روزنامه مردم سالاری
1398/10/07
مردم ایران از یاد رفتهاند؟
نمیدانم همان هوای مه گرفته پر از عناصر شیمیایی که ما تنفس میکنیم، در ریه مسئولین کشور رفت و آمد میکند یا اینکه هوا را هم مثل سایر مواهب زندگیشان به صورت ویژه گندزدایی و پاکسازی کرده و به وجود مبارکشان سرازیر میکنند؟ مسئولیت و تعهد اجتماعی و شغلی که هیچ! واقعا برخی از این حضرات وجدان و انسانیت را هم به راحتی دفن کردهاند آنقدر که حال خراب و نفس گرفته و تن بیمار و دردهای بیدرمان بچه و بزرگ و پیر و جوان این ملت نجیب هیچ ارزش و اهمیتی برایشان ندارد! مردمی که آنقدر نجابت و شرافت به خرج دادند که حتی دیگر حقوق طبیعی و بدیهیشان به رسمیت شناخته نمیشود و حتی دیگر حق اعتراض و خواستن را برای خود لازم نمیدانند! مردمی که با همه سختیها و کمبودها و دردهای این مملکت از زمان نابسامانی و هرج و مرج اوایل انقلاب تا خرابی و سختیهای بعد از جنگ ساختند به امید روزی که کشور به ثبات برسد و قدر صبوریشان دانسته شود لیکن انگار هرچه نجابت بیشتر شود حق و حقوق کمتری نصیب آدمها میشود...مردمی که سختیهای گرانی و مشکلات اقتصادی کمرشان را خم کرده و حتی دیگر توان رساندن خرج و دخل به همدیگر را ندارند و حتی دیگر صورتهایشان با سیلی هم سرخ نمیشود حالا باید برای تنفس و داشتن هوای سالم هم رویا ببافند و منتظر امداد الهی باشند که گویا او هم از ما دل بریده و رهایمان کرده! گناه ما مردم چیست که در سرزمینی زندگی میکنیم که پر از نعمت طبیعی و گنجینههای ارزشمند صنعتی و معدنی و کشاورزی و آب و هوا و منابع طبیعی است اما هیچ چیزش نصیب خودمان نمیشود؟ گناه ما چیست که مسئولینمان به جای مدیریت مشکلات و رفع نواقص به فکر حل مشکلات سایر کشورها و تامین منافع خود و زنده باد و مرده باد گفتنهای سیاسی صد من یک غازی هستند که جز دود گرانی و تحریم و بدبختی چیزی عاید چشمانمان نخواهد کرد؟ گناه ما چیست که هم باید درد بیکاری و گرسنگی و فقر را تحمل کنیم هم حق تنفس سالم را از دست بدهیم و سقف آرزوهایمان به کف زمین برسد؟ چرا هیچکس صدای ما را نمیشنود؟ چرا دردهای ما دیده نمیشود؟ چرا هیچ انسانی، هیچ مسئولی، هیچ وجدانی، تلخ کامی این مردم را نمیبیند؟ همه باید بمیریم تا شنیده شویم؟ درد آنجاست که حتی با مردن هم شنیده نمیشویم! مگر کودکان معصومی که به خاطر تحریم و نبود دارو جان میدهند شنیده میشوند؟ مگر پسر کولبر نوجوانی که در سرمای کوه وقتی برای تامین زندگیش یخ میزند شنیده میشود؟ مگر پدری که به خاطر فقر خودکشی میکند شنیده میشود؟ مگر مادری که برای هزینه زندگی بچههایش کلیه میفروشد شنیده میشود؟ ما قرار نیست دیده شویم. قرار نیست شنیده شویم... قرار است همگی با هم بمیریم. نخبههایمان یکی یکی کوچ کردند و آنان که ماندهاند پای رفتن ندارند. اما هیچ کس ندید و نخواست ببیند و بشنود که این مردم صبور از حداقل حقوق انسانی بی بهرهاند و صدایشان در گلو خفه شده است...
دیگر نه توان دعا داریم و نه امید به فردای بهتر....فقط قرار است بمانیم و شاهد مرگ تدریجیمان باشیم...
سایر اخبار این روزنامه
مردم ایران از یاد رفتهاند؟
چقدر بدهیم تا تلویزیون دیگر برنامه مناسبتی نسازد؟
سرخها ۱۰ نفره صدرنشین شدند
سرنوشت سوریه در انتظار عراق
رزمایش ائتلاف شرقی مقابل ائتلاف غربی
داستان شگفتانگیز زوجی که جنگلی مرده را زنده کردند
صداوسیما یک دهم تبلیغات عالیس را به انتخابات اختصاص دهد
درخواست ملاقات احزاب اصلاحطلب با رهبر انقلاب
درآمدهای سرشار نفتی روسیه و عربستان در غیاب ایران
پایان یک ایران ستیز دیگر


