روزنامه ایران ورزشی
1398/10/04
بحران بیاعتمادی
احسان محمدیدر جامعهای که خشم و نومیدی مثل گوگرد و سرب توی هوا معلق است، انتظار اینکه کسی تحمل گوش دادن به حرف حساب داشته باشد، خوشخیالی است. در چنین فضایی فقط باید کوبید و تاخت! هیجانی حرف زد و بر موج سوار شد. اینطور بیشتر برای آدم سوت و کف میزنند. قهرمانانهتر به نظر میرسد. گرچه در نهایت یک قهرمان پوشالی و پلاستیکی بر جا میماند و ناامیدی و سرخوردگی عمیقتر.
ماجرای استراماچونی کسالتبار و ملالآور شده است. در فضای پرهیجان و سرشار از ناسزای این دو هفته گفتم و نوشتم که بخشی از ماجرا به «اعتماد» برمیگردد. اینکه سرمایه اعتماد در این کشور چنان غارت شده که نه سرمربی ایتالیایی به قولهای مدیران اعتماد دارد، نه مدیران به وعده بازگشت او، نه هواداران به نقدهایی که به استراماچونی و مدیران وارد میکنند. نتیجه؟ فحشها و ناسزاهایی بود که پول گرفتهاید دروغ بگویید و این نقشه است تا خاطره «تاج» از ذهنها پاک شود و ... این نگاه محصول بیاعتمادی است. بیاعتمادی به سطوح مختلف مدیریت.
قصدم پرداختن به این ماجرا نیست که خوشخیالانه امیدوارم حداقل از آن عبرتی بگیریم، بیشتر به بر باد رفتن «اعتماد» فکر میکنم و اینکه برای «زندگی» کنار هم ناگزیر به ترمیم آن هستیم وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود. ما مجبوریم به سمتی برویم که «اعتماد» مخدوش شده را ترمیم کنیم. مجبوریم. هیچ راه دیگری هم نداریم. اعتماد، لیوان شکسته نیست که بشود با چسب آن را دوباره جوری سرهم کرد که آب توی آن ریخت. این سرمایه دیر به دست میآید، قطره قطره اما مثل شکستن دیوار یک سد، در چند دقیقه ممکن است از دست برود.
خرداد امسال وقتی علی خطیر معاون ورزشی باشگاه استقلال اقدام به انتشار اسکرینشاتهایی از چت خصوصی شفر کرد، نوشتم که این بدعتی خطرناک است. این نمایش بزرگ شده شفافیت است و از این پس هیچکس حرفتان را جز با اسکرینشات باور نمیکند و برای هر ادعایی مجبور به افشاگری هستید و افشاگری نهایت ندارد. حالا ایمیل استراماچونی منتشر میشود، چرا؟ چون کسی به حرف مدیران اعتماد ندارد چون از بس در طول سالها قولها و وعدههای غیرواقعی شنیدهاند که میگویند حتماً این هم یک ادعای تازه است و لابد مرد ایتالیایی راست میگوید.
این سبک مدیریت با انتشار اسکرینشات از چت و ایمیل خاص باشگاه استقلال نیست، این اتفاق محصول فضایی است که «حرف» بیاعتبار میشود، جایگاهها غیرقابل اعتماد میشوند و نشانگر شکاف عمیق میان هواداران و باشگاه است. میدانم به کام آبیهای دو آتشه تلخ میآید اما استراماچونی این نکته را خیلی خوب فهمید، از روز نخست و در حساسترین برهه باشگاه را ترک کرد و با روبهروی هم قرار دادن هوادار و مدیران، ماهی خودش را از آب گرفت. او چه برگردد و چه برنگردد به خوبی از این گسل برای منافع خودش استفاده کرد و بعد روی موج احساسات غلیط هواداری سوار شد که «به عشق آن هوادار نابینا»، «به عشق هواداران»، «به عشق بازیکنان» برمیگردم. او همه این عناصر را به گروگان گرفت تا به خواستهاش برسد. چرا؟ چون احساس کرد راه منطقی وجود ندارد و به مجموعه بیاعتماد شده بود. حتی وقتی چند وزیر از دو کشور پادرمیانی کردند.
اعتماد مرغی نیست که از بام پرید با یک مشت دانه برگردد. کار سختی در پیش دارید. خیلی سخت!


