با تایلند هستند. البته هندی‌ها تاحدودی چین را اذیت می‌کنند و جدالی را علیه پکن آغاز کرده است.  حرف اصلی چینی‌ها در ابتکار «یک پهنه، یک راه» یا همان «یک کمربند، یک جاده» این است که سرمایه‌گذاری هنگفتی در قسمت زیرساخت‌ها و آموزش و پرورش و ساخت کالاهای توسعه‌ای صرف شود. این طرح بزرگ‌ترین برنامه زیرساختی در تاریخ است که شامل 68 کشور، 65 درصد وسعت جهان و 40 درصد اقتصاد جهان می‌شود. چینی‌ها می‌خواهند فاصله زیرساخت‌ها را کم کنند و برای این چیزی در حدود 900 میلیارد دلار در نظر گرفته‌اند تا این حرکت ادامه پیدا کند. البته این امر برای چینی‌ها یک چالش هم به شمار می‌آید. از سوی دیگر چینی‌ها برخلاف گذشته که حرف‌هایشان را در لفافه می‌گفتند، اکنون خیلی رک صحبت و با کشورهای زیادی کار می‌کنند. به‌عنوان مثال می‌خواهند با پاکستان در بندر گوادر کار کنند. آنها می‌گویند می‌خواهیم با شما شریک شویم؛ پول با بهره هم کم می‌دهیم. می‌گویند ما به دنبال منافع اقتصادیمان هستیم. الان مثل قدیم نمی‌گویند که می‌خواهیم کمک بلاعوض کنیم و تاکیدشان بر برد- برد است. چینی‌ها دیگر چیزی را مجانی نمی‌دهند. الان منافع چینی‌ها در این است که زیرساخت‌هایشان به‌خصوص در مناطق مرزی را تقویت کنند و با این کار اقتصاد کشورها تقویت شود و اطمینان پیدا کنند و از آن طریق امنیت ایجاد شود. یکی از کارهایی که چینی‌ها توانسته‌اند انجام دهند، کریدور چین- پاکستان است. در این کریدور حدود 70میلیارد دلار هزینه می‌کنند. کارهایی که چینی‌ها در گوادر انجام می‌دهند، پنج یا 10 سال دیگر جواب می‌دهد. در گوادر سرمایه‌گذاری هنگفتی انجام و جاده، پل و نیروگاه‌های زیادی ساخته شده است. عده‌ای می‌گویند گوادر در حال تبدیل شدن به دبی دوم است. البته پاکستانی‌ها وضعیت خاصی دارند و به قولی«رفیق همه فصل» چین هستند. نباید فکر کرد چینی‌ها حاضرند برای همه این مقدار مایه بگذارند. این سرمایه‌گذاری در سایر کشورها هم کم و بیش صورت گرفته است. الان در یونان بندری را گرفته‌اند، در حال ساخت آن هستند و روابط‌شان را با اروپا گسترش داده‌اند. در آفریقا در اتیوپی و کنیا نیز در حال کارند. البته بحثی هم‌اکنون وجود دارد که به‌خصوص هندی‌ها مطرح می‌کنند و می‌گویند چینی‌ها می‌خواهند از طریق مقروض کردن کشورها، از منابع آنها بهره‌برداری کنند. به هر جهت این زیرساختی که چینی‌ها به کشورها می‌برند، حداقلش این است که به ثروت کشورها اضافه می‌کند. وقتی یک بندر عقب افتاده از لحاظ زیرساختی را به پیشرفته‌ترین بندر اروپا تبدیل می‌کنند، این یک پیشرفت است. این را هم باید در نظر گرفت که امنیت برای چینی‌ها در اولویت است و اصل امنیت هم، اقتصاد است. اقتصاد ستون عالی امنیت است. چینی‌ها بعد از آغاز جنگ تعرفه‌ای ترامپ بر سر روغن سویا، آمریکایی‌ها را به سیخ کشیدند و به جای خرید روغن سویا از آنان سراغ برزیل رفتند. این مساله فشار زیادی بر دولت آمریکا وارد کرد. می‌گویند ارسال کالاهای ارزان چینی به آمریکا -در طول بیش از سه دهه- 15 درصد به توان اقتصادی تک‌تک آمریکایی‌ها اضافه کرده است، یعنی آمریکایی‌ها قبل از اینکه چینی‌ها کالاهای ارزان‌شان را بیاورند، توان خرید برخی کالاها را نداشتند. با توجه به آخرین خبری که داریم آمریکایی‌ها در حال از دست دادن حدود 800میلیارد دلار در جنگ تجاری با چین هستند و متوجه شده‌اند با این کشور نمی‌شود مانند دیگر کشورها جنگید.



محسن شریعتی‌نیا، استاد دانشگاه شهید بهشتی تا قبل از روی کار آمدن دونالد ترامپ، استراتژی‌ چینی، تعامل گزینشی با بخشی از ابعاد نظم بوده است. در کنار این آنها سعی کرده‌اند در این نظم تغییری ایجاد کنند. به همین دلیل، مفهوم چندجانبه‌گرایی متولد شد و همچنان در سیاست خارجی چین پیگیری می‌شود زیرا این کشور نمی‌خواهد اساس نظم بین‌المللی موجود را به صورت انقلابی برهم بزند. منتها بعد از آمدن ترامپ اتفاقی افتاده که همه را بهت‌زده کرده؛ اینکه قدرت نظم‌ساز به‌ندرت نظم را رها می‌کند. به نظرم الان آمریکا درجه‌ای از رها کردن نظم را در پیش گرفته و این برای چینی‌ها یک بهت‌زدگی بزرگ است. بنابراین یک ادبپت جدید در سیاست خارجه چین صورت گرفته است؛ وقتی که قدرت هژمون یا برتر، نظم را رها کرده، در این لحظه آن تجدیدنظرطلب اصلاح‌گرا، آمادگی و توان ایجاد نظم را ندارد. در بعضی از تئوری‌های انتقال قدرت داریم که قبل از اینکه قدرت در حال رشد خیلی قوی شود، هژمون به آن حمله می‌کند. اگر این باشد و آمریکایی‌ها قبل از آمادگی چین، به این کشور حمله کنند... برداشت من این است که چینی‌ها قدری دچار تشویش استراتژیک هستند و آن موضع خیلی آرامی که داشتند و به دیگران گزینشی نگاه می‌کردند، شروع به تغییر کرده است و این‌طور نیست که یارگیری گزینشی امکان‌پذیر باشد؛ یارگیری برای نظمی که ما افقش را نمی‌دانیم. بنابراین چین با این درجه از گیجی که گیجی استراتژیک است و کشورهای مختلفی با آن مواجه هستند، درگیر است.  چین چه مدلی از رفتار را دارد؟ مدلش به نظرم حداقل در بحث رفتاری و گفتاری، مدل چندقطبی نیست و بحث چندجانبه‌گرایی است، چون کانون سیاست امنیتی چین در جهان هنوز شورای امنیت سازمان ملل است. مادامی که شورا همچنان نقش کلیدی را در سیاست امنیتی چین ایفا کند و به چین فضا بدهد، کنش‌های چین همچنان چندجانبه‌گرا خواهد بود. نقاط هم‌پوش ما با آنها، دقیقا در همین چندجانبه‌گرایی است. استنباطم این است که اگر ما از برجام به‌عنوان یک کر چندجانبه‌گرایی در خاورمیانه خارج شویم، رابطه ما با چین حتما بدتر خواهد شد. به تناسبی که ما به تجدیدنظرطلبی اصلاح‌گرا نزدیک می‌شویم، چینی‌ها می‌توانند با ما نقاط هم‌پوش بیشتری داشته باشند و به تناسبی که به سمت تجدیدنظرطلبی انقلابی حرکت ‌کنیم، فاصله ما با چینی‌ها بیشتر می‌شود.

غلامعلی چگنی‌زاده، استاد دانشگاه  به نظر من اول شما باید بگویید این تغییر رویه برای نظام‌سازی از درون چین آغاز شد یا از فرصت‌های بیرونی؟

محسن  شریعتی‌نیا نه از درونش آغاز شد.

غلامعلی چگنی‌‌زاده اگر از درونش آغاز شد، و حتی مکملی ترامپ هم بر آن اضافه کنیم آن‌وقت معنایی در عمل پیدا می‌کند که این معنا، اینها را به سمت انتقام گرفتن بیشتر می‌برد. این یک بحث است که باید راجع به آن تامل کرد. مساله مهم درباره چینی‌ها این است که اینها چرا یک قدرت وضع موجودی هستند در صورتی که قدرت اقتصادی زیادی و نظامی را تجربه می‌کنند. نکته دوم این است که اگر این « Belt, One Road» (یک پهنه، یک راه) تیلور شده بود برای یک بازیگر وضع موجودی چطور برای بازیگر تجدیدنظرطلب بازسازی می‌شود. چون این مفهوم در دو فضاست. مثل این است که شما با ماشینی که برای یک کاری است، در اثر یک حادثه‌، کاری کاملا متفاوت انجام دهی. حالا باید آن ماشین را دگرگون و به چیزی جدید تبدیل کنی. جست‌وجوی من از درون علم شما این است که «یک پهنه، یک راه» برای این کار جدید چینی‌ها باز هم همان تعریف گذشته را خواهد داشت یا ما شاهد یک نوع بازسازی «یک پهنه، یک راه» خواهیم بود با توجه به این پنجره‌های فرصتی که نظام بین‌الملل باز کرده است. یعنی ترک تعهد یک هژمون مثل چین را ژاپن هم مطرح می‌کند و تا این اندازه ترک تعهد می‌کند. پس این امر، افقی جدید برای سایر بازیگران به وجود می‌آورد؛ مفهومی که روس‌ها قبل از چینی‌ها مطرح کرده‌اند. سوال من این است که «یک پهنه، یک راه» برای یک قدرت در حال رشد طراحی شده بود؟ الان تغییر ماهیت می‌دهد؟ آیا باز هم این ایده برای همان وضعیت است یا ما شاهد یک طراحی جدید خواهیم بود؟ اگر این را متوجه شویم، می‌توانم بگویم چین در 10 سال آینده چگونه خواهد بود.

محسن شریعتی‌نیا «یک پهنه، یک راه» اساسا به صورت جهادی متولد شد. در ایران ما خیلی با این موضوع سروکار داریم که یک طرح جهادی قبل از اینکه نظریه‌پردازی شود، انجام و وارد اجرا می‌شود. بنابراین ما نظریه جهادسازندگی در ایران نداریم ولی جهادسازندگی خیلی از نظریه جلوتر است. «یک پهنه، یک راه» شبیه جهادسازندگی است، یعنی یک مسئولی یک حرفی را زده ولی کار نظری درباره آن نشده است، بنابراین از بلوغ نظری آن‌طور که در مفاهیم بین‌الملل یادشده، برخوردار نبوده و نیست. ایده چینی‌ها در شرایطی ایجاد شد که هنوز جریان پوپولیسم در دنیا شکل نگرفته بود. بنابراین چینی‌ها معتقد بودند که این نظم لیبرال جلو می‌رود ولی موج پوپولیسم، آنها را هم شگفت‌زده کرد. به این دلیل فکر می‌کنم بازتعریفی در حال اتفاق افتادن است ولی نه به لحاظ نظری بلکه  به لحاظ ضرورت‌ها. یعنی اینکه از مجموع 75 کشوری که در «یک پهنه، یک راه» تعریف شده‌اند، پاکستان کشور اول شد و بیشترین منابع به این کشور تعلق گرفت چون پاکستان تعریف ژئوپلیتیک مشخصی دارد. هیچ‌کشور دیگری در این 75 کشور این تعریف را ندارد. نکته دوم ابهام‌آمیز درباره «یک پهنه، یک راه» این است که تمام مسائل و معماهای امنیتی چین در دریاست، یعنی یک زنجیره معمای امنیتی از هرمز شروع شده و تا خود دریای چین شرقی ادامه پیدا کرده است. به‌خصوص هرمز، مالاکا و دریای چین‌جنوبی. در تمام این زنجیره چین کاملا تنهاست و امکان ائتلاف‌سازی برای آن وجود ندارد. تکلیف هند، استرالیا و ژاپن که مشخص است. تنها روسیه است که به هند زیردریایی اتمی می‌فروشد با وجود اینکه می‌داند قرار است علیه چه کسی استفاده شود یا به ویتنام تسلیحات می‌فروشد. بنابراین چین با مجموعه‌ای از دشمنان بالقوه در یک معمای امنیتی درگیر است. حالا چرا کشوری در این شرایط آمده به سمت خشکی در حالی که اصلا در خشکی معمای امنیتی ندارد؟ و آیا روس‌ها می‌توانند این‌بار معمای امنیتی را در دریا برایش حل کنند؟ به نظر من نه، این نشانه‌ها را ما می‌بینیم ولی به نظر من «یک پهنه، یک راه» هنوز بلوغ نظری ندارد که بتوانیم تعریف سیستمی از آن کنیم. ما با سه مدل «یک پهنه، یک راه» یا همان « Belt and Road» مواجهیم. « Belt and Road» ژئوپلیتیک که اصلا بلوغ ندارد ولی ایران به آن بسیار علاقه‌مند است. «Belt and Road» ژئواکونومیک که تعریفی مشخصی و بلوغ نظری دارد و زنجیره ارزش است و « Belt and Road» ژئوپلیتیک فرهنگی که آن هم نابالغ است. چون چهره اصلی قدرت، اقتصاد است. نخبگان صاحب قدرت در چین بعد از دنگ‌شیائوپینگ ایدئولوژی‌شان اقتصاد شد. آنها نگاه اقتصادی به جهان دارند، بنابراین این قسمت اقتصادی مغز خیلی رشد کرده است ولی به نظر من آنان زمانی که ترامپ سر کار آمد، واقعا شگفت‌زده شدند و نمی‌دانند با آدمی که مثل رئیس‌جمهورهای آمریکا شیک و قابل پیش‌بینی نیست، چطور رفتار کنند. یک لات جلویشان نشسته است و بعد هم خیلی پیش‌بینی و تفکر اقتصادی دارد. بنابراین آنها بیشتر از روس‌ها گیج هستند و تا این شیفت از یک چهره اقتصادی به یک چهره متوازن ژئوپلیتیک شود، طول می‌کشد.

غلامعلی چگنی‌زاده در این فضایی که برای چین ترسیم کردید، اگر کارکرد «Belt and Road» فقط در اقتصادی باشد آیا آن پیش‌فرض را که می‌گوید ابعاد امنیتی این طرح هم حائز اهمیت است به چالش می‌کشد؟ گرچه نه به اندازه اقتصادی؟ چون یکی از موضوعات مهم همین است که کارکرد این ایده و طرح در سیاست خارجی چین چیست؟ آیا می‌خواهد تجارت را تسهیل کند یا معماهای امنیتی چین را تا اندازه‌ای حل کند. اگر به جمع‌بندی برسیم، ارزش دارد. اصل جلسه ما این است که کارکرد این طرح در سیاست‌خارجی چین چیست؟ آیا این یک جاده است که می‌خواهد در آن تجارت شود؟ یک کسی مثل والرشتاین  قسمت اقتصاد محضش خیلی بزرگ شده و آن را تبدیل به فهم امنیتی هم کرده است؟ چینی‌ها هم همین‌طور هستند؟ از دید شما اگر سه مدل «Belt and Road» داشته باشیم،آیا ما می‌توانیم در سیاست خارجی چین، یک کارکرد راهبردی از این طرح، تعریف و ارائه بدهیم یا این طرح به لحاظ راهبری هنوز در مرحله جنینی خودش است؟

محسن شریعتی‌نیا راهبردی که قطعا هست به دلیل اینکه مبنای قدرت حزب کمونیست از طریق این طرح باید بازتولید شود، یعنی این طرح باید جلو برود تا اقتصاد رشد کند و اقتصاد باید رشد کند تا قرارداد اجتماعی حزب و مردم پایدار بماند. از این جهت بسیار راهبردی است. اعتقاد من این است که چهره مسلط طرح، یک زنجیره ارزش چین‌محور است. منتها جهان دارد با سرعتی بیشتر از آنچه چینی‌ها می‌خواهند ژئوپلیتیک می‌شود بنابراین اینها دارند پروژه‌ای که برای جهان ژئوپلیتیک ساخته نشده، تغییر کاربری می‌دهند و این تغییر کاربری ساده نخواهد بود. اساسا اینکه چین یک کنشگر ژئوپلیتیک در جهان شود، کار بسیار سختی خواهد داشت.

غلامعلی چگنی‌‌زاده  اگر چین ساختارسازی بین‌المللی را انجام داده است. یک دلمشغولی دارد و این دلمشغولی را «Belt and Road» تامین نمی‌کند پس باید از یک طریق دیگر تامین کند.

محسن شریعتی‌نیا چین ساختارسازی ژئواکونومیک کرده و هنوز هیچ ساختار امنیتی مهمی ایجاد نکرده و تمام ابتکارات ژئواکونومیک است.

بهزاد شاهنده من جمله‌ای اضافه کنم درباره اینکه 10 سال آینده چگونه خواهد بود؟ در شرایط فعلی، وضعیتی در آمریکا به وجود آمده و برخی صاحبنظران و... اعتقادشان بر این است که آمریکایی‌ها در 40 سال گذشته اشتباه فاحشی در حمایت و پشتیبانی از چین کرده‌اند و این سیاست، سیاستی شکست‌خورده است، بنابراین با بودن ترامپ، سندرز یا هرکس دیگری، سیاست به ضرر چین جلو می‌رود. آمریکایی‌ها معتقدند اشتباه فاحش کرده‌ایم و فکر می‌کردیم چین تبدیل به یک نظام لیبرال و یک شریک و همراه می‌شود که نشد. بنابراین شمشیر را از رو بستند و این در آینده خیلی تاثیر خواهد گذاشت و جلوی طرح «Belt and Road» را می‌گیرد و رفته رفته در دنیا، ائتلاف‌سازی علیه چین در حال شکل‌گیری است.

غلامعلی چگنی‌‌زاده  همه بحث‌های چین برای تعریف راهبردی «Belt and Road» است. می‌خواهیم بدانیم تعریف راهبردی این طرح برای چین چیست و بر اساس آن تعریف راهبردی ما در این باره چه باید باشد؟

امیراحمدیان من قبل از اینکه به ادامه بحثم بپردازم توضیح بدهم. آقای لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی اسفند سال 97 در چین با شی‌جین‌پینگ دیدار و مستقیما با او صحبت کردند. قرار شد ایران برای پیوستن به این ابتکار، مطالعاتی انجام دهد و آنها هم خوشحال شدند. از من در مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی دعوت کردند و ما دبیرخانه را راه انداختیم و پروژه‌ای با مسئولیت بنده ایجاد شد. ما با تمام بخش‌های دولتی و عمومی نامه‌نگاری کردیم تا بدانیم راجع به این طرح چه کردند. برخلاف اینکه طرح ابتکاری «Belt and Road» در جهان سروصدا کرده، در ایران زیاد به آن پرداخته نشده است. حتی ما این «Road» را «جاده» تعریف کردیم و از لحاظ مفهومی نتوانستیم آن را توضیح دهیم. مفهوم راه گسترده‌تر از جاده است و شامل راه دریایی و آبی هم می‌شود. راه ابریشم را هم «جاده ابریشم» می‌گویند ولی بیشتر، مفهومش «راه ابریشم» است. از لحاظ فلسفی فاصله بین دو مکان را راه می‌گویند. این مکان در ژئوپلیتیک ممکن است دو کشور یا دو اندیشه یا دو نفر باشند. این فاصله، راه است. ما تعریفی هم که از راه انبیا داریم، منظورمان راه زمینی نیست. گزارشی آمریکایی خواندم که در آن یک ضرب‌المثل قدیمی بود که گفته بود اگر می‌خواهید ثروتمند شوید، راه بسازید. نمی‌گوید جاده. به نظر من منظورش این است که بین دو تا دل، راه بسازید. این راه، بیشتر ذهنی است. ممکن است بخشی به زمین برسد. ما باید از نظر مفهومی در ایران بگوییم که وقتی می‌گویید جاده ابریشم، دنبال شتر و کاروان و صحرا می‌رویم. ولی وقتی راه می‌گوییم، تعریف گسترده‌تر است. من می‌خواهم از جنبه ژئوپلیتیک به مساله نگاه کنم. چین یک واحد سیاسی است که دو مشکل دارد. یکی جمعیت زیاد فزاینده است و دیگری منابع محدود. بنابراین بین دو مفهوم گیر می‌کند که این را چطور مدیریت و بالانس کند؟ من در کنفرانسی در چین گفتم که شما قدرتمند هستید. یک چینی گفت یک مولفه‌اش را بگو؟ گفتم تغذیه یک میلیارد و 300میلیون نفر قدرت است. دغدغه چین در آینده، تغذیه جمعیت است. برای یافتن تغذیه، باید کالا تولید کند. برای تولید کالا، نیاز به مواد اولیه‌ای دارد که خودش نمی‌تواند تامین کند. یکی از مواد سوخت و انرژی است. انرژی از کجا بیاید؟ از راه‌های دریایی باید بیاید. تنگه مالاکا بیش از 80 درصد نفت چین را از خود عبور می‌دهد. باید کالایی که ساخته را به جهان بفروشد. بنابراین به راه نیاز دارد. ما اگر به دوران چین باستان بازگردیم، چین به‌راحتی می‌توانست جمعیت خودش را با تولیدات محلی از طریق راه‌های کاروانی تامین کند. 95 درصد کالاهای تجاری جهان از طریق تجارت دریایی صورت می‌گیرد. حالا بیاییم نقشه‌ای از جهان را ببینیم که انگلستان مرکزش نباشد. اقیانوس آرام را بیاریم وسط، آمریکا و چین با هم همسایه هستند. یکی این سر اقیانوس و دیگری آن ‌سر اقیانوس. در یک سو، دریای چین جنوبی، تنگه مالاکا و تایوان را داریم. اینها همه برای چین مساله است. از این مناطق قرار است تبادلات جهانی چین صورت بگیرد. ایالات متحده از خلیج‌فارس حرکت می‌کند و در آنجا متمرکز می‌شود زیرا متحدانش (ژاپن، کره‌جنوبی و استرالیا) آنجا هستند. وقتی چین، راه را تعریف می‌کند، من با شریعتی‌نیا هم‌عقیده می‌شوم که چگونه می‌توانیم این را فهم کنیم که با تعریف «یک کمربند، یک راه» بگوییم چین همه مسائلش را حل کرده است؟ چین در اقیانوس هند و اطراف هندوستان، بنادری به‌عنوان «گردنبند مروارید» ساخته است، اما چرا در هیچ‌کدام به اندازه گوادر خرج نکرده است؟ بنادر غربی هندوستان، مجموعا 500 میلیون تن در سال جابه‌جایی کالا دارد، ولی خود گوادر 450 میلیون تن جابه‌جایی کالا خواهد داشت. این در برابر 5/8 میلیون تن جابه‌جایی کالا که ما برای چابهار تعریف کردیم و گفتیم اگر پیشرفت کنیم، تبادل کالایش به 85 میلیون تن می‌رسد. باز هم برمی‌گردیم به اینجا که اگر چین انرژی را بتواند از خطوط لوله گوادر که گاز ال‌ان‌جی، نفت و... منتقل کند، در حوزه اقیانوس آرام، چین با دشواری‌های زیادی روبه‌رو می‌شود. حتی گفته می‌شود می‌تواند چین در منطقه قطب فعالیت کند، اما اگر برای کشتی‌هایش در این منطقه اتفاقی بیفتد، کدام بندر هست که به آنها در دل یخ‌های قطبی کمک کند؟ این وضعیت نشان می‌دهد « Belt one Road» برای چین بسیار اهمیت دارد. ما یک مثل عامیانه داریم که می‌گوید یا مرتضی‌علی غرقش کن، منم روش. یعنی می‌گوید اگر من متحدانی جمع کنم، آنها نمی‌گذارند غرق شوم. خطرمان را با هم تقسیم می‌کنیم. بر همین اساس چین، سرمایه‌گذاری‌ها را در کشورهای مسیر پخش می‌کند. برعکس تصور ما که فکر می‌کنیم در مرکز قبله عالم هستیم در این گزینه‌هایی که در این «Belt one Road» تعریف شده، فقط یک گزینه‌اش از ایران می‌گذرد که آنهم اصلا عملی نیست. در این همه گزینه‌هایی که گفتم درمورد «Belt one Road» این است که یک راه‌آهن تعریف کردند که از شیانگ (مرکز توزیع تولیدات صادراتی چین) کالا به اروپا می‌رساند. این راه‌آهن از مغولستان به سمت سیبری و از کنار دریاچه‌ بایکال که 25درصد منابع آب شیرین جهان را دارد، می‌گذرد تا اگر زمانی برای آب شیرین چین اتفاقی بیفتد، آنجا مرکز تامین آب شیرین باشد. از آنجا فقط یک کشور را می‌گذراند و به بلاروس می‌رسد. ما محدودیت صادرات و واردات کالا را از این مسیر داریم، زیرا حجمش زیاد نیست. من فکر می‌کنم این طرح نوعی پوشش برای ضعف ژئوپلیتیکی است که چین با وابسته‌کردن کشورها از طریق سرمایه‌گذاری، این ضعف را جبران می‌کند. البته انتقادهای زیادی هم به این طرح شده است. من خواندم چین در ازای سرمایه‌گذاری از کشورها وثیقه گرفته است. اگر این کشورها نتوانند سرمایه را بازپرداخت کنند، چین می‌تواند مراکز لجستیک را هم تصاحب کند. این خیلی خطرناک است به‌ویژه برای نیروهای ملی که خیلی از گوادر انتقاد می‌کنند. آنها می‌گویند پاکستان حاکمیتش را در اختیار چین گذاشته است.

غلامعلی چگنی‌زاده طرح «Belt one Road» را از فعالیت‌های سیاست خارجی چین جدا کنیم. دکتر شریعتی‌نیا، با چه منطقی می‌توان گفت این فعالیت‌ها از یک نظمی برخوردار است. چون «Belt one Road» بیش از صحنه زمین، در صحنه ذهن دارد انسجام به فعالیت‌های چین در حوزه‌های متفاوت بین‌المللی می‌دهد.

امیراحمدیان اجازه بدهید من توضیحی بدهم و بعد دکتر آن را تئوریزه کند. چین برای اینکه بتواند معادله واردات مواد خام و صادرات کالا را داشته باشد، باید دو کار انجام دهد که کالاهایش قابل رقابت باشد. یکی کیفیت و دیگری قیمت است. این دو عامل به‌دلیل اینکه چین کشوری با یک حزب است، اقتصادش متفاوت با جای دیگر است. من کانادا بودم و جنس‌های چینی خیلی ارزان را دیدم. فروشگاه‌هایی با کالاهای چینی بین یک تا سه دلار وجود داشتند که هرکسی وارد فروشگاه می‌شد، با زنبیلی از کالا که جمعا 500 دلار می‌شد، بیرون می‌آمد. چین برای ارزان تمام‌کردن کالا باید سوخت و مواد ارزان داشته باشد و دستمزد هم کم بدهد. برای مقابله با این دو عامل می‌توان در مساله خلیج‌فارس کاری کرد که هزینه بیمه‌ها به‌خاطر ریسک انرژی بالا برود. علاوه‌بر این، می‌توان موضوع حقوق بشر را مطرح کرد. می‌توانند با استفاده از شبکه‌های اجتماعی در چین جنبش‌های اجتماعی به‌وجود بیاورند که به کارگر بگوید حق تو را می‌خورند.

غلامعلی چگنی‌زاده دو نگاه امروز وجود دارد. یکی اینکه کارکرد «Belt one Road» تقویت اقتصاد داخلی چین است. حالا یا پول به‌حساب حزب کمونیست واریز کند یا صنعت را بگرداند یا هر دو با هم. یک نگاه دیگر است که «Belt one Road» یک مفهوم سیاست خارجی چین است. در‌نتیجه سیاست داخلی، موتور سیاست خارجی می‌شود. بحث اول آقای علمایی که در بحث آمریکایی هم می‌شود که می‌گوید سازمان سیاست خارجی چین را باید از مفهوم «Belt one Road» درک کرد. آن نکته‌ای که شما می‌گویید، این است که حداقل بدانیم این دو بستر تحلیلی وجود دارد و بعدا اگر قرار باشد کاری را انجام دهیم، بگوییم کسی که این بستر را قبول دارد و فکر می‌کند چین برای حضور بین‌المللی خودش به این مفهوم نیاز دارد نه الزاما برای تولید کالای یک دلاری در کانادا که پول آن برگردد.

محسن شریعتی‌نیا مفهوم استراتژیک را چین داشت و دارد آن‌هم براساس منافع فراملی. اصلا هیچ‌کدام از دغدغه‌های کلیدی استراتژیک در روابط بین‌الملل در درون «راه» نیست. دغدغه‌های کلیدی چین، تایوان، دریای چین شرقی و دریای چین جنوبی است. اینها همه بیرون از تمام این طرح است. تمام «Belt one Road» دریایی در اقیانوس هند و خارج از دغدغه‌های امنیتی است و بنابراین طرح چین هیچ‌کدام از دغدغه‌های امنیتی را حل نخواهد کرد و خود طرف باید این را حل کند. درواقع تعادل درونی جواب می‌دهد چون روس‌ها هم scolder (پرخاشگر) هستند و نمی‌آیند به چین کمک کنند.

غلامعلی چگنی‌زاده چینی‌ها نوعی منافع را در ائتلافی که مثلا ایران... .

محسن شریعتی‌نیا اینها برای قدرت تجدیدنظر طلبی است که دارد می‌آید. ولی آنها تعریف شده، نیروی دریایی دکترینش مشخص شده و سازمان داده شده است. بنابراین این پروژه‌ای استراتژیک نیست.

امیراحمدیان «Belt one Road» هم در وزارت اقتصاد چین بود. حسین ملائک
جسارتا مقداری متفاوت از بحث دوستان درباره «Belt one Road»به موضوع بپردازم. سال 1979 چین با تجارت خارجی 20 میلیاردی کارش را شروع کرده است. ایران هم آن زمان حدود 23 میلیارد دلار تجارت خارجی داشت. چین در تحولات جلو آمد؛ مناطق آزاد درست کرد؛ تولیدات شروع شد و تمرکز روی تولید و سرمایه رفت. همه دوستان تاکید داشتند اقتصاد، محور همه تفکرات چین است و من می‌خواهم این را توضیح دهم؛ یعنی سرمایه و تولیدات به‌وجود‌آمد و بازار هم احتیاج داشت. بازار برای اینکه بتواند در چین کار کند، در سال‌های 1985 تا 1990 از طریق آمریکا به چین فشار آورده شد تا بازار چین باز شود و شرکت‌های غربی بیایند و گردش سرمایه به‌وجود بیاید تا این گردش سرمایه باعث شود اجازه بدهند چینی‌ها باز هم تولید کنند. چینی‌ها در مقابل دو آپشن قرار گرفتند. یک اینکه ارزش یوآن را کم کنند یا به‌جای این کار بازار داخلی را ارتقا دهند؛ بازاری که به‌سرعت دو میلیارد نفر دیگر را با هندی‌ها می‌توانست به برنامه اضافه کند. بنابراین بر بازار داخلی تمرکز کردند. یک میلیارد و 300 میلیون جمعیت داشتند. 300 میلیون نفر در شرق زندگی می‌کردند که تمام سود و پول در آنجا بود و بقیه در فقر بودند. در زمانی که سفیر بودم، سفیر کویت به من گفت ما به 50 کیلومتری پکن رفتیم. یک خانواده برای اینکه با ما مصاحبه کند، یک‌دست لباس داشتند که همه آن را می‌پوشیدند و می‌آمدند صحبت می‌کردند. یعنی مردم فقیر بودند. آمدند گفتند بازار را باز کنیم و به این فقرا برسیم تا بتوانیم تولیدات را در داخل بچرخانیم. همه این اتفاقات به حادثه برج‌های دوقلوی آمریکا رسید. پس چین ماند با تولیدات و سرمایه زیاد و نمی‌دانست چه کار کند. مارکت «Belt one Road» شد. یعنی آمد پروژه‌ها را تعریف کرد. چینی‌ها ابتدا آمدند وام‌هایی را به کشورها دادند. زمان سفارت من، چین 500 میلیون دلار با سود 2درصد به ایران داده که تا الان نتوانستند چنین وامی را بگیرند. یعنی سال 1998 قرارداد بانک مرکزی 500 میلون دلار وام 2‌درصد بود. پول زیادی داشتند و نمی‌دانستند چه کار کنند. پس «Belt one Road» زمینه اقتصادی جدی دارد که عبارت است از عناصر مربوط به سرمایه، کالا و بازار. اینها برای بازار شروع به این کار کردند. «Belt one Road» در ابتدا هیچ مخالفی نداشت. چین در    1985 تا 1990 اولین دغدغه‌اش نوآوری بود. من یادم می‌آید با یکی از مسئولان اصلی حزب کمونیست که صحبت می‌کردم، می‌گفت «مشکل ما این است که در حال کپی‌کاری هستیم و هیچ‌کدام از مراکزمان نمی‌توانند نوآوری کنند». چین آن موقع با چین الان که نوآور است، فرق داشت. الان آمریکا درگیر این نوآوری است وگرنه درگیر تولید هایتک در چین نیست. به‌تازگی کره‌جنوبی به سامسونگ دستور داده است که از چین خارج شود و به ویتنام برود. قانونی را آمریکا تصویب کرده که براساس آن ناسا به‌هیچ‌وجه حق ندارد با چین تماس بگیرد. الان هم دغدغه این است که اپل هم از چین خارج شود. آمریکا احساس می‌کند نوعی استفاده تکنولوژیک از خودشان شده و نوآوری‌های‌شان در چین مورد استفاده قرار گرفته است. چین غیر از بازار، پول و سرمایه، تکنولوژی هم به‌دست می‌آورد تا تمامی مولفه‌های توسعه را هماهنگ جلو بیاورد. چین همیشه این دغدغه را داشته که قدرت بزرگی شود. یادم می‌آید آقای لی پنگ، نخست‌وزیر چین در اولین سالی که چین اعلام کرد  هیچ گرسنه‌ای در چین نیست، همه سفرا را دعوت کرد و در این جلسه به ما گفت که مطمئن باشید ما شما را به‌عنوان جهان سوم فراموش نمی‌کنیم. یعنی احساس‌شان این بود که از این مدار بیرون آمدند و دارند به مدار توسعه‌یافتگی می‌روند. می‌خواهم این نکته را بگویم که همیشه مساله‌ چین این بود که رشد ما یک رشد صلح‌آمیز است. بنابراین «Belt one Road» به‌عنوان یک طرح صلح‌آمیز، هسته اصلی سیاست خارجی چین است. آیا شما توسعه می‌خواهید، ما چینی‌ها از بندر یونان حاضریم این کار را برایتان بکنیم. چین سیاست خارجی‌اش را در همین قالب آورده است. منتها همه اینها به مرور حکمت‌هایش را پیدا کرده است. اینکه چینی‌ها درمورد این کارهایی که دارند می‌کنند، حکمت بسازند، یک فرهنگ عامه است. این حکمت‌ها را نباید مثل غربی‌ها که اول، دیدگاه می‌نویسند و بعد جلو می‌ر‌وند و خودشان را تصحیح می‌کنند، درنظر بگیریم. اگر بخواهیم وارد این فضا شویم، اشتباه می‌کنیم و این برداشت درستی نیست.

غلامعلی چگنی‌زاده این نکته آخر بحث دقیقا توضیح یک‌سری اقتصاددان‌های بین‌المللی از قرن 15 تا الان راجع‌به هژمون‌هاست. قدرتی پیدا می‌شود چند مرحله جلو می‌رود. تمام تحلیل‌های اقتصادی بین‌الملل در حوزه مارکتینگ در همین است. اگر ما این بحث‌ها را مبنا بگذاریم، خوب است. چین را از این بابت تعریف کنیم چون صحبت شما از اینکه فعالیت «Belt one Road» با نگرانی‌های استراتژیک چین نمی‌خواند و تطابق ندارد، یعنی اگر این دو نقشه را روی هم بگذارید، با هم نمی‌خوانند. نگرانی‌ها یک‌جا هستند و فعالیت‌های راهبردی جای دیگر. من دلهره‌ام از بحث پیش رو این است که آیا این یک بحث اقتصادی قرن 18 و 19 است و باید آن را با همه تحولات در قرن 21 قبول کرد. این را کنار بگذاریم. حوزه دیگر این است که کشوری را می‌بینی می‌خواهد بورس تحصیلی بدهد، نگاهش به «Belt one Road» است؛ می‌خواهد سرمایه‌گذاری اقتصادی کند، باز هم نگاهش به ایده«Belt one Road» است؛ می‌خواهد آدم وارد کند، می‌گوید با «Belt one Road» وارد می‌کنم. تمام اجزای سیاست خارجی این کشور براساس این ایده طراحی و تعریف شده است. من تنها چیزی که ذهنم را درگیر می‌‌کند این است که ما بازیگری هستیم که فعالیتش در یک‌جاست ولی نگرانی‌اش جای دیگر و این دو با هم نمی‌خواند. مثلا شما درباره انگلیس می‌گویید در جایی که می‌خواهد نفت وارد کند، امنیت ایجاد می‌کند. راحت متوجه می‌شدیم هر کاری که می‌کند، چگونه است.

محسن شریعتی‌نیا 75 درصد نفتی که وارد چین می‌شود توسط شرکت‌های کشتیرانی بین‌المللی است. انگلیس خودش این کار را می‌کند، یا باید در خلیج‌فارس سالانه 30 میلیارد دلار بدهد تا امنیت را تامین کند.

بهزاد شاهنده من در تایید سخنان آقای ملائک بگویم که دولت چین مشروعیتش را از توسعه اقتصادی گرفته و این دو با هم ارتباط محکمی دارد. هر گونه کوتاهی در اقتصاد، می‌تواند به حزب کمونیست ضربه بزند. همین اتفاق در جریان میدان تیان‌آنمن افتاد.

محمد زارع، پژوهشگر معاونت سیاست خارجی مرکز تحقیقات استراتژیک ماهیت این نشست صحبت روی اصول و مبانی جاده بود. ما پرشی در این حوزه داریم و می‌خواهیم از زاویه‌ای راهبردی به مبحث اکونومیک وارد شویم. از زمانی که جاده ابریشم کلید خورد، یک کیلدواژه که مبهم‌ترین پروژه منطقه‌ای و بین‌المللی بود، آغاز شد. این همزمانی چینی‌ها را به صرافت انداخت تا در سال 2014 سندی را منتشر کنند و به‌نوعی پاسخ این ابهام را بدهند. یعنی یک نیاز استراتژیک منطقه‌ای از اول در رابطه با طرح‌های توسعه وجود داشت و این نیاز استراتژیک منطقه‌ای با یک خاطره تاریخی ترکیب شد و یک هویت و اشتیاقی برای کشورهای منطقه ایجاد کرد. این مرحله اول جاده ابریشم بود. بعد از گذشت پنج سال، چینی‌ها که در موقعیت برتر نسبت به جاده بودند، الان در موقعیت دفاعی قرار دارند. چرا؟ چون فهم راهبردی از این مساله به‌عنوان پروژه ژئوپلیتیک از طرف آمریکا و هند در منطقه کلید خورده است. این فهم به مساله‌ای که چینی‌ها از اول به آن به‌صورت اقتصادی نگاه می‌کردند، فشار می‌آورد. لذا چینی‌ها الان در موقعیت تدافعی نسبت به این قضیه هستند. این تدافعی بودن، چشم‌انداز جاده ابریشم و تحقق اهداف بلند‌مدت آن را با مشکل مواجه کرده است. در همان ابتدای شکل‌گیری این بحث، ما حلقه‌ای از بازیگران را داشتیم. حلقه‌ای قدرت‌های منطقه‌ای بودند که نگرش منفی نسبت به این موضوع داشتند. حلقه‌ای دیگر نیز بازیگران کوچک منطقه‌ای بودند که نیازمند توسعه بودند و استراتژی‌های توسعه خودشان را بر این بستر سوار کردند. الان هر دوی اینها با مشکل مواجه شده‌اند زیرا هم تصویری به اسم تله بدهی‌ها ایجاد شده و هم اینکه آمریکا و ژاپنی‌ها پروژه‌های زیرساختی موازی با آن تعریف کردند. یعنی دیگر نمی‌خواهند اجازه دهند که آن گپ توسعه‌ای که در زیرساخت‌های منطقه‌ای وجود داشت، صرفا توسط چینی‌ها پر شود. ژاپنی‌ها با هندی‌ها و آمریکایی‌ها بحث‌هایی با عنوان کیفیت زیرساخت‌ها را مطرح کردند و تفاهم‌ها و معاهداتی با کشورها دارند. لذا من فکر می‌کنم الان جاده ابریشم به شرایطی رسیده که آنها را نیازمند می‌کند برای برون‌رفت از این شرایط باور پیدا کنند. اینکه فرمودید ارتباطی میان چین در غرب خودش و معادلات امنیتی چین در تایوان و دریای شرقی و جنوبی وجود ندارد، من فکر می‌کنم اتفاقا وجود دارد. نه رابطه ولی گریز از حضر ژئوپلیتیکی چین در شرق آسیا وجود دارد. چینی‌ها اگر بخواهند به قدرت بزرگ تبدیل شوند، باید از این حضر خارج شوند و برای برون‌رفت از این حضر نیازمند این هستند که پروژه‌هایی را تعریف کنند که بتوانند در بلند‌مدت این نفوذ را به‌دست آورند. تمرکز چینی‌ها برای نفوذ ژئوپلیتیک بر بازیگران کوچک با منابع اندک است. این نفوذ در پاکستان، تاجیکستان و برخی کشورهای آسیای مرکزی امکان‌پذیر است. مشکل دوم چینی‌ها این است که باید هزینه‌ها یا ریسک‌های امنیتی و هزینه‌های مقابله با ریسک‌های امنیتی در غرب خودشان را به‌نوعی پراکنده کنند و خودشان لزوما ورود به آن منطقه نداشته باشند. دلیل سوم جلوگیری از شکل‌گیری یک آسه‌آن دیگر در آسیای مرکزی است. به اعتقاد من استراتژی کمربند می‌تواند به آنها کمک کند.

بهزاد شاهنده اگر حالت تدافعی گرفتند عاملش وضعیت اقتصادی چین است. یعنی نمی‌توانند آن توان و قدرت و آرزویی که داشتند را برآورده کنند، زیرا توان اقتصادی‌شان ضعیف شده است.   دور باطل ترامپ در جنگ تجاری با چین نشست سران 20 اقتصاد برتر جهان دیروز (شنبه) در اوزاکای ژاپن به پایان رسید. پیش از برگزاری این نشست گمانه‌زنی‌هایی درباره دیدار یا عدم دیدار روسای جمهور چین و آمریکا منتشر شد. تحلیلگران مسائل اقتصادی معتقد بودند این دیدار برگزار می‌شود و دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا در برابر شی جین‌پینگ رئیس‌جمهور چین، پرچم سفید را بالا خواهد برد و از جنگ تجاری عقب‌نشینی خواهد کرد. همین اتفاق هم تا حدودی افتاد؛ رئیس‌جمهور آمریکا در این دیدار به‌طور قابل‌توجهی از اظهارات و اقدامات قبلی خود علیه چین عقب‌نشینی کرد. او در حاشیه اجلاس سران گروه 20 از تصمیم قبلی خود که شرکت هواوی را یک تهدید امنیتی خوانده بود، عقب‌نشینی کرد و گفت که شرکت‌های آمریکایی می‌توانند به فروش تجهیزات به هواوی چین ادامه دهند. دونالد ترامپ سال 2017 و همزمان با تحویل گرفتن کلید کاخ سفید، جنگ تجاری گسترده‌ای را علیه کالاهای چینی به راه انداخت. این جنگ او نتیجه نداشت ولی با این حال او فکر کرد با وسیع‌تر کردن میدان نبرد، می‌تواند چین را تسلیم کند. به همین دلیل ترامپ در اوایل سال 2019 سعی کرد این جنگ را با گذر دادن از کالاهای مصرفی، به شرکت‌های مرتبط با حوزه زیرساخت مانند «هواوی» بکشاند بلکه بتواند به این وسیله راهی برای رام کردن قدرت فزاینده چین بیابد. او غول فناوری چین یعنی هواوی را یک تهدید امنیتی خواند و شرکت‌های آمریکایی را از تجارت با آن منع کرد. این اقدام هم نتوانست چین را تسلیم کند. حالا در نیمه سال 2019 چین نه‌تنها تسلیم نشده بلکه توانسته است آمریکای ترامپ را نیز وادار به عقب‌نشینی کند. ترامپ در حاشیه اجلاس جی 20، ضمن پذیرش آتش‌بس تعرفه‌ای از تلاش‌هایش برای محدود کردن هواوی غول فناوری چینی صرفنظر کرده است. به گزاش ایرنا روزنامه «شینهوا» چین روز شنبه در همین رابطه نوشت: «سران دو کشور در ژاپن توافق کرده‌اند مذاکرات تجاری را مجددا از سر بگیرند و بحث‌های مربوط به مسائل خاص را پیگیری کنند.» مرزهای عقب‌نشینی آمریکا اما در مرزهای تعرفه‌ای باقی نماند. در همین راستا روز شنبه روزنامه هنگ‌کنگی «ساوت چاینا» نیز نوشت: «دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا که به‌تازگی شرکت مخابراتی هواوی چین را در فهرست شرکت‌های ممنوعه فعالیت در بازار آمریکا معرفی کرده بود، در حاشیه اجلاس سران گروه 20 در ژاپن گفت که شرکت‌های آمریکایی می‌توانند به فروش تجهیزات به هواوی چین ادامه دهند.»