تریدینگ فایندر

مرد پشتِ چشمی

دوربینِ مولف |   حسین جعفریان
(گفت‌وگوها و یادداشت‌ها)
انتشارات: چشمه|   چاپ: پاییز 1398  یاسر نوروزی| یک عده می‌دوند، چند نفری به دریا می‌زنند و عده‌ای به ‌فریاد از محلی‌ها کمک می‌طلبند. چون «الی» ناگهان نیست و دوربین باید به دنبال آدم‌ها بدود. مرد پشت چشمی می‌گوید: «درحالی‌که دوربین روی شانه‌ام بود، باید بازیگران را تعقیب می‌کردم، بعد در لحظه‌ای معین یکی را رها می‌کردم و سراغ دیگری می‌رفتم یا دوربین را در لحظه‌ای مناسب برمی‌گرداندم تا نفر بعدی وارد قاب شود.» جایی که همه چیز به آشفتگی کشیده و ارتباط بین آدم‌ها در تشنج و استیصال توأمان فرو رفته. اما مرد پشت چشمی این لحظات را این‌گونه می‌بیند: «باید حواسم جمع می‌بود که هر لحظه چه کسی را دنبال کنم یا با شنیدن کدام جمله و دیدن کدام حرکتِ بازیگر، مسیر عوض کنم. باید حواسم جمع می‌بود چراغ‌هایی که به سقف آویخته بودیم یا چراغ‌های آرک که پشت تمام پنجره‌ها وجود داشت، در قاب تصویر دیده نشوند. باید حواسم جمع می‌بود درحالی‌که با سرعت گاهی با دویدن، بازیگران را تعقیب می‌کردم، به در و دیوار و ستون وسط ‌هال نخورم، در ضمن جا بگذارم تا دستیارم و بوم‌من‌ها هم بتوانند رد شوند، درحالی‌که چشم راستم پشت چشمی دوربین بود، باید با باز کردن چشم چپم هوای دوروبرم را می‌داشتم.»
داخل ویلا هم برعکس چند دقیقه قبل، همه چیز به‌هم‌ریخته ا‌ست؛ بین تشک‌ها و بچه‌هایی که نشسته‌اند یک نفر می‌پرسد:   «خب اون‌وقتی که تو دویدی اومدی بیرون ما داشتیم والیبال بازی می‌کردیم، یادته گریه می‌کردی، اومدی ما رو صدا کردی؟ اون‌موقع خاله الی رو دیدی؟ -بود، قبلش بود- قبلش یعنی کِی عمو؟ -یه‌کم- یه‌کم قبلش یعنی چقدر؟ از یک تا چند؟ یک، دو، سه، چهار...» چند دقیقه قبل؟ دوربین فقط لحظاتی را به خاطر می‌آورد که مرد پشت چشمی می‌گوید: «برای فیلمبرداری نمایی که پیمان معادی در ساحل می‌دود تا کمک بطلبد، مجبور شدم درحالی‌که دوربین روی شانه‌ام بود، روی کاپوت جلوی خودرو بنشینم و او را تعقیب کنم. بچه‌های گروه به کمک چند گیره و مقداری طناب مرا به خودرو بستند تا در اثر شتاب‌گرفتن یا توقف آن سقوط نکنم.» به این طناب‌ها و گیره‌ها البته تجهیزات اندک فنی فیلمبرداری زیر آب را اضافه کنید، چون دقایقی قبل، بعضی بازیگران به آب زده‌اند، درحالی‌که برای ثبت تصویرشان بودجه‌ کافی نیست. برای همین گروه فیلمبرداری دست به کار می‌شوند و وسیله‌ای می‌سازند تا تصاویر زیر آب را ثبت کند؛ سرجمع با 150‌هزار تومان! حسین جعفریان، در کتاب «دوربین مولف» از فیلمبرداری فیلم «درباره الی» می‌گوید و زمانی که در یکی از صحنه‌ها حتی نزدیک بوده شهاب حسینی غرق شود. او در این کتاب به تفصیل درباره خیلی از فیلم‌هایی که به‌عنوان فیلمبردار در آنها حضور داشته، صحبت می‌کند؛ «چهارشنبه سوری»، «درباره الی»، «فروشنده»، «رستاخیز»، «چ»، «یک تکه نان»، «زیر پوست شهر»، «شب یلدا»... گفته‌هایی که نه‌تنها جذاب و خواندنی هستند، بلکه پشت‌پرده بخشی از خاطرات جمعی ما است: «در کنار تمام اینها باید به نورپردازی انجام‌گرفته و تغییرهای نوری بیرون هم فکر می‌کردم. راستی هم حالا که دارم این توضیح‌ها را می‌دهم فکر می‌کنم واقعا کار سختی بود.» (کتاب «دوربین مولف»، حسین جعفریان، نشر چشمه، ص 57)
تریدینگ فایندر


هوشنگ گلمکانی، منتقد سینما از زاویه‌ای دیگر این دشواری را رصد می‌کند: «عنوان «مولف» در سینما اول از طرف منتقدان «کایه دو سینما» مطرح شد و بعدها آندرو ساریس آن را تئوریزه‌کرد. این عنوان بیشتر به سینماگران و کارگردانان اطلاق می‌شد و اطلاق آن برای فیلمبردار، کار سختی است؛ چون فیلمبردار در خدمت یک کارگردان است، در خدمت یک موضوع، یک فیلم. برای همین کمتر می‌تواند امضای خودش را در یک اثر داشته باشد. البته در تاریخ سینما ما فیلمبردارانی داشته‌ایم و هنوز هم داریم که تصاویرشان امضا دارد؛ از چهره‌های قدیم‌تر نظیر گرگ تولند با آن سفید و سیاه‌های فوق‌العاده‌اش گرفته تا جلوتر، ویتوریو استورارو که تئوری نقاشی با نور را مطرح کرد. همین‌طور یانوش کامینسکی، فیلمبردار  فیلم‌های اسپیلبرگ یا داریوش خنجی، فیلمبردار  ایرانی‌الاصل. اما در سینمای ایران که مناسبات سینمای حرفه‌ای در مقیاس با سینمای جهان کمتر مراعات می‌شود، مولف‌شدن فیلمبردار کار سختی است. تشخیص آن هم سخت است. در سینمای بعد از انقلاب، به دلیل تنوع سلایق کارگردان‌ها، به‌خصوص تنوع موضوعاتی که آقای جعفریان فیلمبردارشان بوده‌اند، به مقام «مولف» رسیدن کار دشواری است. از فیلم‌های ساده‌ای مثل «شب یلدا»، «یک تکه نان» و «یک شب» گرفته تا فیلم‌های بیگ بروداکشنی مثل «چ» و «رستاخیز». به این شکل رسیدن به مقام «مولف» کار ساده‌ای نیست و به نظرم بیشتر از هر چیزی به ذات و روح هنرمندانه آقای جعفریان برمی‌گردد. برای همین من عنوان «مولف» را در اسم این کتاب برای آقای حسین جعفریان، عنوان بسیار درستی می‌دانم.»
گلمکانی دوشنبه هفته گذشته در یکی از کتاب‌فروشی‌های نشر چشمه به مناسبت رونمایی از کتاب «دوربین مولف» صحبت کرد. جلسه‌ای که بین قفسه‌های کتاب، صندلی‌های حضار و چند نفری هم خبرنگار گذشت و با پخش فیلم «زیر درختان زیتون»، یکی دیگر از آثاری که حسین جعفریان فیلمبرداری آن را به عهده داشته، تمام شد. در این جلسه کیومرث پوراحمد (کارگردان) و علیرضا برازنده (فیلمبردار) هم حضور داشتند و هر کدام بخشی از خاطرات خود با حسین جعفریان را ورق زدند. چون حسین جعفریان نخستین مدیریت فیلمبرداری خود را در ‌سال 1363 با فیلم «تاتوره» کیومرث پوراحمد شروع کرده بود و از آن‌سو، علیرضا برازنده هم حدود هشت سالی است که در کنار او است. اما جعفریان به گفته تمام میهمانان، غیر از تسلط و چیرگی در ظرافت و مهارت فنی، به لحاظ شخصیتی نیز چهره‌ای دور از هیاهو، شو، نمایش و خودعرضه‌گری بوده است. چنانچه هر کس دیگری شاید اگر جای او بود، بارها و بارها خاطره گفت‌وگوی خود با رمی ادفارسین، فیلمبردار مطرح هندی‌تبار انگلیسی را به رخ‌می‌کشید.‌ سال 2004 او به خاطر فیلم «طلای سرخ» (به کارگردانی جعفر پناهی) به جشنواره اختصاصی فیلمبرداری کمرایمیج لهستان دعوت شده بود و ادفارسین نیز همزمان به خاطر فیلمبرداری «الیزابت» (به کارگردانی شکهار کاپور) نامزد اسکار شده بود. جعفریان درباره ادفارسین می‌گوید: «وقتی فهمید من ایرانی هستم، گفت: «قرار است به‌زودی با یک کارگردان برزیلی کار کنم، او از من خواسته فیلم ایرانی «زیر پوست شهر» را ببینم، چراکه مایل است فیلمبرداری فیلمش حال‌وهوای فیلمبرداری این فیلم را داشته باشد.» و توضیح داد که کارگردان مذکور، فیلم را در فستیوال سان‌دنس دیده است. پرسش فیلمبردار  انگلیسی از من این بود که چگونه می‌تواند کپی این فیلم را به دست بیاورد. وقتی فهمید فیلمبردار  فیلم «زیر پوست شهر» خودم هستم، بسیار هیجان‌زده شد از این حسن تصادف. در پاسخش گفتم می‌تواند به کمک اینترنت، کپی فیلم را از بلاک باستر خریداری کند. این خاطره را گفتم تا از فاصله موجود بین سینمای خودمان و سینمای غرب از جنبه تکنیکی ناامید نشویم و خودمان را دست‌کم نگیریم.» (کتاب «دوربین مولف»، ص 40)
تریدینگ فایندر