روزنامه آرمان ملی
1398/07/15
عربستان در محاصره ايران است؛ كوتاه میآيد
با توجه به آنکه دونالد ترامپ مدعي شده که وي پيشنهاد ديدار با حسن روحاني را بهدليل پيششرط ايران مبني بر رفع تحريمها رد کرده است. مشخصا تيم حاکم بر کاخ سفيد با ابراز مواضع ضد و نقيض اين چنيني چه اهدافي را دنبال ميکند؟بهنظر ميرسد در خصوص سيگنالهايي که به ايران ارسال ميشود از جمله پيامهايي که عربستان بهصورت غيرمستقيم به منظور کاهش تنش به ايران ارسال کرده، تحرکات آمريکاييها و سعوديها را در کاهش تنش با ايران خيلي نميتوان جداي از هم قلمداد کرد. آمريکاييها از چند جهت در پي برقراري ارتباط و گفتوگو با ايران هستند. با بيرون رفتن آمريکا از برجام چين، روسيه و پس از آن اروپاييها با توجه به مواضعي که ترامپ بر ضد اين کشورها داشته است مقصر اصلي اين تنشها را مستقيما آمريکاييها ميدانند. بدين ترتيب که اگر ترامپ از برجام خارج نشده بود اين امکان وجود داشت تا گفتوگوهاي بيشتري را با ايران انجام داده تا در اين چارچوب مسائلي را که براي آنها حائز اهميت است بتوانند پيش ببرند. بنابراين آمريکاييها براي آنکه بتوانند اتهامات را از خودشان دور کنند اصرار داشتند تا مقدمات مذاکرات فرابرجامي با ايران را کليد بزنند. از آنجايي که دونالد ترامپ رئيسجمهوري تجارت پيشه است به هيچعنوان بهدنبال راهاندازي جنگ و هزينهزايي نيست. در نتيجه ترامپ به منظور بهرهبرداري داخلي و انتخاباتي هم که شده يک عکس يادگاري با رئيسجمهور کشورمان گرفته و بدين وسيله مدعي شده موفق شده با استراتژي فشار حداکثري ايران را پاي ميز مذاکره بکشاند. بنابراين ترامپ با چنين رويکردي بهدنبال آن است تا از يکسو تنشها را در خاورميانه مهار نموده و در عين حال به شکل درازمدت هم اروپاييها را از جهت تبادلات اقتصادي با ايران راضي نگه داشته و هم اينکه از راهاندازي يک درگيري جلوگيري نمايد. پس اين نکته را بايد در نظر داشته باشيم که چنين تمايلي از سوي آمريکاييها وجود داشته است. از سوي ديگر مقامات عالي رتبه کشورمان به مشکلات واقف هستند، بنابراين بهدنبال آنند تا سطح تنشها را کم کرده و همچنين روزنههايي را در ارتباط با اروپاييها و ساير کشورها را در زمينه صادرات نفتي و رفع تحريمهاي بانکي باز کنند تا ايران از مخمصه قفل شدن صادرات و واردات عبور نمايد. در چنين زماني که يک تمايل دو طرفه براي حل و فصل مسائل وجود دارد در نتيجه سيگنالهايي نيز رد و بدل ميشود. بهخاطر داريم زماني که رئيسجمهور کشورمان اعلام کرد که اگر منافع ملي اقتضا کند من حاضرم با هر کسي ملاقات کنم اين يک سيگنال مثبت از سوي آمريکاييها تلقي ميگردد. حتي رهبر معظم انقلاب نيز اعلام کردند اگر آمريکاييها توبه کنند و به برجام بازگردند امکان گفتوگو در چارچوب توافق هستهاي وجود دارد. آمريکاييها نيز با واسطههايي که ميتراشند گفتوگوهاي احتمالي را از حد گمانهزني بالاتر ميبرند.
روابط ايران و آمريکا و گفتوگوهاي ديپلماتيک پس از انقلاب چه فراز و فرودهايي را پشت سر گذاشته است؟
در روابط ايران و آمريکا پس از انقلاب زماني که رژيم شاهنشاهي فروريخت و جمهوري اسلامي ايران پايهگذاري شد بسياري سعي ميکردند (خصوصا کساني همچون بازرگان که رگههايي از ليبراليسم را داشتند) که وابستگي از آمريکاييها بهصورت تدريجي کم شود اما در عين حال بهدنبال آن بودند که مسائل فيمابين چه مالي و يا نظامي از طريق مسالمت آميز حل و فصل گرديده و کار به قطع روابط نينجامد. چون بازرگان و دولتش براين نظر نبودند که با يکي از دو ابرقدرت آن زمان يعني آمريکاييها قطع رابطه نمايند. اما بعد از آنکه سفارت آمريکا توسط دانشجويان فتح گرديد در نتيجه اين اقدام به قطع روابط ميان دو کشور انجاميد. هر چند تفاسير مختلفي در رابطه با اين اتفاق وجود دارد اما در هر حال اين کار انجام شد. نظر دانشجويان بر اين بود که چون دولت موقت انقلابي عمل نکرده و آمريکا که تا آخرين لحظه از رژيم شاه حمايت کرده است انتظار براين بود که موقتا قطع ارتباط صورت گيرد و يا اينکه حداقل يک شدت عملي نسبت به آمريکاييها صورت گيرد چون اين کار انجام نشد خود مردم دست به کار شدند. تقريبا همانند همان کاري در زمان گريبايدوف بعد از جدايي بخش گستردهاي از خاک ايران انجام شد. بنابراين چون دولت موقت انقلابي عمل نکرد يا روابط را کاهش داده و يا حداقل بهصورت موقتي قطع نمايد دانشجويان خودشان دست به کار شده و موجب قطع رابطه با آمريکا شدند. در نتيجه اين آغازي بود بر افزايش تنشها ميان ايران و آمريکا و همچنين تحريمهايي که پس از آن عليه ايران وضع گرديد. ولي در عين حال روابط ايران و آمريکا طي اين سالها خالي از گفتوگو نبوده است. مذاکراتي ميان نمايندگان ايران و آمريکا انجام شد و بعد در الجزاير موافقت نامه امضا گرديد و ديپلماتهاي آمريکايي آزاد شدند. بر اين اساس قرار شد مسائل مالي طرفين در دادگاهي در لاهه حل و فصل گردد. بنابراين اين گونه نبود که به هيچعنوان مذاکراتي ميان تهران-واشنگتن صورت نگيرد. در تاريخ ديپلماسي ايران در طول چهار دهه گذشته شايد بيشترين مذاکرات ميان ايران و آمريکا صورت گرفته است. پس از آن در دورانهاي مختلفي خصوصا روابط نيروي دريايي ايران با آمريکا و در جريان جنگ بهوقوع پيوست در نهايت زماني که آمريکاييها بهدنبال کنار گذاشتن صدام از عراق و حمله به افغانستان ارتباطاتي ميان ايران و آمريکا وجود داشت تا اينکه سرانجام به يک دهه قبل رسيديم و مذاکرات فشردهاي ميان ايران، اروپا و آمريکا صورت گرفته که منجر به برجام گرديد. اگر امروز نيز عربستان سعودي سيگنالهايي براي ايران به منظور کاهش و تجديد تنش ارسال مينمايد ميتوان آن را در چارچوب نقاط ضعف سعوديها با توجه به تحولات منطقه و عقلانيتي که بهوجود آمده و آنها نميتوانند به هيچعنوان با ايران وارد فاز نظامي شوند در نتيجه يک سر اين تحولات در ديپلماسي آمريکاييها در کنار آمدن نسبي آمريکاييها با ايران در منطقه است.
اگر قرار باشد فراز و فرودهاي روابط ايران و آمريکا را در ميان سالهاي 1945 (پايان جنگ جهاني دوم) تا سال 1979 (انقلاب ايران) مورد بررسي قرار دهيد، اين روابط چگونه بود؟
در اين خصوص کتابهاي بيشماري نوشته شده است. اين روابط حتي از منظر اسناد رسمي نيز مورد بررسي قرار گرفته است. ميدانيم که تا سال 1945 بيشتر انگليسيها دست بالا را در رابطه با مسائل ايران داشتند. اما با ورود آمريکاييها در زمان جنگ به ايران و استقرار نيروهايشان در حوزه خليج فارس و ساير نقاط، با افول قدرت بريتانيا که مرکزيت قدرت اروپا بود آمريکاييها به وضعيت استراتژيک ايران واقف شدند و بعد از آنکه آمريکاييها بهعنوان يک ابر قدرت بعد از جنگ دوم جهاني ظهور پيدا کردند از آنجايي که در جنگ درگير نشده بودند اروپا هم به شدت مقروض بود لذا برنده جنگ جهاني دوم آمريکايي ها و اتحاد جماهير شوروي بودند. رقابت ميان دو ابرقدرت با توافقاتي که ميان چرچيل و روزولت و استالين در يالتا صورت گرفته بود بنابراين بود که ايران و ترکيه از حوزه نفوذ شوروي دور بمانند، در عوض اجازه نفوذ به روسها در اروپاي شرقي داده شد. در نتيجه ايران و ترکيه بهطور کل در حوزه نفوذ غرب قرار گرفتند. به همين دليل هم است که در جريان آذربايجان و کردستان استالين و مولوتوف به خواستههاي ايران با کمک آمريکا تحت همان عنوان مقاوله نامه قوام-سادچيکف تسليم شدند. اگر در آن زمان کمک آمريکاييها نبود اين امکان وجود داشت که نيروهاي ارتش سرخ بر خودمختاري اين دو استان پافشاري کنند. بعد از آن آمريکاييها با توجه به وجود منابع انرژي در ايران و مساله رقابت با شوروي و خطر نفوذ کمونيسم در ايران و همچنين از آنجايي که انگليسيها مرکزيت قدرت را از دست داده بودند در ايران ماندگار شدند. بنابراين بعد از آن ميبينيم که آمريکاييها قراردادهاي مختلفي با ايران به منظور کمکهاي نظامي و حتي اقتصادي بستند. حتي در مساله نفت سعي کردند تا پادرمياني با انگليسيها کنند اما نهايتا بعد از آنکه چرچيل و آيزنهاور به اين نتيجه رسيدند که نميتوانند با مصدق کنار آيند بهدنبال طرحريزي کودتا و کنترل دوباره خودشان بر نفت ايران رفتند. بعد از انجام کودتاي 28 مرداد 32 و بازگشت دوباره محمدرضا به قدرت، وي خود را وامدار کمکهاي آمريکاييها ميدانست. لذا آمريکاييها بهعنوان متحدين استراتژيک محمدرضا قرار گرفتند. بهگونهاي که سيستمهاي نظامي و روشهاي توسعهاي ايران بيشتر آمريکايي شدند. در نتيجه آمريکاييها سلاحهاي مورد نياز شاه را خصوصا زماني که قيمت نفت بعد از تشکيل اوپک بالا رفته بود و ايران ميتوانست بهاي آن را پرداخت نمايد بهعنوان گيرنده کمک نبود بلکه بهاي تسليحات را نيز ميبايستي پرداخت مينمود. البته تسليحات دوران شاه آگرآنديسمان و بزرگ نمايي شد. طي 20 سال ايران فقط به کمکها و سلاحهاي دست دوم آمريکايي که معمولا در ويتنام استفاده شده بود وابستگي داشت. اما زماني که قيمت نفت بالا رفت طي يک دهه يعني 10 سال شاه حدود 30ميليارد دلار هزينه خريد سلاح کرد. اين در حالي است که اگر مبلغ پخش ميشد به آن 20 سال پيشين يعني از سال 1320 تا سال 1350 سالي حدود يکميليارد دلار هزينه نظامي کرده است. اما در هر حال اين خريدهاي تسليحاتي و هزينهها و وابستگي نظامي به آمريکاييها را نشان داد. بعد از آنکه شاه تا حدودي احساس قدرت کرد آمريکاييها سعي کردند تا هزينه امنيت خليج فارس بر عهده خود ايران بگذارند. بهگونهاي که ايران و عربستان تحت عنوان استراتژي دو ستونه نيکسون دو پايه (ايران نظامي و عربستان اقتصادي) امنيت خليج فارس شدند. بنابراين بسياري از اين دوره از سياست خارجي شاه تحت عنوان يک رژيم دست نشانده و وابسته نام ميبرند. اما اين نکته را نيز بايد مد نظر داشته باشيم که با توجه به هم مرز بودن ايران و شوروي، ايران به هيچعنوان پايگاه نظامي همانند کره، ترکيه و يا آلمان در اختيار آمريکاييها قرار نداد. در نتيجه آمريکاييها در ايران پايگاه نظامي نداشتند. با توجه به تسليحاتي که آمريکاييها به ايران فروخته بودند مشاورين نظامي در ايران حضور داشتند. در هر حال ايران به يک وابسته سياسي و نظامي آمريکاييها در منطقه مبدل گشت. بهدليل آنکه حافظ امنيت آبراه خليج فارس و عبور و مرور انرژي باشد. مخصوصا در زير مجموعه جنوبي مرزهاي شوروي جزو همان کمربندي باشد که از سوئد آغاز و به فليپين و ژاپن ختم شده بود. ايران نيز يکي از همين مهرهها بود که ضعيفترين مهره نيز بود اما با اتحاد با آمريکاييها و قراردادهايي که به منظور دستيابي به تسليحات منعقد کرده بود اين کمربند امنيت با پيوستن ايران به سنتو و سيتو در پاکستان اين کمربند امنيتي از ناتو آغاز شده بود و بعد به سيتو و سيستمهاي دفاعي در جنوب شرق آسيا ختم شده بود. بنابراين ايران در مدار سياستهاي استراتژيک و دفاعي غرب و بهويژه آمريکاييها قرار گرفت اما با توفان انقلاب مردم ايران اين حلقه بسيار مهم در مسائل امنيتي و دفاعي در برابر شوروي بهطور کل فرو ريخت. اين مساله آمريکاييها را تا زمان فروپاشي شوروي بسيار در تنگنا قرار داد. اما بعد از آن مساله دنياي دو قطبي کمربند امنيتي از ميان رفت.
با توجه به آنکه برخي از کارشناسان بر اين نظرند که آمريکاييها با سيطره بر منطقه خليج فارس بهدنبال مهار رشد چين، ژاپن و حتي هند در آينده هستند آيا از ديدگاه شما ميتوان رفتارهاي استراتژيک آمريکاييها را در قبال تحولات منطقه اينگونه ديد؟
البته چنين استراتژيهايي را ايالات متحده آمريکا بهعنوان يک ابرقدرت که با چالشهاي عمدهاي نيز از سوي چين، ژاپن و هند و اصطلاحا دنياي چند قطبي مواجه است در نتيجه تسلطشان را بر عراق و افغانستان که هم مرز با چين است را ميتوان در چنين چارچوبي تحليل نمود. در نتيجه ايران براي برپاساختن چنين امپراتوري تسلطجويانهاي از سوي آمريکا مانع بزرگي است و در قلب سياست آمريکاييها قرار دارد. اما بهنظر ميرسد از آنجايي که تاريخ بار خاصي بر روي دوش سياستمداران دارد. بدين ترتيب که تاريخ گذشته و امپراتوري ايران از درياي مديترانه تا درياي سند وجود داشته و از آن سو نيز تا تاجيکستان و مرزهاي چين اين مساله بهعنوان يک بار تاريخي بر روي دوش سياستمداران سنگيني ميکند. بنابراين سياستمداران بعد از آنکه استحکام قدرت را در مرکز انجام دادند اين موضوع را همواره مدنظر خودشان دارند که ايران بايد يک قدرت منطقهاي و حتي جهاني مبدل گردد. بنابراين ديد امپراتوري همواره در ذهن ايرانيان وجود داشته است. اين گونه نيست که اين مساله ناديده گرفته شده باشد. بنابراين نه تنها آمريکاييها بلکه برخي از کشورهاي عربي نيز تا حدودي از اين مساله نيز هراس دارند. درست است که آمريکاييها اذعان ميکنند که ما دو دستي عراق را تقديم ايران کرديم ولي در هر صورت يک رابطه سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... با عراق ميتواند يک راه ترانزيتي بسيار خوبي براي ايران تا سوريه و درياي مديترانه باشد، سوريهاي که وامدار کمکهاي ايران است. ايران در واقع به نوعي سعي ميکند جنگها و تضادها را از مرزهاي خود دور نمايد. بلکه چالشها در مناطق دور دست چالشها را داشته باشد. با صراحت ميتوان گفت که اين مساله يک استراتژي بسيار درستي از سوي ايران است. اما از سوي ديگر اين مساله تا حدودي موجب هراس و ترس عربستان ميشود. چون عربستان به نوعي خود را در محاصره قدرت و نفوذ ايران ميداند. بنابراين آمريکاييها بهدنبال مهار قدرت ايران هستند. اين مسالهاي واقعي بهنظر ميرسد. دنياي خاورميانه انباشته از تقسيم نفوذ و ديپلماسي ميان قدرتهاي بزرگ بوده است. در نتيجه قدرتهاي بزرگ به منظور آنکه نفوذ يکديگر را تا حدودي خنثي و کنترل نمايند بهدنبال مبادلات ديپلماتيک و تقسيم نفوذ هستند. بنابراين بهنظر ميرسد که آمريکاييها در مرحله نخست بهدنبال آن نيستند تا ايران را همانند عراق و يا افغانستان تحت سيطره خودشان قرار دهند چون مردم ايران ثابت کردهاند چنين مسالهاي امکانپذير نيست. لذا آنها بهدنبال کنترل نفوذ ايران در اين منطقه هستند تا بتوانند بر منابع نفتي منطقه و آبراه خليج فارس کنترل داشته باشند.
سایر اخبار این روزنامه
ايران در عراق ظرفيت كسب و كار خوبی دارد
رمزهای یکبارمصرف بانکی؛ ۳۳۰۰۰ تومان!
رسیدگی به پروندههای دانه درشت!
عربستان در محاصره ايران است؛ كوتاه میآيد
راز بازگشت شیخ نور
قبولی آقای دیپلمات در آزمون بهارستان
انتقال پایتخت ممکن نیست
آیا مجلس در رأس امور است؟
حق مسلم برگزاری تجمعات
مسمومیت سیاستگذاریهای مردسالارانه و فرهنگ صلح
کاراته ایران قهرمان لیگ جهانی
چرا ۳۰ درصد مردم روزنامه میخوانند
عراق و چالش سه بیماری مزمن
برج ميلاد و پل صدر نبايد ساخته ميشد
بازگرداندن اعتماد مردم سخت شده است
از مُهر من سوءاستفاده شده است