اصلاحات نیازمند ایده و اراده

عباس عبدی
روزنامه نگار
این روزها و در پی بروز برخی تغییرات در ساختار فعالیت‌های اصلاح‌طلبان، پرسشی اساسی درباره آینده اصلاح‌طلبی و ضعف و قوت‌های آنان مطرح شده است و اینکه آنان در نهایت چه باید کنند؟ بنده در این باره نظر کلی خود را پیش‌تر گفته‌ام. اکنون نیز می‌کوشم تا حدی جزیی‌تر بیان کنم. مهم‌ترین مشکل کنونی اصلاح‌طلبان در راهبرد کلی آنان است. مشکلات دیگری نیز وجود دارد ولی آنها نیز یا متأثر از همین مشکل اصلی است یا حداقل تا رفع مشکل اصلی سایر مسائل نیز قابل حل شدن نیستند. سیاست اصلاح‌طلبی چند رکن اساسی دارد. از برخی امور پرهیز و بر برخی رفتارها تأکید می‌کند. خشونت‌ورزی خط قرمز است. حتی اگر مورد ستم و خشونت قرار گیرند نمی‌توانند خودشان در بازتولید آن نقشی ایفا کنند. رفتارهای قانونی و در چارچوب قانون رکن دیگر است. حتماً پرسیده می‌شود که اگر قوانین خوب بود و خوب اجرا می‌شد که دیگر مجال بحثی نبود، درست است.
بسیاری از قوانین باید تغییر کنند و بیشتر از آن باید با اجرای بی‌طرفانه و کامل مواجه شوند. ولی هیچ‌کدام از این موارد به معنای عدول نظام‌مند از قانون نباید تلقی شود. دفاع از حاکمیت قانون پاشنه آشیل هر نوع رفتار انحرافی است و باید به آن ملتزم بود. مشارکت مردم، دفاع از آزادی، دفاع از حقوق بنیادین مصرح در قانون اساسی و رفع تبعیض و التزام به مردم‌سالاری و... همه و همه بنیان‌های اصلاح‌طلبی است. نکته بعدی این است که اصلاح‌طلبان باید بپذیرند که ظرفیت اصلاح‌پذیری وجود دارد. اگر این گزاره را قبول ندارند، دیگر موضوعی برای بحث باقی نمی‌ماند. همچنین دو بال اصلاح‌طلبی، حضور در عرصه عمومی جامعه و ساختار قدرت است. تا هنگامی که راه‌ها برای یک حضور مؤثر در ساختار قدرت بسته نیست، باید آن را ادامه دهند.  همچنین تا هنگامی که برای یک حضور مؤثر در جامعه و مردم فضا بسته نیست، باید این مسیر را نیز ادامه دهند. ایجاد موازنه میان این دو مسیر شرط کافی است، هر چند حضور در عرصه عمومی و جامعه شرط لازم اصلاح‌طلبی است ولی حضور در ساخت قدرت اگر مؤثر نباشد، لازمه اصلاح‌طلبی نیست. مبنای تشخیص کیفیت مؤثر بودن یا نبودن، نتایج حاصل از گفت‌و‌گوی آزاد و بدون پرده‌پوشی میان خودشان است. اگر این ضوابط و اصول پذیرفته شود، به‌طور طبیعی، سازماندهی و نیز عمل و برنامه سیاسی در ذیل این راهبرد تعریف شده و قرار می‌گیرد و حتی ادبیات و گفتارهای سیاسی نیز باید با این رویکرد تطابق داشته باشد. از نظر بنده مردم این خط‌مشی را تأیید و از آن استقبال و حمایت می‌کنند. بارها و بارها نیز این را نشان داده‌اند. ولی اصلاح‌طلبان طی 15 سال گذشته نتوانسته‌اند که میان دو مسیر راهبردی مذکور یعنی حضور در جامعه و در ساخت قدرت، برای تحقق مؤثر این رویکرد، موازنه جدی برقرار کنند و در برخی مقاطع نیز با رفتار خود اصل اصلاح‌پذیری و موفقیت این شیوه را با چالش مواجه کرده‌اند، بدون اینکه تبعات آن را بپذیرند. مهم‌ترین مقطع این دور شدن از خط‌مشی اصلاح‌طلبی، در سال 1388 خود را نشان داد. که به تعبیر دقیق باید گفت کل اتفاقات آن مقطع زیان‌بار بود. چه برای اصلاح‌طلبان و چه برای حکومت و کشور. بنابراین باید اصلاح راهبرد یا به تعبیر دقیق‌تر بازگشت به راهبرد اولیه را پیشه کرد. پس از این مرحله باید وضعیت کنونی کشور را در پرتو اندیشه اصلاح‌طلبی تحلیل و توصیف کرد. این کار از خلال یک بیانیه رسمی و مشخص باید صورت گیرد. باید در این بیانیه روشن شود که نگاه اصلاح‌طلبان به وضع فعلی کشور چگونه است؟ به گذشته خود چه نقدی دارند؟ کدام مشکلات را باید در اولویت حل قرار دهند و چگونه؟ به نحوی که اگر کسی آن را خواند درک به نسبت روشنی از خواسته‌ها و برنامه‌های آنان پیدا کند.  این مرحله را می‌توان تبیین ایده نامید. سپس مطابق این ایده اراده‌ای را سازمان داد و معرفی کرد و نشان داد که از پوسته‌های گذشته بیرون آمده‌اند و باید نسل‌های جوان را بیشتر مشارکت داد. اگر ایده خوب تدوین و ارائه شود، از دلِ آن چارچوب تشکیلاتی و اراده معطوف به تحقق آن ایده نیز به دست خواهد آمد. پرداختن به بقیه مطالب و کارها اتلاف وقت است.