روزنامه شهروند
1398/09/04
مرهمی بر لبهای شکرین
زهرا جعفرزاده| دینگ دینگ، دینگ. صدای دستگاهها بلند است. کلاهآبیها روی صورت رنگباخته «غزل» خم شدهاند. از صورت، تنها یک دهان گشاد شده با یک عالم دستگاه پیداست. دینگ دینگ دینگ. صدا بلندتر میشود. 40 دقیقه از شروع عمل گذشته، یکی پنس میدهد، آن یکی به تنظیمات دستگاه تنفس نگاهی میاندازد و دیگری نخ بخیه میدهد. نخ که قیچی میشود، دیگر کار تمام است. غزل را با آن حجم کوچکی از استخوان، سوار بر تخت چرخدار میکنند؛ لبهای «شکردارش» را دوختند. اینجا یکی از اتاقهای عمل بیمارستان امامخمینی(ره) کرمانشاه است که پاییز امسال برای گروه مرهم خالی شده بود؛ برای پزشکان نیکوکاری که در بیستوششمین سفرشان برای جراحی مبتلایان به شکاف لب و کام کرمانشاه را انتخاب کردند. درست در دومین سالگرد زلزله.سهشنبه؛ در ورودی آمفیتئاتر بیمارستان
صورتها نشاندار است. درست زیر پرههای بینی، کمی بالاتر از لب، رد خطی عمیق، عمودشده بر خطهای ریز افقی پیداست، رد بخیههای کهنه و نو. صورتها زخم دارد، گویی دیوی در دل شب، دشنه کشیده بر سیمای کوچک بیگناهشان و حالا بینی، لب و دندانها و فک، پیچی خورده به همان زخم ریشهدار مزاحم. لبها «شکر» دارند؛ لب دختران و پسرانی که چند ماه پیش، چند سال پیش، به دنیا که آمدند، دهانشان شکفته بود.
آن روز، رنگ دیگری داشت، برای همه آنهایی که از یزد آمده بودند، از مشهد، از سیستانوبلوچستان و کرج، از پاوه و مریوان و هرسین؛ از 1700 کیلومتر دورتر، از 1100 کیلومتر آن طرفتر. 19 ساعت، 14 ساعت، 9 ساعت، پشت فرمان نشسته، در کوپه قطار مانده، روی صندلی اتوبوسها جا گرفته تا خودشان را به بیمارستان امامخمینی(ره) کرمانشاه برسانند؛ به جایی که قرار بود لبهایشان دوخته شود و کامشان بسته.
شهر کبود بود که از راه رسیدند، یخبندان بود، خودشان را میان لباسهای گرم پیچیده بودند تا آفتاب بزند و در آغوش بگیردشان. صندلیهای فلزی، درست کنار درِ شیشهای آمفیتئاتر، به انتظار نشسته بودند. ساعت هفت نشده، یکییکی صدایشان کردند، 10 نفر، 20 نفر با هم وارد سالن شدند؛ سالنی با صندلیهای مخملی زرد و قرمز برای تماشای نمایش مهرِ «مرهم».
چهارشنبه؛ سالن انتظار
عاطفه دست پسر هفتسالهاش را گرفته و 60 کیلومتر دورتر، از هرسین، سوار بر اتوبوس و تاکسی، خودش را به مرکز شهر کرمانشاه رسانده است. لبهای «ماهان» به خندهای زخمدار باز است و جای چند بخیه، گوشه لب و بینی پیداست. بچههای مدرسه کلافهاش کردهاند بس که درباره نشان صورتش پرسیدهاند. ماهان تا همین چند سال پیش فکر میکرد این شکاف و بخیهها، رد زخمی کهنه از سر شیطنت کودکی است، حالا اما وقتی انعکاس چهرهاش را در آینه میبیند، میداند «لبشکری» چه کسی است.
سمیرا خیاطی میکند تا خرج جراحیهای «مهرشاد» جور شود اما دخل و خرجش به هم نمیخواند. صبح سهشنبه، آفتاب نزده، از روستای قزانچی به سمت کرمانشاه راه افتاده تا اول وقت خودش را به تیم «مرهم» برساند؛ تیم جراحان پلاستیک که «لبشکریها» را جراحی میکنند؛ بیمزد و منت.
مهرشاد هنوز خسته راه است؛ پسر دوازدهای ساله که خندهاش از گریه معلوم نیست. لبی برای خندیدن ندارد، مادر میگوید وقتی به دنیا آمد، لبهایش باز باز بود، تا به حال دو بار بینیاش جراحی شده و نزدیک به پنجبار لب و کامش. دندانهای لثه بالا لج کردهاند، بیرون نمیآیند و دهان مهرشاد خالی است. مادر دستتنهاست، پدر سالها پیش، زندگی را رها کرده و رفته. مادر میگوید از غصه بچهاش نتوانست با شرایط کنار بیاید، معتاد شد.
ساجده از پاوه آمده، کلاس هشتم است و حرفها بهسختی از دهانش بیرون میآیند. کامش هنوز باز است و لبپارگی دارد.
فاطمه از سرپل ذهاب آمده، دو ساعت در راه بود تا به بیمارستان برسد و پزشکان ویزیتش کنند؛ بینیاش کج است و بالای لب، درست همانجا که بخیه شلختهای خورده، ورم کرده. شکل لب با دو چشم زیتونیاش همخوانی ندارد. 16سال از اولین جراحیاش میگذرد و حالا استرس که میگیرد، زبانش گیر میکند گوشه دندانها. لکنت میگیرد.
حسنا هشت سالش است، غزل شش سال. به فاصله یک ردیف صندلی، دور از هم نشستهاند. یکی از یزد آمده و آن یکی از مشهد و رد نخ و سوزن در گوشه سمت راست لبشان با دهانی که حفره سیاهی دارد به ناکجا، خودی نشان میدهد.
مادران دل خسته
مادر حسنا میگوید وقتی بچه با آن وضع به دنیا آمد، تا چند ساعت دختر را نشانش ندادند، مادر به عمرش «لبشکری» ندیده بود. تمام این سالها به این فکر میکند که نکند گناهی کرده که این سرنوشت را پیدا کرده است. حسنا، کودکیاش جلوی آینه گذشته: «چرا این شکلیام؟ چرا بقیه این شکلی نیستند؟» و مادر مدام او را قانع کرده که این خواست خداست. یکی از همین روزها مادر را سوال پیچ کرده: «مادرزادی یعنی چی؟»
مرضیه دوقلوهایش را آورده؛ آنیتا و بنیتا. یکی لبهایش بسته است و آن یکی باز. بنیتا 9 ماهه است و مادر ماههاست پی درمان میگردد. به او گفته بودند نوزاد باید وزن بگیرد تا عمل شود. حالا در ردیف ششم سالن آمفیتئاتر بیمارستان نشسته تا نوبت ویزیت دخترش شود. زمان کند میگذرد و دل خستهاش دیگر طاقت ندارد. دوقلوهایش که در هفت ماهگی به دنیا آمدند، حرف زیاد شنید، از مادر و خواهر همسر، از جاری و زن همسایه و فامیل. میگفتند مرضیه دو دختر آورده، یکی دهان ندارد. حالا میترسد دخترش خوب نشود. خوب حرف نزند.
شلوار گشاد و دستار مردان، لباسهای بلند و گلدار زنان، نشانی است؛ نشانی خانهشان، شهرشان. مثل مادر نرگس که اهل پاوه است و حرفزدن به فارسی برایش سخت است. شوهر، پسرعمویش است، اما هیچکس را در فامیل نمیشناسد که لب و دهانش اینطور باشد، پاره و باز.
راضیه هم تا قبل از اینکه همسرش جواد به خواستگاریاش بیاید، نمیدانست لبشکریها چه شکلیاند. بعد از پنج سال زندگی، با پافشاریهایش، جواد راضی به جراحی شده. اینترنتی وقت گرفتهاند و حالا در آمفیتئاتر بیمارستان منتظر ویزیتاند: «همسرم سه برادر دارد که همهشان، لبشکریاند، همهشان هم عمل کردهاند.» جواد بیستوهشت ساله است، یکبار در چهار پنج سالگی جراحی کرده اما ناراضی است. لب بالا باریک و خطدار است و بینی را کج کرده، نه فقط بینی که دهان و دندان و فکش هم انحنا گرفته؛ از هشت صبح نشستهاند به انتظار.
مدیر و ناظم مدرسه، اسماء و مادرش را از روستا برای ویزیت فرستادهاند. اسماء کلاس دوم است، اوضاعش از وقتی اولینبار به مدرسه رفت، بهتر است؛ آن سالی که بچهها سوالپیچش میکردند تا بفهمند داستان زخم روی لبش چیست. حالا به تفاوتش عادت کرده. مادر میگوید غذاخوردنش راحت نیست، هر چه میخورد، بخشیاش راه به بینی و گوش باز میکند. همین هم شده تا همیشه گوشش عفونت کند. مریض که میشود تمام مخاط در دهان جمع میشود. بعضی از حروف را نمیتواند تلفظ کند. سختش است. زبان جای درستی برای ادای حروف پیدا نمیکند: «میگویم برویم شهر، قبول نمیکند، میگوید همه نگاه میکنند، وقتی میرویم پارک برای بازی، 10 تا بچه جوری نگاهش میکنند که مجبور میشویم برویم خانه.» دندانهایش خراب است، هر دندان 500هزار تومان هزینه درمانش است و مادر هر بار دستش را جلوی یکی از فامیل دراز میکند. یکبار پزشکی به او گفته بود برای درمان فک 60میلیون تومان میگیرد و آنها نداشتند که بدهند. حالا منتظر جواب دکتر«مرهم» است.
پزشکان میگویند بخش قابل توجهی از «شکاف لب و کام» ارثی است و احتمال اینکه در نسلهای بعدی تکرار شود، زیاد است. گاهی هم ماجرا به جهشهای ژنتیکی مرتبط میشود. آمارها نشان میدهد که از هر 800 تا هزار تولد در ایران، یک نوزاد با شکاف لب و کام به دنیا میآید.
بچهها را به دلیل زخم صورتشان، مسخره میکنند
مرتضی پودینه روی صندلی کنار استادش نشسته؛ استاد، عبدالجلیل کلانترهرمزی است، همان پزشک نیکوکاری که از 11سال پیش به سمت مناطق محروم رفت تا آنها را که درگیر این شکافهای آزاردهندهاند، درمان کند و در این تیم، چندین نفر را با خود همراه کرد، همان موسس گروه مرهم. پودینه، متخصص گفتاردرمانی است و همراه تیم از سیستانوبلوچستان آمده است: «اول دکتر ویزیت میکند بعد اگر مراجعه کننده در حرف زدن مشکل داشته باشد، میفرستد پیش من.» از ساعت 7 و نیم صبح از جایش تکان نخورده؛ شب قبل، 110 نفر ویزیت شدهاند و به تعداد زیادی از بیماران مشاوره داده است. آنها در این سفر، کارگاه گفتار درمانی برپا کردهاند تا به پرستاران و نیروهای دیگر یاد بدهند چگونه درمان را برای این افراد انجام دهند: «این بچهها معمولا در تلفظ حروف ق،گ، ک و خ مشکل دارند. تلفظ این حروف به گویش و لهجه خود بچهها هم مربوط میشود، مثلا موقع تلفظ حرف ک، زبان میرود کنار دندان اما برای بعضی از بچهها باید یاد بدهیم تا زبان را بالا ببرند.» نوزادان مبتلا به شکاف لب و کام، شیشه شیرهای مخصوص دارند، سر این شیشهها فیلتری نشسته که ورود هوا به دهان را کنترل میکند تا شیر وارد ریه و گوششان نشود. هر چند که خیلی وقتها هم شیر وارد گوش میشود و آنها را دچار عفونت گوش میانی میکند. پودینه میگوید در شهرش، آمار ابتلا به این بیماری بالاست و هزینه هر جلسه گفتار درمانی، بین 70هزار تا 100هزار تومان است، اما این تیم همه را بدون پول ویزیت میکند و مشاوره میدهد. میترا چیتسازان، پزشک عمومی است و میزش به فاصله نیممتر از میز استادش، روی زمین قرار گرفته است. تا ظهر روز اول، بالای 100 نفر را ویزیت کرده و ارجاع داده به استادش: «در بعضی سفرها، آمار ویزیت به بالای هزار نفر هم میرسد.» او نزدیک به یکسال است که هم تیمی «مرهم» شده و در سفرهای نیشابور و زابل و ... همراهشان شده است: «مردم بچهها را به دلیل ظاهرشان مسخره میکنند، در مدرسه اذیت میشوند، در خیابان، در خانواده. کسانی هستند که بالای 30سال دارند، اما جز همان جراحی اولیه، دنبال درمان نرفتهاند.» به محض خالی شدن چند صندلی، گروه دیگری از مراجعهکنندهها وارد میشوند، بیرون از آمفی تئاتر از جمعیت خالی شده، پزشکان بالای 10 ساعت است که مشغول ویزیتاند. آن بالا، در ساختمان کناری، جراحان در اتاق عمل مشغولاند.
اتاق عملها را برای «مرهم» خالی کردیم
کوروش ابراهیمی، معاون آموزش بیمارستان امام خمینی کرمانشاه است. او میگوید سفر گروه مرهم به این استان برای انجام جراحی، سازمان یافته و منظمتر از سفر قبلی بود: «امسال، بخشهای بیشتری وارد ماجرا شدند، از معاونت غذا و دارو و معاونت درمان و بهداشت تا بخشهای مددکاری و آموزش. در این سفر، تمام عملهای الکتیو، یعنی انتخاب شده، کنسل شد و جراحیهای اورژانسی به بیمارستان امام رضا(ع) منتقل شدند، اتاق عمل با 15 تخت برای گروه مرهم خالی و سه بخش برای بستری بیماران در نظر گرفته شد.» به گفته ابراهیمی، در نخستین روز فعالیت این تیم، 160 نفر ویزیت شدند و 90 نفر بستری. در دومین روز هم 111 نفر ویزیت شدند و تا ظهر، 22 نفر برای جراحی بستری شدند تا برای جراحی آماده شوند.» به گفته او، مراجعهکنندگانی از عراق و افغانستان هم داشتهاند و تمام آنها که مکانی برای اقامت در کرمانشاه ندارند، در دو مهمانسرایی که برایشان در نظر گرفته شده، بدون اینکه پولی پرداخت کنند، میتوانند اقامت داشته باشند: «افراد چه بیمه داشته باشند چه نداشته باشند، کاملا رایگان معالجه و درمان میشوند. یعنی کسی که وارد بیمارستان میشود تا وقتی مرخص شود، اصلا نیازی نیست یک قران پول پرداخت کند. غذا و محل خوابشان به عهده دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه است.» به گفته او بیشتر مراجعهکنندگان، افرادی از مناطق محروماند که حمایت اجتماعی چندانی ندارند: «همین جراحی در بیمارستان خصوصی از 5 میلیون تا 20میلیون تومان هزینه دارد.»
رکورد دنیا را شکستیم
«رکورد قبلیمان را شکستیم. در یک روز 75 جراحی و در دو روز، 145 جراحی. هم رکورد یک روز را شکستیم و هم دو روز را. این رکورد تازهای در دنیاست.» عبدالجلیل کلانترهرمزی، همان پزشکی است که در چین پشت چشمانش، مهربانی نشسته. پشت میز کوچکی، نشسته، میزی با یک عالم چوب بستنی برای معاینه دهان و کیسهای پر از عروسکهای جایزه. لبها را جمع میکند، باز میکند و کودک همان را تکرار. عمق زخم را میسنجد. دهان با همان چوبهای بستنی باز میشود تا شکاف کام و دندانها را ببیند. دست روی سر غزل میکشد، لپ برجسته و آویزان «کارن» را فشار میدهد، دست ماهان را میفشارد و مهرشاد را میبوسد. عروسک هدیه میدهد، شیرینی در دهانشان میگذارد. او فوق تخصص جراحی پلاستیک است و رئیس موسسه مردمی مرهم. اعضای گروهش پزشک و پرستارند و شهر به شهر میروند و شکاف لب و کامیها را جراحی میکنند، بدون اینکه یک قران از آنها پول بگیرند، فارس و کُرد و عرب و افغان و عراقی هم برایشان فرقی نمیکند، همه انسانهاییاند که باید مرهمی روی زخمشان گذاشته شود. آنها در بیستوششمین سفرشان که به کرمانشاه داشتند، رکوردهای جدیدی ثبت کردند.
عاشقان بیآشیانه
او پزشکان گروهش را عاشقان بیآشیانه مینامد؛ کسانی که هر بام بلندی دیدند، روی آن مینشینند. قرار آنها بیستویک آبان بود. دومین سالگرد زلزله کرمانشاه و درست یک ساعت قبل از لحظه وقوع زلزله، رکورد هم در این شهر شکسته شد. این دومین سفر گروه مرهم به کرمانشاه در 11سال فعالیت آنهاست. نخستین سفرشانسال 87 به رامهرمز بود که در یک روز 35 جراحی شکاف لب و کام داشتند و حالا بعد از 11سال، تعداد جراحی در یک روز به 75 رسیده، آن روز سهجراح پلاستیک داشتند و حالا 21جراح از 11 دانشگاه کشور همراه 61 کارشناس و پزشک دیگر: «ما هربار، رکورد سفر قبلی را میزنیم.» کلانتر هرمزی میگوید این بزرگترین تیم نیکوکاری دنیاست: «در آمریکا گروهی با 10جراح پلاستیک با نام قطار خنده فعالیت میکنند که به کشورهای آفریقایی میروند و بدون پول، شکاف لب و کام را جراحی میکنند. اما همین افراد در آمریکا برای هر جراحی، 100هزار دلار پول میگیرند. بنابراین تنها گروهی که در دنیا، نه در محل و نه بعد از آن از بیمار پول نمیگیرد، مرهم است.»
آنها دوسال پیش در سفرشان به کرمانشاه، خیلیها را جراحی کردند و حالا بعداز دوسال، بسیاری برای پیگیری جراحی بعدیشان مراجعه کردهاند: «نکتهای که وجود دارد این است که بسیاری از مراجعه کنندهها، جراحی اولیه را داشتند، اما بعد رها شدهاند، آنهم به دلیل دسترسی نداشتن به درمان، ناتوانی مالی و پایین بودن میزان آگاهی. لبها و کامها مثل لباس پسدوزی شدهای باقی مانده و ظاهر زیبایی ندارد.» بیپولی، بلای جان خانوادههاست، اگر بخواهند شکاف لب را در بیمارستان خصوصی انجام دهند، باید حدود 10 میلیون تومان و برای شکاف کام حدود 12میلیون تومان هزینه کنند. در بیمارستان دولتی هزینه بسیار پایینتر است اما بیمه، تنها یک جراحی را به عهده میگیرد، درحالیکه این افراد، گاهی تا 5، 6 بار باید جراحی ترمیمی شوند؛ جراحیهایی که از سه ماهگی شروع میشود و تا بزرگسالی هم ادامه دارد. این اما تمام ماجرا نیست: «کسی که این مشکل را دارد، فقط صورتش درگیر نیست، روحش هم درگیر است، یک نفر با این مشکل، چقدر باید تلاش کند تا با ظاهرشبتواند در جامعه پذیرش اجتماعی بگیرد. مشکلات این افراد یکی دو تا نیست. در ازدواج، در مدرسه و دانشگاه، برای پیدا کردن کار و ... دچار انواع مشکلات میشود. بنابراین جراحی این افراد، از نان شب واجبتر است.» او یاد خاطره سفر گروه مرهم به زاهدان میافتد: «آنجا دختری را دیدیم که 34سال از خانه بیرون نیامده بود، شکاف لب و کام داشت، نخستین لبخند را بعد از عمل به او دادیم، در کهگیلویهوبویراحمد هم دختر 33 سالهای چنین وضعیتی داشت.» شیوع شکاف لب و کام در ایران بالا نیست. به گفته این متخصص، در ایران از 1800 تولد دو تولد زنده مبتلا به شکاف لب و کام ثبت میشود، همین هم شده تا مرهم، روی جراحی این افراد تمرکز کند: «این سفرها باید آنقدر ادامه داشته باشد تا در آخر، کمتر از انگشتان یک دست مبتلا داشته باشیم.» او میگوید ازدواج فامیلی تا 40درصد در تولد نوزاد مبتلا به شکاف لب و کام موثر است، به طوریکه در سفرشان به زاهدان خانوادهای با 11بچه شکاف لب و کام به آنها مراجعه کردند: «شکاف لب و کام، شایعترین ناهنجاری همراه تولد است، و جراحی است که خیلی میتواند روی ظاهر افراد تأثیر بگذارد، شما اگر جراح پلاستیک بودید، این کار را نمیکردید؟»
پنجشنبه؛ بخش بستری
شب، وقت ترخیص بیماران، کلانترهرمزی وارد بخش بستری میشود، یکی یکی بر بالینشان میرود، دستهایشان را میگیرد، دستهای مهربان را روی سرشان میکشد، میبوسد، لبهای چسبزده را نگاه میکند و دستور ترخیص میدهد. همان جاست که اشک در چشم مادران و پدران جوش میخورد و دعاست که نثارش میکنند: «الهی که خیر ببینی.» و آن یکی به کردی جملهای میگوید. در پایان سومین روز از سفر تیم مرهم به کرمانشاه، آنها بیشتر از 1300 نفر را ویزیت کردند و نزدیک به 208 نفر را جراحی.
سایر اخبار این روزنامه
تصمیم غیرکارشناسی جابهجایی کوه زباله
مرهمی بر لبهای شکرین
این کودکان را هیچکس نمیخواهد
از سال 90 تا امروز حتی یک اتوبوس هم خریداری نشد
اتصال سامانههای هویتی هلالاحمر به سازمان ثبت احوال
برزخ میان سناتور و پروفسور
حجتی باز هم در ایستگاه بهارستان
یاری داغداران کتاب در پلدختر
سکوت قانون مقابل دوربین مخفی
صفحه شهرونگ
قانون مشخصی برای نصب دوربین مخفی نداریم
رشد بیش از ۱۸ درصدی انتصاب زنان در دولت روحاني
یک اقدام امیدبخش


