روزنامه شهروند
1398/04/15
سالی که همه تیترهایمان غرق شد
سعید اصغرزاده| سیل آمده بود. آخرسال بود. خستگی مفرط و خبرهای تازه. دست آخرش اینکه روزنامه باید در تعطیلات منتشر شود. نوروز بینوروز! حالا شده بودیم مثل بقیه هلالیها. از اول سال تا آخرسال همهاش مشغول و آماده باش. همه فکر میکنند که وظیفهشان است. فکر نمیکنند که اینها هم خانه و زندگی دارند و خودشان داوطلب شدهاند. بگذریم...قرعه شیفت اول نوروزی بهنامم شده بود با چندتای دیگر از بچهها. سال پیش این روزها، روزنامه تک ورقی بود و مجازی. امسال 8 صفحهای و چاپی. فکر بکری بود. در تعطیلات اطلاعرسانی خیلی مهم است مخصوصا برای مسافران. حالا انگار یک جبهه جدید باز شده بود. بالاییها فهمیدهاند که در کنار امداد و نجات و داوطلبی نباید وقفهای بین برنامه فرهنگسازی و ترویج بیفتد.
هر نسخه روزنامه ما میتوانست چند دست بچرخد. از مبادی خروجی شهرها گرفته تا پایگاهها و خیلی شیک و مدرن و امروزیاش هواپیماها. روزنامه هم نباید خیلی خشک میبود. سردبیر فکر همه جایش را کرده بود. خبر و آموزش و فرهنگ و هنر و ورزش و حتی سیاست. Mp3 و مفید. فست فودی فست فودی.
خبرهای سیل مازندران نگرانکننده بود. توپسال تحویل را میزدند و سیل راهش را کج کرده بود و باران در هرجایی میبارید. در آن پس زمینه ذهنی خودم میبافتم که این هم بحران، حالا بیا و خبرنگاری بحران کن! یک دعوای عظیم ذهنی بین اینکه خبر دادن خوب است یا بد؟ مردم را باید ترساند یا نه؟ فقط باید هشدار بدهی یا نه میتوانی دستورالعمل هم صادر کنی؟ منبع خبرهایت چه کسی باید باشد؟ اجازه تحلیل و نقد و بررسی را به خودت میدهی یا نه؟ چه چیزهایی را باید گل درشت ببینی و چه چیزهایی را اصلا نباید ببینی؟ نظارتت استصوابی است یا من درآوردی؟ تیتر یک بایدسال نو باشد و پیام مقامات یا یکهو خودت را ول کنی در دل معرکه و به آب و آتش بزنی؟ اینجور جاها باید سرعت عمل داشته باشی و ریسکپذیر یا به خرد جمعی و ستاد بحران و بخشنامهها و بیانیهها دل بسپری؟
شرایط در عین سادگی بغرنج بود. دروازهبانی و هدایت وظیفه مدیر مسئول و سردبیر بود، اما این روزنامه نگار است که باید لخت شود و برود وسط صحنه. گاهی همه با چشمهای او میبینند. و لابد که به او اعتماد دارند. البته قبلا این اعتقاد را نداشتم. مخصوصا زمان جنگ. همهاش برایم عجیب بود که چرا عکاسها به جای تفنگ به دست گرفتن، دوربین دستشان است. ما زیر گلوله بودیم و آنوقت یکی تفریحش شده بود عکس گرفتن و پز در کردن که آمده است جبهه بالای سر جنازهها! اما حالا که عکسهای جنگ و فیلمهایش رو میشود، میبینم که چه کار درستی بوده. از اول هم درست بوده. یعنی اگر هر چیزی سر جایش باشد میشود بحران را
جمع و جور کرد. هر چند حالا ماندهام که آیا جنگ میگذارد همه چیزش سرجای خودش باشد یا نه!
سیل گلستان که شروع شد، ویرم گرفته بود که بزنم آب. اما باید تهران میماندم. دفتر روزنامه شهروند. تنها روزنامهای که در نوروز منتشر میشد و شاید نسخهای از آن به دست سیلزدهای میرسید. به دست امدادگری. به دست کسی که به دنبال راه کمک بود. به دست خانوادهای که سیل مستاصلش کرده بود و برای تصمیمگیری به کمک نیاز داشت. اصلا فکرش را نمیکردم که یک روزنامه به دور از جنجال سیاست و اقتصاد میتوانست تا این حد کاربردی قلمداد شود. خود مهم پنداری نبود. این را در زلزله کرمانشاه دیده بودم. وقتی مردم میفهمیدند روزنامه نگاری و مخصوصا روزنامه هلال، فکر میکردند که با صحبت کردن با تو تمام بینظمی جهان را میتوانند حل کنند. حتی اعتمادشان را همان لحظات اول زلزله خبرنگار روزنامه جلب کرده بود. دختری که به همراه یک عکاس زده بود به خط زلزله و تمام امکاناتش یک موبایل بود و کانال خبری. خبرها «درست» به دست زلزلهزدهها میرسید. آنقدر به «شهروند» مطمئن شده بودند که عکس پروفایلهایشان را لوگوی روزنامه گذاشته بودند. این یک سرمایهگذاری ناخواسته بود. جلب اعتمادی که بهخاطر یک انجام وظیفه بهنگام صورت
گرفته بود.
شب آخر سال
اهالی خانه را راهی سفر میکنم تا یک هفته دیگر. از کرج راهی روزنامه میشوم در روز آخر اسفند. فرهاد باز دارد برای خودش میخواند. ای کاش... آدمی.... وطنش.... بنفشهها..... . چه عیدهایی که در کنار خانواده نبودهام. حساب میکنم. از عید64 تا عید 98. سهسال جنگ. یکسال حبس. یکسال زلزله و حالا. پیش خودم فکر میکردم خیلی زیاد است که باز دوباره با دیدن رنگ و لعاب نوروزی پایگاه چیتگر که هر روز از کنارش عبور میکنم، به خودم نهیب میزنم که همهاش 6 نوروز! برو بمیر با اینهمه ایثار و از خودگذشتگی که نصفش اجباری بوده.
به روزنامه رسیدهام. بعد از نماز استارت کار میخورد. همهمهای در کار نیست. شبکههای اجتماعی درگیرسال نو هستند و تلویزیون هم دارد ساز ناکوک خودش را میزند. هواشناسی جا مانده و ستاد بحران هم که بحرانی است. تنها امید به اخبار دست اول و درست و درمان خود هلال است. خود امدادگرها و البته مردم.
خبرهای سیل مازندران نگرانکننده است. از 26 اسفند به اینطرف تقریبا تمام شهرهای مازندران درگیر
آب گرفتگی شدهاند. البته بارندگیها کاهش پیدا کرده و منطقه حالا داشت به آرامش پس از بحران فکر میکرد.
اما برای فردا آخرین خبرها را باید گرفت؛ با مدیرعامل جمعیت هلالاحمر مازندران تماس میگیرم. بله! مجتبی اکبری بهترین منبع خبر است. میگوید: شهرهای چالوس، آمل، ساری، نکا، سیمرغ، بابل، سوادکوه، نوشهر، بابلسر، گلوگاه، بهشهر و جویبار بیشترین آسیب را در سیل اخیر تجربه کردهاند. هلالاحمر به بیش از 11هزار نفر امدادرسانی کرده و به 295 نفر اسکان داده است، تخلیه آب 885 منزل صورت پذیرفته و به 510 خودروی گرفتار شده در برف نیز امدادرسانی شده.
توزیع آب معدنی، قوطی کنسرو، قرص نان، برنج، پتو، بسته غذایی، روغن، موکت، خرما، قند، شکر، پودر لباسشویی و نایلون بین آسیب دیدگان هم که مثل همیشه سر شاخش است.
استان خراسان شمالی و گلستان هم درگیر سیل شدهاند، اما نه به قوت مازندران.شبسال نو است. هنوز خبر خیلی جدی از سیل در دیگر استانها نیست. در سایر جاها هلال علاوه بر دخیل بودن در کمک به سیلزدگان مازندرانی، دنبال طرح امداد و نجات نوروزی است. کمپین بهرفت. حتی طرح ققنوس برای کمک به دانشآموزان سیستان و بلوچستانی. یادداشت دکتر پیوندی برای اول فروردین میرسد. تیترش این است: «امید»واریم...
روز اولسال نو
سال فرصتها شروع شده. آن هم با شعار «رونق تولید». رئیس جمهور هم آمده دیدن بچههای هلال در پایگاه چیتگر. این یعنی اینکه دغدغههایمان درست است. یعنی حمایت برای هم افزایی. جالبترش اینکه امروز روحانی هم به کمپین بهرفت پیوست. یک کمپین که جوانان هلالی راه انداختهاند برای درست راندن. برای کاهش تصادفات جادهای. یک کار ملی بدون هزینه که میتواند تبدیل به یک فرهنگسازی موثر بشود. یعنی اول از خودمان شروع بکنیم. این یعنی گام نخست برای داشتن یک تعطیلات نوروزی شاد.
و اما سیل؛ خبر میرسد که روستاهای سیدلر، سقریلقی، میرزاعلی یلقی، سلاق یلقی، تازه آباد و چین سبیلی شهرستان آققلا و محله کل آباد شهر آق قلا دچار آبگرفتگی شدهاند و تردد به سختی در آنها صورت میگیرد. مسیر گنبدکاووس به سمت آققلا از سه راهی عطاآباد بسته شده است.هلالیها با شتاب به سمت آققلا میروند. ۳ فروند بالگرد هلالاحمر جهت کمک به عملیات امدادرسانی به گلستان اعزام شدهاند تا مجموع یگان پروازی به پنج فروند برسد. بناست اطلاعیهها و توصیههایی از سمت هلال منتشر شود. عید است و زمانبندی چاپ در چاپخانهای که فقط بهخاطر ما باز است محدود است. همه که داوطلب نیستند! اطلاعیهها میماند برای فردا.
روز دوم
تیترمان برای فردا این است: «شمال ایران در
محاصره سیل»
گزارش رسیده که ارتفاع سیل در شهرهایی همچون گنبد کاووس و آققلا تا ٢ متر میرسد. علیرغم حجم بالای سیلاب دستگاههای امدادرسان به صورت شبانهروزی در حال کمکرسانی به سیلزدگان و تخلیه برخی روستاهای درگیر هستند. در آققلا بیش از ۱۰ روستا زیر آب هستند و عملیات امدادرسانی و اسکان موقت در حال جریان است. دستور تخلیه روستاهای چارقلی، توماجلر چارقلی، گامشلی، دهنه، خواجه نفس، قرنپه و قره کیله داده
شده است.
با دکتر محمدعلی هروی، رئیس جمعیت هلال احمر گلستان، در تماسم. میگوید از ۲۶ اسفندماه تا ظهر امروز به بیشتر از ٤٠هزار حادثهدیده سیل در گلستان امدادرسانی شده است. در این میان فقط ۶هزار و ٢٥٧ نفر اسکان موقت داده شدهاند.
«اطلاعیه مهم جمعیت هلال احمر درباره مناطق سیلزده و سفرهای نوروزی در شرایط نامساعد جوی» را در صفحه اول چاپ میکنیم؛ شامل 8 مورد توصیه برای مسافران نوروزی و 5 مورد درخصوص همکاری مردم سیلزده با نیروهای امدادی است. شواهد نشان میدهد که مردم راضی به تخلیه سکونتگاههای خود نیستند و از عواقب این کار اطلاعی ندارند. حجم بیسابقه سیلاب واردشده به این مناطق خارج از کنترل است و ماشینآلات سنگین مانند لودر و بولدوزر قادر به فعالیت در این شرایط نیستند.
دکتر پیوندی از همه مدیران و امدادگران خواسته تا تمام توان و قدرت انسانی، امدادی و لجستیکی خود را برای یاری شهرهای درگیر سیل و مسیرهای پرحادثه به کار گیرند.
شاید مشکل اساسی اما اینجاست که این روزها نحوه برخورد مردم و رسانهها با حوادث به صورت هیجانی بروز پیدا کرده و همین امر باعث بروز مشکلاتی در ارایه خدمات امدادی شده است. فکرش را بکنید خبرهایی مبنی بر اینکه «آذوقه روستاهای گرفتار در سیل رو به اتمام است؛ مردم روستاهای استان گلستان به کمک احتیاج دارند و به گفته برخی دهیاران روستاهای گرفتار، آذوقه اهالی رو به اتمام است و هر چند هلال احمر تلاش میکند که آذوقه برساند اما کافی نیست» اطلاعات اشتباهی است که در برخی شبکهها منتشر شده است؛ اطلاعاتی که باعث هجوم مردم و اختلال در امدادرسانی میشود.
تجربه بحرانهای قبل نشان داده بود که کمک مالی همواره در اولویت است. فکرش را بکنید که بخشی از مردم بخواهند لباسهای مستعمل خودشان را در این موقعیت دست هلال بسپرند؛ خود تفکیک و جداسازی و مناسب تشخیصدادن آن زمانبر و نیروبر است. اما اگر کمک مالی صورت بپذیرد، از راه درست سریعتر به دست مردم سیلزده میرسد. اینبار کمکهای مالی برای خسارتهای ناشی از سیل توسط هلال با کد دستوری #١١٢*٧٨٠* قابل انجام شده است.
روز سوم
به روزنامه رسیدهام. میدانم که حالا جدای از مسئولان هلال، وزیر نیرو و اسحاق جهانگیری وارد گرگان شدهاند. عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور، به همراه فرهاد دژپسند، وزیر امور اقتصادی و دارایی، هم با دستور مستقیم حسن روحانی، رئیسجمهوری ایران، عازم استان گلستان شدهاند.
علاوه بر این، ارتش، سپاه و بسیج در کنار هلالاحمر حضور یافتهاند و روند امدادرسانی با قوت در حال انجام است. با آنکه ارسال بستههای امدادی توسط بالگرد هلالاحمر صورت پذیرفته اما برای توزیع همچنان مشکل کمبود قایق وجود دارد.
رئیس جمعیت هلالاحمر نیز در بازدید از مناطق سیلزده استان گلستان از کمبود قایق در این مناطق خبر داده؛ به گفته دکتر علیاصغر پیوندی که به همراه حجتالاسلاموالمسلمین معزی، نماینده ولی فقیه در جمعیت هلالاحمر، در آق قلا حضور پیدا کرده، به دلیل گستردگی سیل در چهار نقطه همچنان کمبود امکانات مانند قایق وجود دارد؛ فعلا از زمین و آسمان کمکرسانی در دست اجراست.
با این حساب تیتر فردایمان میشود: «امدادرسانی از زمین و آسمان»!
همه راهها به آققلا ختم میشود
صفحهبندی که تمام میشود با تماس یکی از بچهها متوجه میشوم که در محاسباتم اشتباه کردهام. شیفتهای نوروزی یک هفتهای نبوده و چهار روزه بوده است. فردا و روزهای دیگر با روزنامه کاری ندارم، اهالی خانه هم تا هفتم نیستند. از روزنامه پیاده گز میکنم سمت آزادی. فکرم بدجوری مشغول است. منم و یک کولهپشتی. تنها مثل همیشه. وجداندرد شدهام که حالا چه؟ حالا که دیگر کاری نداری و خدا برایت ساخته است. برو آققلا. تا خبر بشوند که دوباره زدهای به خط، سه روزت تمام شده و برگشتی. درست مثل قدیمها. با یک امریه و یک کولهپشتی. بدون خبر. بدون خداحافظی. بدون بدرقه....
میایستم. عصبیام. میخندم. به برجک آزادی چشم میدوزم. دستهایم را درون جیبم میکنم. برمیگردم و پشت سرم را نگاه میکنم. انگار تازه به این سیاره آمدهام. غریب است. غریبهام. باید فرار کنم.
یک ماشین بوق میزند. هوا گرگ و میش غروب است. یکدفعه از دهانم بیرون میآید که آق ...قلا. راننده مردد است که چه شنیده. میایستد. حالا محکمتر میگویم دربست آققلا. سوار میشوم. روی صندلی عقب پر بطری آب است! هر دو بهتزده هستیم. هر دو احساسی. هر دو هیجانی. برای شکستن آن بهت میگویم چقدرمیگیری تا آققلا؟ وراندازم میکند و میگوید: «خانواده آنجا هستند؟» میگویم: «نه!» میگوید: «میروی تعطیلات؟» میگویم: «نه!» میگوید: «پس خلی که تو این اوضاع داری میری شمال؟» لبخند میزنم. سرم را تکان میدهم. او هم نیشش باز میشود و میگوید: «صلواتیه و سرش را تکان میدهد.» میخندم. در میان خندههایم متوجه میشوم که یک پا ندارد. باز دوباره خدا در و تخته را به هم انداخته. متوجه نگاهم میشود. به روی خودش نمیآورد. ماشین شتاب میگیرد.کلی خاطرات از گذشتههای دور در ذهنم زنده میشود. عجب مسیری است این راه آققلا. اشک آدم را درمیآورد. عجب سیلی است که آدم را با خودش میبرد. میرود به اعماق سالهای دور.....باران میزند. باران...
سایر اخبار این روزنامه
مخمل سبز خزر در فهرست نجات
از برق و اینترنت کره میگیرند!
«جا زدن» را بلد نیستیم!
کابوس پروانه برسر ستارهها
تصادف با دیوار سفارت در ساعت 5 صبح
نه، این امیدها امیدوارمان نمیکنند
گروگانگیری در جبلالطارق
چه کسانی در بلکلیست ورود به ایران هستند؟
چرا باید برای جاس استون هم هزینه بدهیم؟
دردسرهای خانم رُز
47 دقیقهسخنرانی از پشت شیشه ضد گلوله
«م.ب» رئیس در سایه آبیهاست؟
سالی که همه تیترهایمان غرق شد
چقدر با فوریتهای پزشکی آشنایی دارید؟
چرا مهنوش صادقی عصیان کرد؟
صفحه شهرونگ
چرا باید برای جاس استون هم هزینه بدهیم؟
تحریمهایی که بیصدا به جان ما افتادهاند
تراژدی آسیه و عرفان!


