تریدینگ فایندر

تراژدی آسیه و عرفان!

سعید اصغرزاده معاون سردبیر مثل آدم‌ربایی می‌ماند. کافی است فقیر باشی و پابرهنه. آن‌وقت مردان قوی‌هیکل به زور می‌گیرندت؛ دختر و پسر بودنت فرقی ندارد، بازویت را سفت می‌گیرند و می‌اندازندت توی ماشین. مثل مجرمان در چند مرحله چهره‌نگاری می‌شوی و بانمک‌ترش اسکن عنبیه چشم است! این درمان مقطعی بیماری فقر است که در همه این سال‌ها در کشور درمان نشده، حادتر شده؛ پروژه جمع‌آوری کودکان کار که تا به حال بیش از سی‌بار تجربه شده است؛ طرح قلع و قمع کودکان کار. این‌بار اما رویکردشان جدید بوده است.
«این طرح با همکاری بهزیستی، برخی سازمان‌های مردم‌نهاد، اداره امور اتباع، استانداری تهران، شهرداری تهران، نیروی انتظامی، وزارت بهداشت و وزارت کشور اجرا می‌شود.» فکر می‌کنید نکته این سخن چیست؟ بله، این‌بار یک سمن و یک کلینیک مددکاری با اجرای این طرح همراه شده‌اند؛ نکته‌ای که ذهن آدمی را آزار می‌دهد. چرا که همواره سمن‌ها نه به‌عنوان قوه قهریه و نه به‌عنوان ابزار حاکمیت و نه به‌عنوان پاک‌کننده صورت مسأله که به‌مثابه یاوران جامعه دردمند مطرح بوده‌اند و حالا به جای نقد و ارایه راهکار و عصای دست محرومان بودن، تبدیل به ابزار حرکتی شده‌اند که ترسناک است. نه ماهی می‌دهند و نه ماهیگیری یاد می‌دهند. کودکان کار را مثل ماهی به تور می‌اندازند!
بله، انجمن حمایت از زنان و کودکان پناهنده و یک کلینیک مددکاری در این طرح در کنار بهزیستی و نیروی انتظامی قرار گرفته‌اند تا طرح را پیش ببرند. طرحی که اگر موفق بود در این سی‌بار اجرا شدنش در تهران می‌توانست نتیجه‌ای بدهد و نتوانسته. اما آن‌چه آزاردهنده است، این است که اگر نمی‌توانیم معضلی را حل کنیم، چرا تعریف سمن و «ان‌جی‌او» را وارونه می‌کنیم. اگر بناست سمن‌ها همان کاری را انجام دهند که مقامات رسمی تاکنون انجام می‌داده‌اند، اصلا چه لزومی به حضورشان است؟ یعنی شهرداری و دیگر نهادها این کار را هم دارند برون‌سپاری می‌کنند؟ و تازه مگر مشکل فقر را با بگیر و ببند می‌توان حل کرد؟ مگر بهانه‌های واهی درخصوص کودکان کار را می‌توان تعمیم داد و شائبه باندهای مخوف و ورود گسترده کودکان کار بیگانه و پدران طماع و خانواده‌های بی‌خیال را پذیرفت؟ فقر چنان چهره گسترانده که وجود کودکان کار در کنار امرار معاش خانواده امری طبیعی و بدیهی شده است. کافی است سری به حاشیه‌های شهر بزنیم؛ به خانه‌های کارگران از کار بیکارشده‌ای که بیمه بیکاری ندارند؛ به خانه‌هایی که....
و چه خوب شد که عضویت این سمن که در اجرای طرح جمع‌آوری کودکان فعالیت کرده، در شبکه یاری که مجموعه‌ای از سازمان‌های مردم‌نهاد است، لغو شده. ببینید آنها با زینب، آسیه و عرفان  چه کردند؟ سه کودک اهل سیستان و بلوچستان که همراه با خانواده برای مداوا به تهران آمدند و درست در نخستین روز سفرشان به پایتخت دستگیر شدند. زینب و آسیه ۱۰ روز و عرفان سه روز پس از دستگیری آزاد شدند، با مشقت و رنج زیادی که والدین‌ آنان -محمود و بالانچ و همسران‌شان- متحمل می‌شوند. جرم عرفان 6 ساله در این میانه جالب است؛ او پابرهنه بوده و به دوچرخه‌های نارنجی‌ در کنار پارک نگاه می‌کرده. او را تحویل نمی‌داده‌اند، چرا که خانواده‌اش پول نداشته کفش برای او بخرد! جرمش فقر پدر بوده...
تریدینگ فایندر


راستی می‌دانید چرا زمان بازداشت کودکان به طول انجامیده؟ پدر بیمارشان می‌بایستی به روستای نوک‌آباد گنبد از توابع دلگان شهرستان ایرانشهر بازمی‌گشته و شناسنامه‌های بچه‌ها را می‌آورده. رفته، اما پول بازگشت نداشته. کارگر روزمزد در آن‌جا روزی 26 هزارتومان درآمد دارد. او برای نجات فرزندانش باید تا خرخره زیر بار قرض و منت دیگران می‌رفته...
کاش به جای این همه بگیر و ببند، فقر آنان را باور می‌کردیم. به دادشان می‌رسیدیم. نمونه‌هایی از این دست بسیارند. ما بسیاریم....
تریدینگ فایندر