بازشناسي جنايت ناموسي در پرتو قانون و جرم شناسي

حادثه اسفبار قتل رومينا دختر نوجوان اولين جنايت والديني نبوده و آخرين آن هم نخواهد بود. ريشه‌هاي اينگونه خشونت‌هاي خانوادگي را بايد تعارض فرهنگ سنتي و آموزه‌هاي پسامدرن و به نوعي در پيوند با گسست نسل دانست. نسلي که انتظارات، آرزوها و ارزش‌هاي متفاوتي از طريق فضاي مجازي و گردش اطلاعات به وي منتقل شده است و به نوعي داده‌هاي ناشي از فضاي مجازي و مدل‌هاي زندگي انتقال يافته به جوانان با جغرافياي فرهنگي و سياسي کشور که به جاي جلب جوانان و انتقال مدل فرهنگي مناسب با فرهنگ و باورهاي ديني صرفا به امر و نهي جوانان اکتفا و به جاي روش تحبيب به شيوه تهديد با جوانان برخورد شده است، نتيجه آنکه هيچگونه اثري در هماهنگي نسل جوان با نسل گذشته ايجاد نگرديده است. آنچه مسلم است مجموعه اين تفاوت‌هاي فرهنگي ناشي از دو نسل به دلايلي که اشاره شد برقراري يک گفتمان منطقي را در ميان والدين و فرزندان در حد مطلوب ممکن نساخته است. در واقع والدين به جاي آموزش روش‌هاي مناسب تفاهم با فرزندان خود از طريق گفت‌وگوهاي خانوادگي و ارائه روش‌ها با سياست نرم براساس آموزه‌هاي تربيتي گذشته سعي در هدايت فرزندان خود دارند. نتيجه چنين شرايطي، فرار جوانان به‌ويژه دختران، نافرماني، ايجاد روابط پنهاني با جنس مخالف و فاصله گرفتن از والدين، به حداقل رساندن ارتباط اجتماعي با پدر و مادر و در نهايت انقطاع پيوندهاي عاطفي و نوعي از هم‌گسستگي بين فرزندان و والدين مي‌شود. مطالعه گذشته روابط رومينا و والدين به‌ويژه پدرش نشان مي‌دهد که اصولا از زمان کودکي نوعي ضعف در عاطفه و رابطه پدري با اين دختر وجود داشته، تفاوت‌هاي بين اين دو زمينه بروز اختلاف را تا بدانجا رسانده که خودکشي به‌عنوان راه‌حل محوري به رومينا پيشنهاد مي‌شده است. متاسفانه قطع نظر از الزامات فرهنگي مورد قبول والدين در مورد تربيت فرزندان، قوانين موجود نيز چندان رابطه مناسبي در پيوند بين آنها برقرار نمي‌کند. در قوانين ما، تربيت فرزندان مي‌تواند براساس تنبيهات بدني هم انجام شود و طبق قانون بر مبناي وجدان و مصلحت نيز بستگي به برداشت، سواد، سن و تعلقات فرهنگي والدين دارد. يکي مصلحت را کلام پندآموز مي‌داند، يکي آن را با ادبياتي تحکم‌آميز اعمال مي‌کند و ديگري با مشت و لگد و کمربند و چکش يا داس سعي در همراه کردن فرزندان دارد. اتفاقا کودکان و نوجوانان قبل از اينکه با پندهاي کلامي آموزش ديده و پرورش يابند، با الگوهاي عملي والدين رشد فرهنگي بهتري پيدا مي‌کنند.
ادامه در همين صفحه