تریدینگ فایندر

یادگارهایی که وقف تماشا شد

به‌ناز مقدسی| مرد ناشناس: «عقدنامه دوران ناصرالدین‌شاه را یک‌میلیون دلار می‌خرم.»
زن واقف: «پولت را بگذار در جیبت آقا، من تاریخ کشورم را نمی‌فروشم.»
این دیالوگ‌ها به ‌سال 92 برمی‌گردد؛ نسرین خانم که حالا مرز 80 سالگی را رد کرده، در خاندان دست‌غیب‌ها متولد شده است. او همان واقفی است که نه‌تنها عقدنامه دوران ناصرالدین‌شاه را با یک‌میلیون دلار تاخت نزد، بلکه تمام سال‌های عمرش از میراث گرانبهای آبا و اجدادی‌اش مراقبت کرد. به کتابخانه رفت و کتاب‌هایی در زمینه نگهداری از اشیا خواند؛ این‌که چطور می‌شود دست‌نوشته روی کاغذها را بعد از صد‌سال یا بیشتر مثل روز اولش نگه داشت، یا پارچه‌ها در چه حالتی پوسیده و بیدزده نمی‌شوند. دستغیب بهشتی که از دوران نوجوانی یادگاری‌های ارزشمند خاندانش را جمع‌آوری کرده، حالا یکی از بزرگترین واقفان موزه ملک است: «تاریخ بیشتر به زندگی شاهان و سیاست‌ها توجه نشان می‌دهد، درحالی‌که مردم و طبقات اجتماعی در ادوار مختلف تاریخ را ساخته‌اند. من عقدنامه‌ها و صلح‌نامه‌های تاریخی خاندانم را وقف کردم تا مردم از روی همین اسناد، تاریخ نسل‌های قبل از خودشان را بدانند.»   برداشتی که از شجره‌نامه خاندان دست‌غیب بهشتی می‌شود این است که آنها جزو طبقه روشنفکران و البته ثروتمند بودند. درست است؟
پدر و مادرم هر دو فرهنگی بودند. مادرم نخستین دبستان‌های دخترانه شیراز را تاسیس کرد و پدرم هم جزو نخستین موسسان مدرسه پسرانه بود. پدرم واقعا مرد روشنفکری بود، یادم است وقتی بچه بودم، یعنی 80‌سال پیش، معتقد بود که باید از سه، چهار سالگی شنا یاد بگیریم. یا مثلا فرزند پسر و دختر برایش فرقی نداشت، می‌گفت همه باید درس بخوانیم و تحصیلات عالیه داشته باشیم.
تریدینگ فایندر


  آن موقع‌ها خیلی تحصیلات عالیه به‌خصوص برای دخترها رایج نبود. تا چه مقطعی درس خواندید؟
سال 1337 با مدرک لیسانس مترجمی ادبیات انگلیسی از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم. البته‌ سال 89 هم در روزنامه اطلاعات روزنامه‌نگاری خواندم.
  خانم دست‌غیب! شما یکی از واقفان موزه ملک هستید. فرهنگ وقف در خانواده شما وجود داشت؟
زمانی که خیلی وقف رایج نبود، پدربزرگم در شیراز آب‌انبارهایش را وقف کرد که البته فکر می‌کنم الان به‌عنوان فضای سبز اشغال شده است.
  شما به چه دلیلی راه خانوادگی‌تان را ادامه دادید؟
دلم می‌خواست یادگاری‌های خاندانم را نه به این دلیل که خانواده‌ام بودند، بلکه به خاطر این‌که نشان‌دهنده فرهنگ زندگی مردم در دوره‌های مختلف تاریخ است، برای استفاده در دسترس همه جامعه قرار دهم. این‌که مردم در عصر ناصرالدین‌شاه و پهلوی اول چطور زندگی می‌کردند؟ وضع اجتماعی و اقتصادی طبقات مختلف جامعه چه تفاوت‌هایی با هم داشته؟ و... همه اینها در مجموعه‌هایی که وقف کردم، منعکس است.
  چه چیزهایی وقف کردید؟
یک مجموعه از عقدنامه‌های مادربزرگ، مادرم، خاله و مادرشوهرم که در دوره‌ها و شهرهای مختلف تنظیم شده بودند. مقدار زیادی صلح‌نامه که متعلق به خاندان همسرم میر علی‌اکبر دوانی بود. دو تابلوفرش دست‌بافت از دوره مشتاق علیشاه که بدون قیمت بودند، یعنی به لحاظ ارزش زیادی که دارند، قیمتی روی آنها گذاشته نشد.
  صلح‌نامه‌ها و عقدنامه‌ها مربوط به چه دورانی از تاریخ هستند؟
میرقفقاز دوانی، پدربزرگ پدرشوهرم بود و صلح‌نامه‌ها که بیشترشان مال ایشان بود، تقریبا در 200‌سال قبل تنظیم شدند. عقدنامه‌ها هم که از دوران قاجار تا پهلوی اول بود.
  طبیعتا این اسناد روی کاغذ نوشته شده‌اند، بعد از 200‌سال چقدر سالم باقی مانده‌اند؟
اتفاقا سال‌ها پیش، مجموعه‌ام را به میراث فرهنگی بردم که آنها را گندزدایی کنند و اگر هر کدام‌شان هم نیاز به تعمیر دارند، تعمیراتش را انجام دهند. خانمی که  مسئول این کار بود، با کمال تعجب به من گفت چطور به این خوبی از اینها نگهداری کردی؟!
  واقعا! چطوری نگهداری کردید؟
یک چیزهایی را که به صورت کلی می‌دانستم، مثلا این‌که اگر کاغذ تا بخورد خراب می‌شود، پارچه هم همین‌طور، اگر تا بخورد می‌پوسد، ولی یک‌سری مطالعه هم در این زمینه انجام دادم، چون عضو کتابخانه ملی بودم، کتاب‌هایی در زمینه نگهداری از کاغذ، شیشه، پارچه و چرم می‌گرفتم و می‌خواندم.
  مثلا برای نگهداری طولانی‌مدت کاغذ و پارچه چه باید کرد؟
من پارچه‌های بزرگ را مثل بزازها دور لوله‌های مقوایی بلند پیچیدم که گرد پیچیده شود و تا نخورد. از همه اینها مهم‌تر این است که باید هوای مطلوب را برایشان فراهم کنی، یعنی نمی‌شود در کمد یا انباری از اینها نگهداری کرد، باید دمای هوای اتاق همیشه متعادل باشد، نه این‌که سرد و گرم شود. لباس‌ها هم باید در جایی نگهداری شوند که بید یا حشرات به آنها دسترسی پیدا نکنند.
  پس در مجموعه‌تان لباس هم وجود دارد.
بله، لباس‌های نوجوانی مادرم بودند که آنها را هم به موزه دادم. البته راستش را بگویم، خودم هم خیلی از آنها استفاده کردم. مثلا چادر نمازی داشت که رویش تمام نقده‌دوزی بود، اما چون دیگر به‌عنوان چادر قابل استفاده نبود، نقده‌دوزی‌هایش را برداشتم و با آنها لباس شب برای خودم درست کردم. یادم است در یکی از شب‌نشینی‌های آبادان که همه میهمان‌ها فرنگی بودند، این لباس را پوشیدم. خانم صاحبخانه از اول تا آخر میهمانی من را از این طرف به آن‌طرف می‌برد و به میهمان‌ها نشان می‌داد که این لباسی که نسرین خانم پوشیده همه‌اش از طلاست. خلاصه انگشت‌نمای مجلس شدم.(می‌خندد)
  معمولا مرز بین انتخاب وقف کردن یا نکردن، وجه اقتصادی‌اش است. یعنی «ارزش مالی» یکی از فاکتورهای مهم وسایل و اشیای قدیمی است و از صحبت‌های شما معلوم است که مجموعه قیمتی داشتید. رُک بپرسم، چرا آنها را نفروختید؟
در جواب این سوال‌تان ماجرایی تعریف می‌کنم. روزی که به محضر رفتم تا وقف‌نامه را بنویسم، آقایی آن‌جا بود که گفت من همین الان برای عقدنامه مادربزرگت، مشتری یک‌میلیون دلاری دارم. گفتم آقا پولت را بگذار در جیبت، من یک‌میلیون دلار را خرج می‌کنم، ولی این یک عمر، وضع اجتماعی ایران را در آن تاریخ نشان می‌دهد که باید از تاریخ کشورم به یادگار بماند. تاریخ یعنی همین‌ها، یعنی دانستن و مقایسه وضع زندگی خانواده‌های ثروتمند و فرودست جامعه، مثلا در یک دوره زمانی مهریه دختران در شهر‌ها و روستاها تفاوت‌هایی باهم داشتند.
  هیچوقت پیشنهادهای مالی برایتان وسوسه‌انگیز نبود؟
من وطنم را بیش از هر چیزی در این دنیا دوست دارم و با هیچ چیزی عوضش نمی‌کنم.
  از دوستان و آشنایان یا حتی خانواده با کارتان مخالف نبود؟
به هیچ وجه. خواهر و برادرهایم هم دارایی‌های زیادی را وقف کردند. حتی بخش زیادی از چیزهایی که من وقف کردم مربوط به خاندان همسرم بود، اما او  هم یکی از کسانی بود که از کارم رضایت داشت و چیزهای ارزشمندی را که در خانواده‌شان داشتند به من سپرد.
  عقدنامه مادربزرگت‌تان به غیراز قدمت، چه ویژگی خاصی داشت؟
این عقدنامه در‌سال 1303 قمری نوشته شده بود. الان در‌سال 1441هجری قمری هستیم. یعنی 141‌سال پیش مهریه‌اش300تومان پول رایج دوران ناصرالدین شاه که تقریبا معادل چند روستای ششدانگ می‌شد، یک عدد جاریه حبشیه یعنی یک کنیز حبشی بود. چون کنیزهای حبشی مرغوب‌تر بودند حتی پولش را هم تعیین کرده بودند. قیمت این کنیز حتما باید 50 تومان آن موقع‌ها می‌بود.
  شما به یک موضوعی خیلی تأکید می‌کنید، این‌که عقدنامه‌ها و صلح‌نامه‌های مجموعه‌تان که الان در موزه ملک هستند، درواقع بیانگر وضع اجتماعی و سبک زندگی مردم در ادوار مختلف تاریخ است. خودتان چه مقایسه‌ای از وضع اقتصادی مردم در دوران قاجار و پهلوی دارید؟
مثلا مادر من همزمان با مادر شوهرم ازدواج کرده بود. آنها در بوشهر زندگی می‌کردند و خانواده مادری‌ام در شیراز. وضع اقتصادی خانواده مادرشوهرم خیلی بالاتر از مادرم بود و قباله‌هایشان هم با هم خیلی فرق می‌کند. هم نگارش و تذهیبش و هم مقدار مهریه.
  مهریه مادرشوهر و مادرتان چه فرقی با هم داشت؟
مادر شوهرم ساکن بوشهر بود و چیزی که در مهریه‌اش وجود داشته و برایم جالب بود این است که دو نوع مهریه داشتند. بعدها فهمیدم در بوشهر رسم بوده که دخترها یک مهرغایب دارند و یک مهر حاضر. مهریه حاضر را همان موقع عقد به عروس خانم می‌دادند و مهریه غایب پول معین شده یا ملک بود. درحالی‌که من در شیراز اصلا چنین چیزی را ندیده بودم. مهریه مادر من اما هیچ چیزی نداشت تنها چیزی که در آن قید شده این بود که حق مسکن به انتخاب زوجه است.
  مادر و مادرشوهرتان مهریه‌هایشان را هم  از شوهران‌شان گرفته بودند؟
خب مادر من شیراز را برای زندگی انتخاب کرد و شیراز هم زندگی کردند. یا مثلا من خودم کنیز حبشی که در خانه مادربزرگم پیشخدمت بود را دیدم. شنیده‌ام که آن موقع‌ها شوهران اگر قدرت مالی داشتند همان موقع ازدواج، مهریه همسرشان را پرداخت می‌کردند.
  شما سال‌ها با عشق و علاقه مجموعه‌تان را جمع‌آوری کردید آن‌قدر که حتی  جز به جز و خط به خط عقدنامه‌ها را حفظ هستید. وقتی خواستید وقف‌شان کنید، دل کندن از آنها سخت نبود؟
نه اصلا، موزه ملک مکانی فعال و زنده است و هر وقت دوست داشته باشم می‌توان بروم و آنها را در همانجا ببینم.
  موزه‌های زیادی در تهران هستند، چرا موزه ملک را انتخاب کردید؟
راستش ما نمی‌دانیم که در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد، چه کسانی می‌آیند و چه کسانی از بین ما می‌روند. اما چون نام حاج حسین آقا ملک با شهر مقدس مشهد و نام امام رضا(ع)  گره خورده است، فکر کردم شاید این موزه جای امن‌تری برای نگهداری از آثار تاریخی باشد و نسل‌های بعدی هم به علت نام امام هشتم(ع) توجه بیشتری به نگهداری از آثار این موزه
داشته باشند.
تریدینگ فایندر