روزنامه شهروند
1398/10/17
انکار واقعیت جهلآفرین است
آرمین منتظری دبیر گروه سیاسی این روزها، بعد از ترور سردار سلیمانی به دست ارتش آمریکا، صحبت از جنگ بسیار است. آیا باید جنگ را دوست داشته باشیم؟ مسلما پاسخ منفی است. اما آیا جنگ واقعیت زندگی جهانیان نیست؟ پاسخ مثبت است. لئون تروتسکی جمله معروفی درباره جنگ دارد: «ممکن است شما علاقهای به جنگ نداشته باشید، اما جنگ به شما علاقهمند است.»این نوشته درعین حال که از جنگ دفاع نمیکند و آن را امری نکوهیده میداند، قرار است صریح باشد. صریح از این جهت که قصد دارد بازگوکننده واقعیت باشد و واقعیت همیشه آن چیزی نیست که ما دوست داریم. واقعیت چیست؟ واقعیت این است که دنیا، حتی اگر نخواهیم خیلی در تاریخ آن غور کنیم، به گواهی همان تاریخ همواره مملو از جنگ و خونریزی بوده است. جهان هرگز از جنگ خالی نبوده است و اتفاقا شیوه درگرفتن جنگها و جنگیدن در آنها بوده که ساختار و مقدمه جنگهای بعدی را تعیین میکرده است! درواقع جنگ همواره بخشی جداییناپذیر از تاریخ بشر بوده و خواهد بود. جنگ سریالی طولانی و بیپایان است و نمیتوان هر قسمت آن را جداگانه نگاه کرد و براساس آن به نتیجه نهایی و محتوم درباره داستان رسید. بشر محکوم است تمام قسمتهای این سریال را تا انتها ببیند.
آنچه در این نوشته میخواهم بگویم همین اشتباه ذهنی بشر است. همواره دوست داریم فکر کنیم جنگ رخ نخواهد داد، اما جنگ خود را تحمیل خواهد کرد. انکار آن نیز چیزی از سبعیت و ویرانگریاش نمیکاهد. برای باور این مدعا نیازی نیست خیلی در تاریخ بشر غور کنید. تاریخ سیصد ساله اخیر را مطالعه کنید، کافی است. در هر قرنی شاهد جنگ بودهایم. قرن بیستویکم نیز از این قاعده مستثنی نیست. نمیخواهم بگویم ترور سردار سلیمانی قرار است جنگ جهانی را به ارمغان بیاورد. معتقدم هم ایران و هم آمریکا خواستار جنگ همهجانبه نیستند و امیدوارم ایران بهگونهای درباره حق مشروع خود در پاسخ به اقدام آمریکا عمل کند که کشور درگیر جنگی خانمانسوز نشود. اما آیا نباید برای هر شرایطی آماده بود؟
سوال این است که چرا جنگها پایان نمییابد؟ برای پاسخ به این سوال کافی است به تاریخ هفتادساله اخیر نگاهی بیندازید. واقعیت این است که بنیانهای تحولات بینالملل و ساختارهای جهانی یا متأثر از جنگ بنا شدهاند یا زاییده جنگها هستند یا ریشه در جنگها دارند. سازمان ملل متحد که قرار است حامی صلح در سراسر جهان باشد، خود مولود جنگ است. در طول جنگ جهانی دوم و حتی پس از پایان آن همه چیز در خدمت جنگ قرار گرفت. هیچکس به مردم جهان اعلام نکرد که پیشرفت تکنولوژی در عرصههای مختلف ریشه در افزایش میزان جنگ و خشونتطلبی داشته است، اما ندانستن این واقعیت، اصل واقعیت را از میان نمیبرد.
بعد از جنگ جهانی دوم، کشورهای دیگر از همه توان تکنولوژیکی خود برای قدرتمند شدن در عرصه نظامی استفاده کردند. اگر امروز میبینید دستاوردهای علوم فضایی یکی پس از دیگری اعلام میشود، این را هم باید بدانید این پیشرفتها ریشه در رقابت نظامی آمریکا و روسیه در عرصه موشکی داشته است. اگر میبینید کشورهای قدرتمند دنیا با هم پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای امضا میکنند، این را هم باید بدانید که همین کشورها در دورهای در چارچوب رقابتهای نظامی، مسابقه تسلیحات هستهای را کلید زدند. ناتو مولود جنگ جهانی دوم است. اتحادیه اروپا فرزند جنگ جهانی دوم است. بسیاری از قوانینی که امروز ما از آنها بهعنوان قوانین بشردوستانه یاد میکنیم، زاییده جنگ جهانی اول و دوم هستند. اقتصاد دنیا بعد از جنگ جهانی دوم شکل و ساختار فعلی خود را پیدا کرد. اگر نگاهی به اطراف خود بیندازید، میبینید که شما با آثار، نشانهها و زاییدههای جنگهای خونین احاطه شدهاید و این آثار و نشانههای ناشی از جنگ در تولید بسیاری از دستاوردهای بشر نقش داشته است و متأسفانه نقشآفرینی آنها هرگز به محدود کردن جنگها منجر نشد.
جنگهای خونین حتی در عرصههای تولید فکر نیز اثرگذار بودهاند. بلافاصله پس از این جنگها بود که مراکز تضارب افکار تشکیل شد تا کار تئوریزه کردن دکترینهای نظامی امنیتی را انجام دهند. برای این کار نهادها ایجاد شد و افراد بسیاری تربیت شدند؛ شبکههای خبری و تحلیلی تأسیس و پولها خرج شد. وانمود میکنیم که اینها برای رفاه و آسایش جامعه بشر و آگاهی بخشیدن به آن است، اما واقعیت این است که همه اینها در مداری میچرخد که جنگ در مرکز ثقل آن قرار دارد و در این میان متأسفانه صلح و برقراری آن به سراب تبدیل شده است.
حالا که سردار قاسم سلیمانی را ارتش آمریکا در عملیاتی ناجوانمردانه به شهادت رسانده است، ایران پاسخ به این اقدام را حق طبیعی و مشروع خود میداند. درواقع معتقدم اگر ایران پاسخی ارایه نکند، به راحتی از چرخه قدرت حذف خواهد شد، اما افکار عمومی نباید در اینباره آگاه باشد؟ مسلما آگاهی بخشیدن جامعه درباره واقعیت از ضروریات است. ایران بارها اعلام کرده است خواهان جنگ نیست، اما افکار عمومی باید بداند اجتناب تمام و کمال از جنگ هم گاهی اوقات اصل وجود خطر جنگ را از میان نمیبرد. در جنگ جهانی دوم اینگونه نشد. در جنگ جهانی اول اینگونه نشد و در آینده هم چنین نخواهد شد.
واقعیت این است که کشور باید آماده باشد. چیزی که امروز کشور به آن نیاز دارد واقعگرایی، تصمیم براساس پارامترهای واقعی و پذیرفتن تبعات واقعیت است. آگاهیبخشی در این میان جزئی جداییناپذیر از این روند است. برخی فکر میکنند آگاهشدن گاهی موجب ناامنی میشود، اما من معتقدم جهل ناامنی میآورد. افکار عمومی باید بداند چه حقی دارد، کدام بخش از حقش ضایع شده است و برای اعاده این حق تا چه میزان باید آماده پذیرش مخاطرات باشد.


