عواملی که باعث از هم پاشیدگی ملت‌ها می‌شوند

 
 
 
 


متن پيش‌نويس پايان‌نامه يکي از دانشجويان را مي‌خواندم. ايشان عبارتي از قول فرهنگ روبر (که من نمي‌شناسم) نقل کرده‌ است: «ملت يک گروه انساني نسبتا گسترده است که خصوصيتش آگاهي نسبت به وحدت خويش و اراده‌اش براي زندگي مشترک است». عبارت از هر که هست، ژرفايي دارد. ملت به روايت عبارت فوق با دو چيز ساخته مي‌شود: «آگاهي نسبت به وحدت» و «اراده براي زندگي مشترک». اين دو اگر پايه‌هاي ملت شدن باشند، نابرابري‌ها اعم از نابرابري اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي، هر دو را متزلزل و نابود مي‌کنند. نابرابري، خواه در قالب زندگي سوپرلوکس اقليتي و نان شب نداشتن کثيري باشد؛ خواه تجليل باورها، ايده‌ها و سبک زندگي گروهي و تحقير باور و سبک زندگي گروهي ديگر؛ يا بي‌عقوبت‌بودن خطا و فراتر از قانون‌بودن اقليتي و در عوض بي‌پناهي و زير ضرب‌بودن گروهي ديگر باشد؛ بنيان «آگاهي نسبت به وحدت» را به «آگاهي نسبت به تفاوت بي‌منطق و ناموجه» بدل مي‌کند و بنيان حس ملت‌بودن را ريشه‌کن مي‌کند. نابرابري زننده و پايدار، بدون چشم‌اندازي از بهبود و درک اراده‌اي براي کاستن از آن، نفي «اراده براي زندگي مشترک» است. آنکه نان ندارد چه چيز مشترکي با صاحبان زندگي‌هاي سوپرلوکس دارد؟ آنکه از برابري در مقابل قانون بهره‌اي ندارد با صاحبان قلعه‌هاي حصين مصونيت از عقوبت چه زندگي مشترکي دارد؟ و آنکه تحقير مي‌شود با تحقيرکننده (هر قويت شخصي يا جمعي که باشد) چه نسبتي برقرار مي‌کند؟ مگر نگفته‌اند «انسانيت چيزي نيست جز حساسيت به حقير شمرده شدن». اگر تحقير روا شد، زندگي مشترک ناروا مي‌شود. نابرابري نامشروع، در هر صورتش، تحقيري است که زندگي مشترک را ناروا مي‌کند. اراده براي زندگي مشترک و خودآگاهي بر وحدت که تضعيف شود، ملت‌بودگي فرومي‌پاشد. مساله وقتي تشديد مي‌شود که همه صورت‌هاي نابرابري که مولد تحقير نيز هستند با هم همزمان رخ دهند. تحقير چندلايه و چندبعدي مدام، عامل فروپاشي حس ملت‌بودن مي‌شود. دارون عجم‌اوغلو و جيمز رابينسون در کتاب ستايش‌شده «ملت‌ها چرا شکست مي‌خورند»، شرحي عميق از چرايي دست نيافتن ملت‌ها به توسعه ارائه مي‌کنند. کتاب ديگري مي‌توان نوشت به نام «ملت‌ها چرا فرومي‌پاشند؟» و پاسخ را در يک عبارت داد و با امداد از تاريخ اين عبارت را مستند کرد و بسط داد: «نابرابري نامشروعِ زنندهِ پايدار، بدون چشم‌اندازي از بهبود و اراده به درمان».