روزنامه آفتاب یزد
1398/09/17
ما و آنها و زلمههای شهر
لیلا زلفی گل- تا چند وقت پیش هیچ کسی نمیدانست در این شهر پسری وجود دارد که نامش زلمه است. شاید خیلی از ما بارها او را دیده بودیم؛ پسرکی را که تا کمر در سطلهای زباله خم شده تا لقمه نانی با خون دل از انبوه آلودگیها به دست آورد. ما او را دیده و از کنارش گذشته بودیم، چرا که این تصویر، عادی ترین تصویر این شهر شده بود، تصویر زلمه ای خمشده در زباله که با بند بند انگشتهای کوچک سیاهش، کیسه ای بر پشت خود میکشد.چند روز پیش بود که معلوم الحالی این پسرک ناشناخته آن روزها و آشنای امروز را، با تمسخر و صرفا لودگی که نشان دهنده سرخوردگیهای فروخورده خود بود به درون سطل زباله پرتاب کرد و خندید. کمیآن طرفتر صدای خنده شخص دیگری بود؛ شاهد و شاید دستیاری برای تدارک این صحنه چندش آور . آنها فیلم گرفتند و باز خندیدند و فقط زلمه مات و مبهوت این بازی تلخ، نظارهگر وقایع بود. صدای خنده و کثافت فضا درهم تنیده شد. به آنی فیلم در شبکههای اجتماعی پخش شد. یک تراژدی تلخ و دردآور جلوی چشمهای بیننده قرار گرفت. هیچ کسی این حجم از ندانم کاری و بلاهت را باور نداشت. بارها فیلم را برای خودمان تکرار کردیم تا شاید امیدوار شویم که فیلم ساختگی است و دروغی بیشتر نیست. ولی همه چیز حقیقی بود و از وقتی عمیقتر چشمها و نگاه پر از غم کودک را باور کردیم که مرد صددرصد بیمار دستگیر شد و اظهار ندامت کرد. فقط این میان دو چیز را همه مطمئن بودیم که آن مرد، یک بیمار است.
حالا دیگر ما و نهادهای رسمیو غیررسمیوظیفه خود را در قبال این پسر میدانستیم. اول از همه غصه خوردیم، بعد آهی کشیدیم و سری تکان دادیم، بعضیهایمان اشکی ریختیم و در نهایت فیلم را منتشر کردیم. حس میکردیم و انگار این خود ما بودیم؛ حبس شدگانی در میان انبوه زباله. حمایتها شروع شد تاجایی که صداو سیما هم دست به کار شد و تصویر زلمه را برای دلجویی از کنار سطلهای زباله به جام جم و خانههای مردم هدایت کرد.
در این میان یک سلبریتی در صفحه اینستاگرامش چنین نوشت «این ماییم؛ همینقدر بامزه، همین قدر خوش خنده، همین قدر دور از رحم و انسانیت. چی شد که فکر کردیم لایق حال و روزی بهتر و شایستهتر هستیم؟!»
نکته دقیقا در همینجاست. نکته دراظهارنظرهایی این چنینی هست که نوک تیز نیزه را به سمت مردم نشانه میگیرد. باید به این افراد گفت دوست عزیز، همشهری، هم وطن، مگر این مردم همانهایی نیستند که بارها شاهد همدلی آنها به بهترین شکل ممکن بودیم؟ خیلی دور نرویم، زلزله کرمانشاه به همین زودی از خاطر ما رفته؟ کمیدورتر زلزله تبریز، سیل گلستان و خیلی اتفاقاتی که نشان دهنده روحیه همدلی و پر از عطوفت همین مردمیاست که بعضا امثال شما چنین خطابشان میکند.
همین چندوقت پیش بود که فیلم عروس خردسال در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد و با وجود مخالفت نمایندگان با لایحه منع کودک همسری، مردم فراتر از قانون عمل کردند و نتیجه را آن جوری که میخواستند عوض کردند. حالا ما چکار کردهایم...
حالا اگر در این میان یک نفر شبیه مرد آزاردهنده پیدا می شود که حال زار او نیاز به ترحم و هم چنین درمان دارد این یک نفر و یک نفرها یعنی همه جامعه؟ چرا به جای طلبکردن از مردم از آن مسئولی طلبکار نباشیم که با وجود هشدار پژوهشگران و فعالان مدنی، از کنار آسیب های اجتماعی به راحتی عبور می کند و حتی گاهی انکار می کند؟ پدیده کودک کار و به خصوص کودک زباله گرد معضلی است که در همین تهران خودمان حدود 4600 کودک را درگیر خود کرده. هرازگاهی اتفاقی باعث میشود زلمه و زلمه هایی دیده شوند و به زودی فراموش شوند. ما هر روز می بینیمشان و درست است که تک تک ما به عنوان شهروند و هموطن در قبال آن ها و هر آسیب و معضل دیگری وظیفه داریم که هوشیار باشیم و مطالبهگر، ولی اصل کار آن مسئول و نهادی است که راهکاری برای کاهش و رفع آن ها نمیاندیشد. ما مردم اتفاقا به موقع کار خودمان را بلدیم. با اینکه آموزشی ندیده ایم ولی به وقت و به جا حضور داریم. ما را این گونه نبینید؛ بی رحم و به دور از انسانیت. حذر کنیم از این اظهارنظرهای هیجانی که نتیجهاش چیزی نخواهد بود جز تفرقه و انزجار و ناامیدی.
سایر اخبار این روزنامه
فروش صندلی اتوبوسها تکذیب شد اما...
«آمار فروشی» مرکز آمار؟
کارشناس مسائل آمریکا در گفتوگو با آفتاب یزد و در واکنش به مبادله دو زندانی ایرانی و آمریکایی:
افزایش امید برای توقف قاچاق خاک از کشور
تعیین محل برای اعتراضات نیاز به کارِ کارشناسی دارد
تلفات آنفلوآنزا به ۸۱ نفر رسید
خانوادهای با 8فرزندخوانده
ما، اصلاح طلبان و مجلس بعدی
دلایل عدم استقبال
ما و آنها و زلمههای شهر
یوسف اباذری، فراستی و نقد
قالیباف آمد
حتی اگر مشارکت پایین باشد باز هم به نتایج انتخابات امیدوار هستیم
میر لوحی عضو شورای شهرتهران و فعال سیاسی اصلاحطلبان در گفتگو با آفتاب یزد:


