روزنامه شهروند
1398/04/23
آداب قرار و بیقراری یک دهه هشتادی
شهروند| کارتبازی، تیلهبازی، فوتبالدستی و آتاری روزگاری جزو تفریحات پرطرفدار دهه شصتیها بود، اما حالا مدتهاست نشستن و زل زدن به ابرها و تجسم شکلهای مختلف و هفتسنگ یا یهقل دو قل بازی کردن از مد افتاده و تفریحات نوجوانان و جوانان شکلوشمایل جدیدی به خود گرفته است. نوبت به دهه هفتادیها که رسید تلویزیون هیچ جذابیتی برایشان نداشت و برای همین گشتوگذار با دوستان را ترجیح دادند و از همان زمان کافهنشینی و قهوهنوشیدن در کافهها به یکی از تفریحات مهم زندگیشان تبدیل شد، برای بعضی از آنها باشگاه به یکی از پاتوقهای اصلی تبدیل شد، پاتوقی که کموبیش میان دهه شصتیها هم متداول بود. دهه هشتادیها اما با همه فرق دارند. چندسال پیش بود که یک قرار تلگرامی خبرساز شد و حتی خیابانها را بست؛ نوجوانان دبیرستانی پس از تمام شدن امتحاناتشان، قراری در مجتمع کوروش گذاشتند و آنجا را آنقدر شلوغ کردند که پای پلیس هم به میان کشیده شد. هنوز هم تعدادی از گروههای تلگرامی با عضویت تعداد زیادی از نوجوانان فعالیت میکنند و قرارهای یواشکی زیادی در آنها ست میشود. طبیعت، پاتوق دلچسبی است
شهروندان کلانشهرها همیشه از شلوغی گلایه دارند. اگر فرصت کافی برای سفر ندارید، میتوانید سفرهای یکروزهای به طبیعت اطراف تهران داشته باشید و از روستاها، جنگلها و آبشارهایی که نزدیک تهران هستند، استفاده کنید و برای یک روز هم شده از سروصدا و شلوغی تهران دور باشید. سهیل، کبری، میثم، مریم و میترا دهه هفتادیهاییاند که سالهاست با هم رفیقاند و حالا یک گروه طبیعتدوست را تشکیل دادهاند؛ گروهی که پاتوقشان طبیعت اطراف تهران است و اگر به تعطیلات در تقویم باشد حتما در محلی بکر کمپ میکنند. «من عاشق طبیعتم. تنها مکانی است که آرامش میگیرم و میتوانم سکوت واقعی را تجربه کنم. روستای افجه، آبشار گزو، دشت لار، روستاهای وردیج و واریش، روستای برغان یا همین طالقان واقعا جاهای زیبا و دیدنی هستند. حیف نیست آدم اینها را نبیند و روزها و اوقات فراغتش را صرف کافه رفتن و دوردور در خیابانها کند؟» گروه طبیعتدوستی سهیل قوانین خاص خودش را دارد و هر کسی بخواهد با آنها همراه شود باید تکتک قوانین را رعایت کند.«قوانین نظم و ثبات گروه را حفظ میکند و از همه مهمتر اینکه ما به طبیعت میرویم، بنابراین نخستین وظیفهمان این است که آن را حفظ کنیم و برای همین رعایت قوانین سختگیرانه محیطزیستی یکی از الزامات اصلی ورود به این گروه است. سهیل یک دوره افسردگی حاد را پشتسر گذاشته و حالا از یادآوری آن روزها خندهاش میگیرد. «متولد 74هستم و خیلی زود یک دوره افسردگی حاد را پشتسر گذاشتم. دوران سیاه و تلخی بود، اما خوبیاش این است که تمام شده و توانستهام گروه طبیعتگردان کوچک را تشکیل بدهم.» در این گروه کوچک آتش روشن کردن، غذا خوردن و چادر زدن تحت قوانین زیستمحیطی است. میزنم به دل کوه
یکی از خصوصیات تهران که شاید کمتر موردتوجه قرار میگیرد مسیرهای کوهپیمایی آن است؛ مسیرهایی که شما را به دارآباد، کلکچال و ... میرساند و میتواند به پاتوقی برای شما بدل شود. مسیرهای کوهپیمایی شمال تهران به ترتیب؛ دارآباد، کُلکچال، گلابدره، دربند، ولنجک، درکه، فرحزاد و حصارکاند. برای دسترسی به این مسیرهای ایمن اگر وسیله نقلیه شخصی ندارید کافی است خود را به میدان تجریش برسانید. در پایانه تجریش اتوبوسهای شرکت واحد و همچنین مینیبوس برای هریک از این مناطق فعال هستند. همچنین تاکسی و سواریهای خطی هم در مجاورت پایانه یا اطراف میدان تجریش برای رسیدن به این مسیرها در دسترس هستند. «حسام» یکی از مشترهای پروپاقرص این مسیرهاست. «در دوران کودکی و نوجوانی پرخاشگر بودم و برادر بزرگترم در کلاسهای صخرهنوردی ثبتنامم کرد و از همان زمان به بعد متوجه شباهتهایم با کوه و صخرهها شدم و بیشتر از قبل عاشقش.» «حسام» سالهاست کوهنوردی میکند و حالا میتوان او را جزو کوهنوردان حرفهای قرار داد.«چون شاغلم آخر هفتهها میزنم به دل کوه. البته گروه کوچکی داریم که هرازگاهی برای صعود میرویم. کوه صبورم کرده. شاید باورتان نشود اما از کوه چیزهای زیادی یاد گرفتهام که شاید در هیچ کلاس درسی نمیتوانستم آنها را بیاموزم. بیشتر اوقات به دل توچال میزنم، البته کلکچال، دارآباد هم هستند.» «حسام» کمی سکوت میکند و میگوید: «هرچه فکر میکنم هیچ پاتوق دیگری جز کوه ندارم. شاید باورتان نشود، اما همین که شروع میکنم به جمع کردن کولهام شادی و انرژی خاصی تمام وجودم را فرا میگیرد.» قهوهخانهها و کافههای شهر
«پاتوقمان قهوهخانه است. جای دنجی برای قلیان کشیدن. هم نوشیدنی گرم هست هم سرد. تابستانها خنک است و زمستانها گرم.» «زامیار» تنها مشتری این قهوهخانه نیست و دختران و پسران زیادی حتی ساعت یک بعدازظهر پشت صندلیهای آن لم دادهاند و در حلقههای دود احاطه شدهاند. «سمیرا» هفتهای سه روز به این قهوهخانه میآید: «اگر کار بود این ساعت از روز این همه جوان اینجا چه کار میکردند؟ همه اینها از بیکاری است. خانه میمانیم کارمان به تنش میکشد برای همین میآییم قهوهخانه.» او دانشجوی موسیقی است، اما نمیتواند بیشتر کنسرتهایی که برگزار میشود را برود. «تئاتر و سینما و موسیقی گران است. ماشین مدل بالا هم که نداریم برویم دوردور. میماند همین قهوهخانه و کافه.» «مهدیه» هم دانشجوی مهندسی پزشکی است و پاتوقش با همدانشگاهیهایش کافههای اطراف دانشگاه است. «نمیشود که در خیابان چرخید یا در پارکها نشست. مجبوریم جایی برویم که هم خنک باشد هم بتوان گپ زد و تنها گزینه کافهها هستند و بس.» پاتوقم شهر زیرزمین تهران است
«اوقات فراغت؟پاتوق؟همه اوقات فراغتم در مترو میگذرد.» ساناز دانشجوی روانشناسی است و از زمانی که دانشجو شده تابستانها در مترو دستفروشی میکند تا کمی از مخارج تحصیلش را تأمین کند. «از صبح ساعت 10-9 میآیم مترو تا 9-8شب. البته مترو هم ماجراهای خودش را دارد. واقعا دنیای پرماجرای زیرزمین تهران است. من هم با ماجراهای مترو سرگرم میشوم و در عین حال کار هم میکنم.» ساناز بدلیجات میفروشد و به گفته خودش بارش به سنگینی همکاران روسریفروش و لوازم آرایشی نیست.«پدرم بازنشسته است و دوست ندارم باری روی دوشش باشم برای همین کار میکنم و از این وضع اصلا ناراضی نیستم. برنامههای زیادی دارم و واقعا نمیتوانم وقتم را به بطالت بگذرانم. بعد از این باید برای دکتری اقدام کنم. میخواهم بورس تحصیلی بگیرم. برای کافه و سینما رفتن دیر نمیشود.» پاتوق امروزیها، فضای مجازی
«امروز به اجبار من از خانه بیرون زده.» با مادرش برای کاری از خانه بیرون زده اما هندزفری به گوشش است و صفحه موبایلش را روبهروی چشمش گرفته. وقتی میپرسم پاتوق اوقات فراغتت کجاست؟ با ریلکسی خاصی میگوید: «اتاقم. وقتی جای خنکی و راحتی مثل اتاقم هست و به راحتی میتوانم همانطور که روبهروی کولر لم دادهام در دنیای مجازی سیر کنم و به هر جایی که میخواهم سرک بکشم، چه کاری است بروم بیرون؟» مادر «سوگل» از دست او و برادرش عاصی است، از اینکه به اجبار از خانه بیرون میزنند. «همه مادرها از اینکه بچههایشان مدام بیرون هستند، شاکیاند من از اینکه بچههایم به زور از خانه بیرون میروند. باورتان نمیشود مدتی فکر میکردم افسردهاند، اما دکتر تأیید نکرد، البته خودم هم خیلی اهل دوست و رفتوآمد نیستم؛ نه دوستی نه آشنایی، نه رفتوآمدی.» پارک و دریاچه چیتگر پاتوقی ارزان
پارکی در غرب تهران که در حدود 734هکتارش را پوشش درختی در برگرفته است؛ پارک جنگلی چیتگر برای بالابردن اکسیژن تهران شکل گرفت. اگرچه درحال حاضر بخشی از آن سهم برجهای سربهفلک کشیدهشده هستند. پارک جنگلی چیتگر یک پیست و مسیرهای دوچرخهسواری و امکانات اسکیتسواری دارد و محل خوبی برای پیادهروی است. این پارک مدتهاست محلی برای گذراندن اوقات فراغت بدل شده و بهخصوص روزهای آخر هفته جای سوزنانداختن در آن نیست و به گفته «بهروز» که تازه امتحانات مدرسهاش تمام شده، پاتوق خیلی از جوانان و نوجوانان هم است: «خیلیها با ماشین میآیند و قلیان و جوجه و سیخ هم میآورند. روزهای وسط هفتهام بیایید اینجا شلوغ است. اما خیلیها هم مثل من ماشین ندارند و با همین مترو میآیند. کار سختی نیست هرکداممان کوله برمیداریم و سوار مترو میشویم و میآییم اینجا و عصر آخر وقت سوار مترو میشویم و برمیگردیم.» «بهروز» با دست به تعدادی جوان و نوجوان که در گروههای سه، چهارنفری میآیند، اشاره میکند و میگوید: «جوان نیاز به تفریح دارد و در زمانه ما تفریحکردن گران شده، بنابراین ارزانترین تفریح همین پارک چیتگر است. بیمنت زیرانداز میاندازید و خوش میگذرانید. تنها خرجی هم که دارد، پول بلیت مترو است.» «بهروز» و دوستانش دوسالی میشود که پارک و دریاچه چیتگر را پاتوقشان کردهاند. «عصرها موقع برگشت با اتوبوسهای داخل مترو میرویم دریاچه. جای قشنگی است. خیلی شیک است و به سبک خارجیها ساختهاند. اغلب اوقات در ساحل شنی دریاچه مینشینیم و قلیانی میکشیم و برمیگردیم.» پل طبیعت و قدیمترها درکه و دربند
پل طبیعت هرشب پذیرای هزاران گردشگر از همه نقاط پایتخت بوده و شبها غوغایی در آنجا از سروصدای کودکان و نوجوانان برپاست. سهیلا و فاطمه همدانشگاهیاند و رفقای دوران دبیرستان. هر دو معماری میخوانند و همیشه بعد از دانشگاه سری به پل طبیعت میزنند. «غروبهای پل طبیعت واقعا زیباست. ساعتها با سهیلا راه میرویم و در مورد چیزهای مختلفی حرف میزنیم. دلیلش را نمیدانم اما این پل حس خوبی به من میدهد. دوران مدرسه پاتوقمان پارک آبوآتش بود؛ یادش بهخیر. ما جشنهای کوچک خودمانیمان را هم در همین کافه پل میگیرم. جشن تولدها، جشنهای کوچک گذراندن یک ترم و... را.» درکه و دربند هم برای عاشقان کوهنوردی شبانه، گزینه خوبی برای شبگردی است. رستورانهای خوب و مناسبی در این منطقه در اختیار شبگردهای تابستانی قرار دارد و هرشب مملو از گردشگرانی است که از این منطقه بهعنوان پاتوق دایمی برای گپوگفتهای هفتگی استفاده میکنند. درکه، سالها پاتوق شماره یک شبگردهای تهرانی در تابستان بوده و از همه نقاط شهر برای تفریح به این منطقه رجوع میکنند. فضای خوبی برای پیادهروی، شکمگردی و استراحت تا نیمهشب دارد و به نسبت درطول هفته خلوت است. «منیره» هفتهای یکبار برای خوردن هلههوله میرود درکه. «از خیلیوقتها پیش که کسی پاتوق نداشت، من و دوستم میرفتیم درکه. حالا او رفته کانادا و من تنها شدهام، اگرچه دوست پایه دیگری دارم که با هم میرویم.» منیره جذابیت درکه را قدمت کوچهوپسکوچهها، آلو و لواشکفروشیها و... میداند. «به نظرم درکه پاتوق شکموهاست.» مراکز خرید پاتوقی برای پاساژگردها
مدتی است بزرگراه ستاری را با نام کوروش میشناسند؛ پاتوقی برای کافیشاپگردها و پاساژگردها. امکانات متنوع و طراحی مدرن این مجتمع سبب شده تا روزانه هزاران نفر از شهروندان تهرانی از این پاساژ چند طبقه برای گذران اوقات استفاده کنند، البته سینمای این مجموعه هم با استقبال بالایی روبهرو است، بهطوری که بسیاری از شهروندان تهرانی فیلمهای روی پرده را در این سینما دیدهاند. «مهناز»، دانشآموز دوم دبیرستانی هم یکی از مشتریهای پروپاقرص سینمای کوروش است. او اهل فیلمدیدن است و از وقتی به خاطر دارد، تمام فیلمهای روی پرده را دیده: «البته بعد از اینکه پول سینماها شد 20هزار تومان، کارم کمی سخت شده و سعی میکنم روزهای سهشنبه بروم.» «مهناز» در دسترسبودن کوروش را فاکتور مهمی میداند: «پاساژ شیکی است و کافیشاپهای خوبی هم دارد و در کنار اینها سینماداشتن بالاترین فاکتور آن است. تا مدتها پاتوقم سینما آزادی بود اما حالا شده کوروش.»
پاتوق «محراب»، نوجوان 16ساله هم پاساژها و مراکز تجاری است؛ «ما در ایران زندگی میکنیم و به جز سینماها، پارکها و پاساژها جای دیگری برای تفریحکردن نداریم. یکی از جذابهای مراکز خرید لوکس و تنوع آدمهایی است که در آن رفتوآمد میکنند، البته من به پاساژهای لاکچری هم سر میزنم اما پاتوق اصلیام باملند است؛ چون بعد از یک گشتی در پاساژزدن میروم دریاچه برای دوچرخهسواری.» محراب دانشجوی عمران است و هیچوقت از باملند خرید نکرده است: «باملند برای قشر دانشجو گران است، اما چون یکی از دوستانم در آنجا کار میکند، من خیلی زود به زود آنجا میروم، البته چندباری از سر کنجکاوی به بعضی پاساژهای لاکچری سر زدهام. کلا دنیایشان با ما فرق دارد.»
پالادیوم؛ مجتمع تجاری زعفرانیه تهران است که به یکی از پاتوقهای معروف ساکنان نقاط شمالی پایتخت بدل شده و شاید به همین خاطر از آن بهعنوان پاتوق هفتگی پولدارهای تهران یاد میکنند. پالادیوم جشنواره برندهای لوکس طلا، فرش، لباس و حتی شکلات و لوازم فانتزی است. «سپیده» یکسال پیش فروشنده یکی از مغازههای این مرکز بوده: «دنیای آدمهایی که آنجا میآمدند، با ما فرق میکند. همیشه ماشینهای گرانقیمت اطراف پالادیوم پارک بودند. طرز لباسپوشیدن، عطرزدن و حتی خریدکردنشان با بیشتر ما فرق داشت. البته آنها برای تفریح نمیآمدند. اغلبشان مشتریهای ثابت مغازهها بودند و وقتی جنس جدید و لاکچری میآوردند، به مشتریها زنگ میزدند. پالادیوم پاتوق بچه پولدارهاست.»
ارگسنتر هم یکی دیگر از پاتوقهای شیک و لاکچری برای قشر مرفه است. مرکز خریدی مجلل که در ضلع شمالی میدان تجریش قرار دارد. مرکز خریدی برای لاکچریگردها. کافه معروف فورین در طبقه هفتم این مرکز خرید قرار دارد. آسانسورهای شیشهای شیندلر پانوراما این مرکز خرید چشماندازی از کوههای شمرون دارند.
ایرانمال لوکسترین و مدرنترین مرکز خرید تجاری، اداری، فرهنگی و ورزشی ایران و خاورمیانه است که در سال 96 فاز اول آن افتتاح شد. ایرانمال را نمیتوان تنها یک مرکز خرید دانست. در این مرکز با شهری بزرگ، البته سرپوشیده سروکار دارید که تفریحات متنوع و جذابی هم برای بازدیدکنندگان دارد. این پروژه بزرگ اگرچه همچنان درحال توسعه و تکمیل است اما بیشتر قسمتهای آن بهرهبرداری و آماده شده و میتوانید به دیدن آن بروید. اگر به فکر قدمزدن در مراکز خرید بزرگ جهان هستید یا اینکه دلتان کلی تفریح یکجا میخواهد، پیشنهاد ما از این به بعد، رفتن به مجموعه عظیم ایرانمال تهران است. روی زمین یخ و پاتیناژ آن تفریح کنید یا اینکه اوقات خود را در کتابخانه یا رستورانهای آن بگذرانید.
سایر اخبار این روزنامه
نقش مرموز یک کارگردان و یک دیپلمات
8 برداشت از سیره رفتاری امام مهربانیها
حذف یارانه 20 درصد ایرانیها
جای چای دارچین سولاریوم و تتو میکنیم!
رفع خطر از سر مسجدسلیمان
شهردار نباید جنتلمن باشد
توزیع کالاهای اساسی طرح مهرانه برای سیلزدگان
رابطه نوظهور تتو و بیماریهای روانی!
سینمای ریالی با دستمزدهای دلاری
چرا غفور و معروف جانشین ندارند؟
جریمه 5میلیارد دلاری برای زاکربرگ
14.5 هزار میلیارد تومان پولشویی در یک روز توسط یک نفر!
فدرر در گام آخر دهمین قهرمانی ویمبلدون
آداب قرار و بیقراری یک دهه هشتادی
فنلاندی شدن آموزش با حذف کانگورو و چرتکه
صفحه شهرونگ
گلاب و هاشمي؛ 20 ميليون دقيقهاي كه نديدهايم!
ناظر پخش شبکه ورزش، تشکر تشکر!
معناي كاهش تعداد زندانيان