اخبار ویژه

خالی‌بندی به شیوه قائم مقام سفیر آلمان در تهران
یک دیپلمات آلمانی با وجود عهدشکنی‌های دولت متبوعش مدعی شد آلمان در روزهای سخت در کنار ایران بوده است(!)
الیور اشناکتبرگ قائم مقام سفیر آلمان در تهران در همایش چشم‌انداز روابط دو کشور اظهار داشت: در حال حاضر مهمترین موضوع اقتصادی بین ایران و آلمان، صندوق اینستکس است که مشترکاً توسط انگلیس، فرانسه و آلمان ایجاد شده و هشت کشور دیگر به همراه نروژ نیز برای پیوستن به آن ابراز تمایل کردند.
الیور ‌اشناکتبرگ گفت: روابط اقتصادی دو کشور ریشه‌دار است و پایه‌ای برای فعالیت‌های مشترک امروز شده است. همین ریشه‌ها باعث شده که در این دوران پرتلاطم و طوفان‌های سختی که اقتصاد ایران را در نوردیده همکاری بین دو کشور همچنان ادامه داشته باشد هر چند در سال جاری مبادلات تجاری ما نصف شده و شرکت‌های آلمانی مجبور به ‌ترک ایران شدند، حتی بنگاه‌های کوچک آلمانی به سبب اینکه فعالیت بین‌المللی دارند برای دور شدن از جرائم تحریم به رغم میل‌شان کسب و کار خود را در ایران رها کردند.


قائم‌مقام سفیر آلمان ادامه داد: ما نمی‌توانیم از شرکت‌های آلمانی حفاظت کنیم و به جای آنها تصمیم بگیریم، البته تعداد زیادی از این شرکت‌ها به آینده خوشبین هستند و عقیده دارند که در مدت زمان کوتاهی روابط دوباره بهبود خواهد یافت.
وی افزود: ایران یک بازار با ظرفیت بسیار بالا است و روزی خواهد آمد که ماشین‌آلات آلمانی دوباره به ایران صادر شود ایرانی‌ها باید به یاد داشته باشند که در این دوران سخت آلمان در کنار آنها بوده و به تعهدات خود در برابر ایران پایبند بوده است.
وی ادامه داد: همه منتظر هستند تا اولین تبادل مالی از طریق اینستکس صورت بگیرد در حالی که ما به دنبال اولین تجارت مطمئن هستیم که از طرف آمریکایی‌ها مورد هجوم قرار نگیرد. اینستکس می‌تواند یک پروژه‌گذار برای رسیدن به اعداد تجاری قبل از تحریم باشد.
وی افزود: آلمان از فعالیت‌های آقای مکرون حمایت می‌کند و تلاش می‌کند که مباحث ایشان به نتیجه برسد بر همین اساس خانم مرکل صدراعظم آلمان در آمریکا با آقای روحانی دیدار و گفت‌وگو کرد.
اظهارات مخدوش دیپلمات آلمانی در حالی است که مرکل در نیویورک، به جای انتقاد از عهدشکنی دولت ترامپ و پافشاری بر ضرورت بازگشت آمریکا به برجام، جانب ترامپ را گرفت و مدعی شد «انتظار ایران برای برداشتن تحریم‌ها قبل از انجام مذاکرات جدید، غیر واقع‌بینانه است.»
قائم مقام سفیر آلمان توضیح نداده که دولت متبوعش در کدام روزهای سخت، کنار ایران ایستاده است؟ زمانی که شرکت زیمنس عهدشکنی کرد؟ یا دوره‌ای که وارتان هیلگر در تأمین تسلیحات شیمیایی، رژیم جنایتکار صدام را کمک کردند؟ و یا پس از برجام، با ایستادن کنار آمریکا؟
درباره دروغ راه‌اندازی کانال مالی نیز باید خاطرنشان کرد که اروپایی‌ها از تابستان سال گذشته وعده راه‌اندازی این کانال را دادند و اکنون قریب 9 ماه هم هست که برای راه‌اندازی کانال موسوم به اینستکس، امروز و فردا می‌کنند آخر سر هم، با گروگان گرفتن وعده ناچیز خود، عملاً شرط چنان کاری را دست کشیدن ایران از حقوق برجامی خود و پذیرش مذاکرات (امتیازدهی) جدید درباره اقتدار موشکی و نفوذ منطقه‌ای‌اش قرار داده‌اند!6 سال تعللی که سود 30 میلیارد دلاری در جیب قطر ریخت
شش سال تعلل وزارت نفت در فاز 11 پارس جنوبی، سود 30 میلیارد دلاری را نصیب رقیب قطری ایران در این حوزه مشترک کرد.
به گزارش روزنامه جوان، 21 تیرماه ۹۶، وزیر نفت برای ارائه تصویر روشن از توتال و فرشته نجات بودن این شرکت فرانسوی برای کشور به چند آمار‌ اشاره می‌کند، رقم هر چه بزرگ‌تر، قابلیت پذیرشش بیشتر. زنگنه برای همراه کردن بهارستان می‌گوید به ازای هرسال تأخیر از هر طرح پارس جنوبی، ۵ میلیارد دلار ضرر به کشور وارد می‌شود. او برای نقش بستن تصویری مردم‌پسند از خود می‌گوید این ضرر‌ها از جیب مردم و فقرا می‌رود تا با این دستاویز، خود را در موضع دلسوز کشور و مردم قرار دهد.
مجلس به موافقت با قرارداد توتال رأی می‌دهد، اما اندکی بعد، توتال ایران را رها می‌کند و شرکت CNPC چین به‌عنوان سهامدار دیگر پروژه فاز ۱۱ نیز از این پروژه کنار می‌کشد. شرکت پتروپارس که قرار بود «پادوی» توتال در این پروژه باشد به‌عنوان تنها باقیمانده کنسرسیوم، توسعه فاز ۱۱ را بر عهده می‌گیرد.
روزی که قرارداد توتال برای فاز ۱۱ منعقد شد، تیتر زدیم که «مرزی‌ترین فاز پارس جنوبی به شریک قطر رسید». بار‌ها هشدار داده شد که تکیه عجیب وزیر نفت به توتال منجر به وقت‌کشی به سود قطری‌ها خواهد شد. تصمیمی‌که امروز در مسیر اجرایی‌شدن است، همانی است که دولت دهم آن را نهایی کرده و قرار بود در اوایل سال ۹۲ جکت ساخته شده توسط پتروپارس، برای آغاز عملیات حفاری به موقعیت چاه‌ها برود. دولت که عوض می‌شود از وزیر نفت اجازه خواسته می‌شود تا این عملیات آغاز شود، اما زنگنه مخالفت می‌کند، جکت به انبار می‌رود و فاز ۱۱ همچنان بلاتکلیف می‌ماند.
برنامه وزارت نفت که نه، برنامه وزیرش از همان سال ۹۲ آن بود که توسعه فاز ۱۱ را به شرکت توتال بسپارد؛ توتال همان شرکتی است که در اواسط دولت اصلاحات، از آمادگی خود برای توسعه این فاز گفت.
زنگنه قرارداد با پتروپارس را در همان سال ۹۲ فسخ می‌کند تا توتال بیاید؛ توتالی که شریک قطر در برداشت از میدان گازی پارس جنوبی است، منافعش در آن سوی مرز‌ها بسیار بیشتر از منافعش در ایران است. آنها دولت یازدهم را به خود مشغول کردند تا دوحه بدون مزاحمتی، به برداشتش از منبعی برسد که به قول وزیر نفت برای «مردم» ایران است. طی دو سال گذشته هم تنها خروجی تعیین‌تکلیف فاز ۱۱ به جلسات گذشت و حالا تصمیم گرفته شده که شرکت پتروپارس همان کاری را کند که در سال ۹۱ طراحی شده و قرار بود در سال ۹۲ اجرایی شود.
ژنرال، اما اجازه نداد و امروز تصمیمی ‌را اتخاذ کرده ‌است که خود مخالفش بود. شش سال از آن روز می‌گذرد، با حساب زنگنه تا به امروز حدود ۳۰ میلیارد دلار به کشور ضربه وارد شده‌است که باز هم به قول آقای زنگنه، این خسارت از جیب مردم ایران رفته است.
کاش روزی که آقای وزیر قرارداد فاز ۱۱ با توتال را منجی اسلام می‌خواند، روزی که مقام عالی وزارت برای رسیدن به شرکت فرانسوی زمین و زمان را به هم دوخت، روزی که اصرار داشت فاز ۱۱ با توتال باید برای لحظه‌ای هم که شده امضا شود، امروز را نیز در ذهن خود تداعی می‌کرد که چگونه با خودبزرگ‌بینی و پافشاری سخت بر نظرات خود، توانست ۳۰ میلیارد دلار به کشور ضرر وارد کند.خبرآن‌لاین: پیش‌بینی رهبری درباره عهدشکنی آمریکا درست بود
یک خبرگزاری دولتی تصریح کرد نگاه بدبینانه رهبر انقلاب درباره سرنوشت توافق با آمریکا درست و دقیق بوده است.
خبرآن‌لاین در یادداشتی نوشت: رئیس‌جمهور به پشتوانه درک و تجاربش، از جمله کسانی بود که بر این نظر بود که می‌توان با آمریکا مذاکره نمود و به نتایج مذاکرات هم امیدوار و دلبسته بود. حسن روحانی مذاکره با کدخدا را توصیه می‌نمود. اتفاقا زمانی که بر منصب ریاست جمهوری نشست، مذاکره با کدخدا را عملی نمود.
محمدجواد ظریف چهره شاخصی بود که تجاربش او را به این باور رسانده بود که دنیای امروز دنیای چندجانبه‌‌گرایی است و بر همین اساس، چنین باور داشت که می‌توان در یک تفاهم جهانی و در قالب تعامل با اروپا و آمریکا، به یک نتیجه مناسب دست یافت. ظریف دنیای امروز را دنیایی فراتر از یک‌جانبه‌گرایی تصور می‌نمود.
رهبر جمهوری اسلامی ایران، علی‌رغم موافقت با مذاکرات در قالبی که آن را «نرمش قهرمانانه» صورت‌بندی نموده بود، از آغاز معتقد بودند آمریکایی‌ها-  چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه-  اساساً به لوازم مذاکره و آداب مذاکره پایبند نیستند. باور رهبری چنین بود که آمریکایی‌ها، دستان مخملین را در مذاکره نشان می‌دهند اما رفتار گرگ‌صفتانه در پنهان انجام می‌دهند. مطابق این چارچوب دلبستگی به مذاکره به تنهایی کافی نبود. به همین جهت رهبر جمهوری اسلامی ایران پیش و همزمان با مذاکرات، دو رویکرد مستقل و مکمل (سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی و تقویت دفاع ملی)، را توصیه و پیشنهاد می‌کردند.
شاید اگر اوباما همچنان در مصدر کار می‌بود، فهم روحانی و فرضیه ظریف از مذاکره با آمریکایی‌ها و اروپا، اکنون به یک اصل تبدیل شده بود و شاید امروز می‌شد مقامات بلندپایه کاخ سفید را افرادی متعهد به توافقات توصیف نمود.
اما آمدن ترامپ در کاخ سفید، پیش فرض‌ها و گزاره‌های ذهنی حسن روحانی و هم‌نظران او را واژگون کرد بدین‌سان که به‌نظر می‌رسد امروز حسن روحانی و ظریف و دیگر علاقمندان به مذاکره با آمریکا، به همان جایی رسیده‌اند که رهبر جمهوری اسلامی ایران قبلاً بدانجا رسیده بود.
امروز حسن روحانی و ظریف هم بدگمان شده‌اند. امروز روحانی و ظریف و بسیاری دیگر(امید، اصلاحات، اعتدال و...)، نه از سر ‌ترس که بواسطه درک جدیدشان، مذاکره با آمریکایی‌ها را مضّر می‌دانند. حسن روحانی اکنون که تجربه مذاکره را از سر گذرانده، در فهم جدیدش، به روشنی و صراحت، مذاکره با چاقوکش و دیوانه را حماقت تعریف می‌کند. روشن نیست که آیا روحانی و ظریف پیش‌بینی چنین روزی را می‌کردند اما شواهدی در دست است که به باور این دو، رئیس‌جمهور بعدی آمریکا نمی‌توانست توافق را نابود کند. گویی تصور اولیه این بود که سیستم منسجم سیاست خارجی آمریکا چنین اجازه‌ای به یک فرد (حتی در جایگاه رئیس‌جمهور)، نخواهد داد که توافقی بین‌المللی و چندجانبه را به تعلیق درآورد. اروپا نیز همه اختیار و هویت خود را به آمریکا، گره نخواهد زد.
 گذشت زمان اما نشان داد در سیستم آمریکایی هم یک فرد می‌تواند توافقی جهانی را نابود کند!  به‌علاوه روشن شد چندجانبه‌گرایی هم آنقدر بالنده و راسخ نشده است که اروپا هویت مستقل خود را از آمریکا به منصه ظهور برساند.
 در داستان مذاکرات برجامی با آمریکا و اروپا، یک نکته روشن شد و آن اینکه گذشت زمان نشان داد دیدگاه مشروط رهبر جمهوری اسلامی ایران از مذاکره با آمریکا، درست بود.
از سیستم نسبتاً معقول و منسجمی ‌مانند آمریکا، انتظار نمی‌رفت که به ترامپ اجازه دهد برجام را به بایگانی بسپارد و اگر اروپا قابل اتکاتر بود، نباید چنین می‌شد.
بنابراین امروز این گزاره به راحتی قابل فهم است که آمریکایی‌ها اساساً در برابر ایران، عهدشکن‌اند و غیرمتعهد، تلخ‌تر اینکه عهدشکنی نه تنها در برابر ایران که در برابر جهان نیز برایشان قبیح نیست!. اروپایی‌ها هم آنگونه که تصور می‌رفت، مستقل و شفاف نیستند!نگرانی فارین‌پالیسی: ایران تحریم را با فشار متقابل پاسخ می‌دهد
یکی از معماران تحریم در دولت اوباما می‌گوید ایران توانست به تحریم‌های آمریکا پاسخ متقابل بدهد و درباره موفقیت راهبرد فشار حداکثری، تردید وجود دارد.
«پیتر هارل» از مسئولین ارشد دایره مجازات کشورهای مخالف آمریکا در وزارت امور خارجه دوره اوباما و از معماران رژیم‌های تحریمی آمریکا بوده است. وظیفه او بررسی شکل تحریم‌های مورد استفاده علیه کشورهای مختلف بوده، اما امروز معتقد است که فلسفه تحریم‌ها در دولت ترامپ با دوره‌های پیشین کاملا متفاوت است.
به گزارش نامه‌نیوز، هارل در فارین‌پالیسی نوشت: تردیدی نیست که اصلی‌ترین سلاح دولت ترامپ برای حل مشکلات مختلف، تحریم‌های اقتصادی است. از چین و ایران گرفته تا سوریه و ونزوئلا و روسیه، این تحریم‌ها گسترده است و تجربه نشان داده که تحریم‌ها (و سایر ابزارهای اقتصادی تحمیلی) در کمپین «فشار حداکثری» ترامپ علیه مخالفان، عنصری محوری است.
او نه تنها تحریم‌ها را تهاجمی‌تر و کارسازتر از پیشینیان خود اجرا می‌کند، بلکه از روش‌های جدیدی نیز برای تیز کردن تیغ تحریم‌ها نیز استفاده می‌کند. بررسی دقیق استفاده از تحریم‌‌های دولت او حاکی از وجود سه روند کلان است؛ روندهایی که سؤالات مهمی را درباره آینده سازمان اقتصادی الزام‌ساز و تنبیهی آمریکا مطرح می‌سازد.
روند یا موج اول، سطح بی‌سابقه‌ای از «پرخاشگری اقتصادی» را شامل می‌شود. داده‌های گردآوری شده توسط موسسه حقوقی «گیبسون»، «دان» و «کروچر» نشان می‌دهد که ایالات متحده در سال 2018 بیش از 1500 فرد، شرکت و نهاد را به لیست موارد تحریم وزارت خزانه‌داری آمریکا اضافه کرده است. این میزان 50 درصد بیشتر از سال قبل از آن یعنی (2017) بوده است!
روند دوم ساختار تحریم‌سازی در دولت ترامپ، افزایش تمرکز او به سیگنال‌دهی سیاسی و فعالیت دیپلماتیک درباره اجرای تحریم‌های ایالات متحده است.
روند یا موج سوم، استفاده روزافزون دولت ترامپ از «اقدامات اقتصادی تحمیلی - مجازاتی» علیه کشورهای بزرگ به جای «تحریم» بوده است.
اما در نهایت برای هیئت حاکمه آمریکا، مهمترین دغدغه در مورد تحریم‌های ترامپ این است که آیا این تحریم‌های خصمانه و هجومی، برای پیشبرد منافع امنیت ملی ایالات متحده کارایی دارند یا خیر؟ این تردید هنوز هم وجود دارد.
مثلا استفاده از تحریم‌ها در صادرات نفت ایران تاثیر روشنی داشته است. اما آیا این تاثیر، نهایتا راهگشا خواهد بود؟ اکنون فروش بیش از 2 میلیون بشکه‌ای ایران در زمان توافق هسته‌ای (برجام) بیش از 95 درصد کاهش یافته ولی پروژه‌های صندوق بین‌المللی پول با اقتصاد ایران در سال 2019 به نرخ 6 درصد منعقد شد! از سوی دیگر، صادرات نفت ونزوئلا پس از تشدید تحریم‌‌ها در سال جاری ایالات متحده، -که بخشی از آن با کاهش خرید در چین محقق شده است- کاهش یافت اما هنوز مادورو بر سر جای خود باقی است.
استفاده هجومی ترامپ از تحریم‌ها، باعث افزایش عواقب ژئوپلیتیک و سیاسی علیه منافع آمریکا شده که خطرات جدیدی را برای اثربخشی آنها در طولانی‌مدت به ارمغان می‌آورد.
مهم‌تر از همه، ترامپ باید این را تشخیص دهد که وقتی اقدامات مربوط به تحریم کشورها را هدف قرار می‌دهد، مطالبات بیش از حد از کشورهای مورد تحریم، می‌تواند آنها را ترغیب کند تا علی‌رغم هزینه‌های اقتصادی شدید تحریم‌ها، از دادن امتیاز به آمریکا خودداری کنند.
به‌عنوان مثال، بسیار بعید است که ایران با 12 خواست پمپئو موافقت کند و در ماه‌های اخیر با تشدید فشارها، به فشارهای ایالات متحده پاسخ داده است.
اکنون این سوال ایجاد می‌شود که چه ابزار دیگری در دسترس است؟ و چه زمانی موثر خواهد افتاد؟ این سوال هنوز باقی است که آیا ترامپ مجبور است مسیر خود را اصلاح کند؟