روزنامه آفتاب یزد
1398/06/23
آقای شهیدی محلاتی! مراقب باشید
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: دست بر قضا اتفاقاتی رخ میدهد که وقتی کنار هم قرار میگیرند؛ چندان هم دست بر قضا نیستند! بلکه تکههایی از یک پازل هستند که میخواهند داستانی را برای تو باز روایت کنند، میخواهند دچار «چرت» نیمروزی در انجام امورات مهم نشوی.حالا اگر از همان زاویه دست بر قضا هم نگاه کنیم، خیلی هم بد نیست زیرا؛ دست بر قضا دو جلد کتاب خاطرات محسن رفیق دوست پیش روی من است. خاطراتی که نامش را گذاشتهاند: «برای تاریخ میگویم». جلد نخست را به پایان میبرم، همانی که خاطرات سالهای ۵۷ تا ۶۸ را دربر میگیرد و شروع میکنم به مطالعه جلد دوم؛ همان کتابی که خاطراتِ از سالهای ۶۸ تا ۷۸ را شامل میشود و... دست بر قضا میرسم به صفحه ۲۷...
>دیروزهای بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی!
سوالی مطرح میشود، سوال این است:«جنابعالی شانزدهم شهریور ۱۳۶۸ به ریاست بنیاد مستضعفان و جانبازان منصوب شده اید و دو هفته بعد در دوم مهرماه، در اولین مصاحبه مطبوعاتی، رئوس برنامههای بنیاد را اعلام کرده و فعالیت کلی بنیاد را در حل مشکلات مادی و فرهنگی جانبازان و سر و سامان دادن داراییها خلاصه کرده اید. قبل از آنکه بخشهایی از مصاحبه را یادآوری کنم سوال من این است که وقتی وارد بنیاد مستضعفان شدید چه اطلاعاتی از بنیاد داشتید؟»
محسن رفیق دوست پاسخ میدهد:«هیچ اطلاعاتی از قبل نداشتم ساختمان بنیاد در خیابان بلوار کشاورز بود. زنجیری اول کوچه بنیاد بسته بودند و جانباز باید از ۳ تا در میگذشت تا به رئیس بنیاد برسد و بنا هم نبود که همه جانبازها، رئیس بنیاد را ملاقات بکنند ولی، من برای اینکه بدانم عمق داستان چیست گفتم از فردا همه این درها را باز کنید! دو سه نفر از بچههای جانباز را که با من آشنا تر بودند آوردم و گفتم شما مسئول وقت دادن باشید. از هفت و نیم صبح تا وقتی نفسم میکشید، بعضی وقتها تا یازده شب جانباز میآمد. گفتم الآن نمیخواهم مشکل کسی را حل بکنم؛ میخواهم حرف گوش کنم و بفهمم مشکل چیست.» پرسشی دیگر مطرح میشود:«قبل از شما، امور جانبازان به بنیاد مستضعفان ملحق شده بود؟» رفیق دوست در پاسخ میگوید: «بله ۷ ماه پیش از آن امور جانبازان از بنیاد شهید جدا شده و به بنیاد مستضعفان واگذار شده بود. روزی که رفتم حدود ۲۵ هزار جانباز پرونده دار در بنیاد شناسایی شده بودند ده، بیست گونی پرونده هم در زیر زمین ساختمان بنیاد بود که از بنیاد شهید آمده بود و فرصت کافی نبود که مسئولان قبلی به آنها برسند. هر روز توی دفترم مینشستم جانبازان یکی یکی میآمدند و درباره مشکلات شان صحبت میکردند به طوری که در مدت یک ماه دو تا دفترچه بزرگ ۱۰۰ برگ یادداشتبرداری کردم در نهایت با کلیتی از مسائل و مشکلات جانبازان به تفکیک گروههای قطع عضو، قطع نخاع، شیمیایی و اعصاب و روان آشنا شدم و به کل موضوع اشراف پیدا کردم.»
سوال و جوابها ادامه پیدا میکند؛ محسن رفیقدوست در جایی دیگر از خاطراتش میگوید:«دیدم چارهای ندارم که به جان بخش اقتصادی بنیاد بیفتم از آنجا در بیاورم و برای جانبازان خرج کنم. تعبیر من این بود که وقتی بچه مریض باشد و بابای بچه در تنگنا قرار بگیرد فرش زیر پایش را هم میفروشد که بچهاش را به دکتر ببرد الان نمیشود گفت بروم این پشم را فرش بکنم. لذا مسئولان معاونت اموال و داراییها را خواستم و از ایشان پرسیدم چه تعداد املاک در اختیار بنیاد است که برای فروش هیچ مسئلهای ندارد حکم مصادره برایش صادر شده کسی تصرف نکرده و مدعیاش نیست و در گرو بانکها هم نیست؟ فکر میکنید چه گفتند؟ گفتند دو تا! باور میکنی یعنی از این همه ملک فقط دوتا ملک آماده فروش بود پرسیدم چرا گفتند اولاً ۵۷ درصد پروندههای بنیاد تحت سرپرستی و توقیف است و هنوز حکم مصادره برایش صادر نشده، دوم اکثر این املاک در گرو بانکها است و به پول آن موقع نزدیک به ۵۰ میلیارد تومان طلبکار هستند. نکته سوم اینکه خیلی از املاک بنیاد توسط نهادهای انقلاب تصرف شده از جمله خود تو که ۳ هزار و خوردهای از املاک بنیاد را برای سپاه گرفته ای. اولین کارم این بود که خدمت آقا ـ رهبر معظم انقلاب ـ رفتم و یک فرمان محکم برای تعیین تکلیف پروندهها گرفتم و دادگاهها فعال شدند. محسن رفیقدوست ادامه میدهد... از تلاشهای خود میگوید از کارهای اقتصادی بزرگ و کوچک و... سر جمع میخواهد بگوید من تلاش کردم تا بنیاد سر پای خودش بایستد که ایثارگر و جانباز محتاج دارو و درمان نباشد!
>آقای شهیدی محلاتی! از اینجا به بعد ماجرا را با دقت بیشتری بخوانید!
دست بر قضای بعدی و اصلی از اینجا به بعد رخ میدهد! دست بر قضایی که موی بر تن سیخ میکند! دو دست بر قضا کنار هم مینشینند؛ دست بر قضای اول اینکه من مشغول خواندن خاطرات محسن رفیق دوست ریاست وقت بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی بین سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸ آنگونه که در خاطراتش قید میکند هستم، دست بر قضای دوم در یکی از شهرستانهای کشور رخ میدهد شهرستان اردکان!
ماجرای دست بر قضای دوم از یک کانال تلگرامی آغاز میشود؛ کانال تلگرامی که به زعم خود اصرار دارد برخی فسادها و رانت خواریها را علنی اعلام کند. این کانال تلگرامی بسیار ادعا دارد تا در بیان رانت خواریها مستند بنویسد و برای هر آنچه که مینویسد سند قابل ارائه در دست داشته باشد.
ماجرا مربوط میشود به اخذ دو مجوز برای تولید «آهک صنعتی» در منطقهای که حرف و حدیثهای بسیاری در حوالی آن وجود دارد! کم و بیش مطالب این کانال تلگرامی را دنبال میکنم از آن جایی به بعد ماجرا برای ما جذاب میشود که پای جانبازان عزیز به میان میآید.
آن گونه که در این کانال تلگرامی ادعا شده بود مجوزهای صادر شده نه از مسیر قانونی بلکه از مسیرهای تعیین شده برای دور زدن قانون! صادر میشود. پای چندین جانباز ۷۰ درصد نیز در میان است موضع گیریها ادامه پیدا میکند حتی پای دادگاه رفتن نیز به میان میآید. در خلال این نوشتنها و شاخ و شانه کشیدنها و دادگاه رفتنها؛ ناگهان خبر میرسد که قرار است مناظرهای در بگیرد...
>مناظره با ضرباهنگی تلخ و ویران کننده!
مناظره شکل میگیرد ـ یک ساعت ـ در دو سوی ماجرا یک نویسنده در فضای مجازی قرار دارد و یک مقام مسئول هر دو تلاش میکنند حرف خود را به کرسی بنشانند و اما آنچه به صورت ضرباهنگی تلخ و ویران کننده در گفت و شنودها تکرار میشود، کنار هم قرار گرفتن «رانت خواری و...» و عبارت «جانبازان۷۰» درصدی است.
این در کنار هم قرار گرفتنها ویران میکند؛ هزار سوال پیش میآورد که مگر جانبازان متولی ندارند؟ مگر بودجه، مگر راهکار قانونی ندارند؟... یعنی این اندازه در این سرزمین درایت وجود ندارد که حرمتها حفظ شود آن هم حرمتهایی که به قیمت جان تمام شده است؟!
یک ساعت در دو سوی ماجرا تلاشها به نتیجه نمیرسد! ناگهان یکی که خود را از جانبازان ۷۰درصد معرفی میکند و خودش در متن موضوع قرار دارد و این گونه عنوان میشود که از همه چیز خبر دارد شروع به سخن گفتن میکند. گاهی بغض میکند، گاهی صدایش میلرزد، گاهی کلمات را گم میکند! گاهی سکوت میکند، گاهی از درون فرو میریزد، گاهی...
ضرباهنگ سخن گفتنهای آن جانباز، همچنان تلخ است! از کمبودها میگوید. از شهید «حسین ذبیحی» میگوید... از رفتن پیش این مسئول و آن مقام میگوید...
اصلاً عیان میگوید: با زبان بیزبانی به همه میفهماند که چارهای نداشتیم! راهنمایی میشود که اگر میخواهید... به این و آن نگویید و پاسخ منفی نشنوید باید خودتان آستین بالا بزنید! با زبان بی زبانی به همه میفهماند که چارهای نداشتیم راهنمایی شدیم که اگر میخواهیم کارمان انجام بشود از این مسیر باید عبور کنیم! باید از این مسیر بگذریم باید با فلانی حرف بزنیم فقط با فلانی!
>داستان فلانی، داستان عجیب و غریبی است!
داستان فلانی هم داستانی عجیب و غریب است که گره میخورد با چندین و چند شرکت که معلوم است از مسیرهای میانبر به نتیجه رسیده است!
اینجا میخواهیم بگوییم: «فلانی هر کار دلش میخواهد انجام بدهد! به ما که مربوط نیست به قانون مربوط است خودش میداند و رسیدگی به حساب فلانیها و بهمانیها و اما آنچه به ما مربوط است و آنچه به آقای شهیدی محلاتی بیشتر مربوط است آن جایی است که همه این رانت خواریها و کارهایی که به زبان عامه به آن میگویند فساد! به اسم جانبازان سرافراز انجام شده است؛ جانبازانی که متولی دارند؛ بنیاد شهید و امور ایثارگران!
آقای شهیدی! یک فایل صوتی 2 ساعت و ۳۳ دقیقهای نزد روزنامه است که حالا در فضای رسانهای استان یزد معروف شده است به «جلسه آهک». اگر دوست داشتید ۲ ساعت و ۳۳ دقیقه وقت بگذارید و همه این فایل را گوش کنید و دست آخر هر تصمیمی که در شان جانبازان است، بگیرید.
از اینجا به بعد مسئول شمایید، از اینجا به بعد شما باید پاسخ بسیاری از ابهامات مطرح شده در این فایل را بدهید! از اینجا به بعد رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران مسئول است که نه فقط از جانبازان ۷۰ درصدی که از همه جانبازان عزیز انقلاب اسلامی اعاده حیثیت کند.
من نمیدانم چه اتفاقی رخ داده که داستان به اینجا رسیده است اما یک مسئله را به خوبی میدانم، قرار گرفتن نام «جانباز» در کنار برخی موضوعات تلخ است.
آقای شهیدی! فقط ۲ ساعت و ۳۳ دقیقه وقت بگذارید و همه این فایل را گوش کنید و دست آخر دستوری بدهید که این غائله ختم به خیر شود!
و سخنی با دستگاه قضا: فضای باز و امن رسانه برای بیان دردها و معضلات و سوء مدیریتها و سوء استفاده وقتی خوب است که حرمتها پاس داشته شود، برخی باید و نبایدها رعایت شود. حال که موضوعی این چنین عیان و تلخ به میانه میدان افکار عمومی کشیده شده، چه خوب است که دستگاه قضایی ورود پیدا کند و ماجرا را خود به دست بگیرد و از ادامه گفت و شنودهایی که ممکن است به ساحت مقدس جانبازی لطمه وارد کند جلوگیری به عمل آورد. چنین به نظر میرسد که برخی از تلاشها برای بازکردن گرهها، تلاش برای دخالت در امر قضا باشد که چندان به صلاح نیست!
جانبازان عزیز میهن که برای کشور افتخار آفریدید شما بودید که رفتید به جنگ با دشمن که رانت و رانت بازی نباشد. همچنان سرافراز باشید.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
ترامپ به فکر ترمیم سیاست های خود ؟
چند نکته درباب سخنان رییس جمهوری محترم
معمای تداوم فروش نفت ایران
آغاز بهار شوماخر
چند نکته درباب سخنان رییس جمهوری محترم
چرا پروژههای ملی این قدر در ایران طول میکشند؟
خرید پوشاک برند حتی اگر دست دوم باشد!
زمزمههای موافقت ترامپ با طرح مکرون
تابلوی «ایست» مقابل فراریان از تهران
پناهیان به دنبال چیست؟
جزئیات اتهامات شبنم نعمت زاده
تلویزیون باز هم دیر رسید
«رستاخیز» در یوتیوب
«اسدالله عسگراولادی» درگذشت
آقای شهیدی محلاتی! مراقب باشید
آغاز بهار شوماخر
انتخابات آمریکا و نیاز ترامپ به ایران
ما ایرانیهای استرسی!؟