دنیس لا: گریه‌ام بند نمی‌آید

  گزارش راب دریپر      اندوه، میهمان ناخوانده خانه دنیس لا در این سال شوم بود. مهاجم افسانه‌ای منچستریونایتد و برنده توپ طلای سال 1964 این سال نحس را که می‌توانست به خاطر 80 سالگی او فوق‌العاده باشد، به هر زحمت به پایان رسانده. او و همسرش دیانا خودشان را قرنطینه کرده‌اند، نمی‌توانند نوه‌های‌شان را بغل کنند و رابطه چندانی با پنج فرزندشان ندارند. لا برای دوستان قدیمی و گپ‌هایی که می‌زدند، دلتنگ شده. اما این اواخر خبرهای بدی به او رسیده. دوشنبه گذشته، جان فیتزپاتریک، دوست خوب و هم‌تیمی سابقش در منچستریونایتد که رابطه خیلی نزدیکی با هم داشتند، درگذشت. در سال 1965 وقتی قانون تعویض در فوتبال گذاشته شد، در اولین تعویض تاریخ یونایتد، او به جای لا به زمین آمد. دو ماه قبل دوست خوب دیگرش و یکی از اسطوره‌های یونایتد، نابی استایلز فوت کرد و ماه قبل مشخص شد سر بابی چارلتون که به همراه لا و جورج بست در مرکز درخشش یونایتد در دهه 60 بود، به زوال عقل دچار شده است. لا می‌گوید: «سال ترسناکی است. هر روز گریه می‌کردم. جان چند روز پیش مرد، دلم برایشان تنگ شده. می‌دانم همه یک روز می‌رویم اما از دست دادنشان خیلی غم‌انگیز است. همیشه گریه می‌کنم.»  لا البته مشکلات جسمی خودش را داشته و از سرطان پروستات بهبود یافته اما آمار رو به افزایش ابتلای هم‌تیمی‌های سابق به زوال عقل از ذهن او پاک نمی‌شود.  هفته گذشته یک متخصص مغز گفت مرگ استایلز در اثر زوال عقل به خاطر ضربات سری بود که به توپ می‌زد. لا به یاد می‌آورد چند بار تا حدی هوشیاری خود را از دست داده اما بعد بازی را از سر گرفته که حالا مشخص شده می‌تواند به بیهوشی ثانویه و آسیب جدی مغز منجر شود: «بله من سر می‌زدم، همه می‌زدند. بازی آن موقع فرق می‌کرد، توپ سنگین‌تر بود و وقتی خیس می‌شد و گل به آن می‌چسبید، خیلی بدتر می‌شد. حالا بعد از سال‌ها اثراتش مشخص شده.» لا خوشبختانه سرحال است و مشکلی ندارد همانطور که در مستند اسکای با عنوان «لامن» در حال پخش شدن است. برای طرفداران فوتبال که می‌خواهند تکنیک و تاکتیک و تعصب و دوندگی یکی از بهترین‌های تاریخ فوتبال را ببینند، دیدن این فیلم ضروری است اما خودش میل چندانی ندارد: «خیلی دوست ندارم در تلویزیون خودم را ببینم اما دست اندرکاران این فیلم، آدم‌های خوبی بودند و از کار با آنها لذت بردم.» آمار گویای دوران حرفه‌ای لا است: 237 گل در 404 بازی برای منچستریونایتد، دوره‌هایی بازی در هادرسفیلد، تورینو و منچسترسیتی-که شامل گلزنی او به منچستریونایتد در روزی که این تیم سقوط کرد هم می‌شود- و 55 بازی در تیم ملی اسکاتلند که پایانش جام جهانی 1974 بود. یونایتد با گل‌های او به قهرمانی فصل 1965-1964 رسید و زمینه‌ساز قهرمانی جام باشگاه‌های اروپا در سال 1968 شد که فینالش را به خاطر مصدومیت از دست داد. اوج موفقیتش رسیدن به توپ طلای 1964 بود، قبل از او لو یاشین و بعد از او اوزه بیو این جایزه را گرفتند و برای همین که در میان بزرگان تاریخ فوتبال قرار گرفته، نامش فراموش نشدنی است. او همچنین تنها بازیکن تاریخ است که در یک بازی جام حذفی انگلیس شش گل زد و در عین حال تیمش بازنده شد. در ژانویه 1961 منچسترسیتی 6 بر 2 در زمین باتلاقی لوتون پیش بود که داور بازی را تعطیل کرد و لوتون بازی مجدد را 3 بر یک برد. دنیس لا یکی از معدود بازیکنانی است که با دو غول تاریخ مربیگری فوتبال، بیل شنکلی و سر مت بازبی که هر دو هموطنش بودند، کار کرده است. لا در فصل 1962-1961 برای تورینو بازی کرد و بعد از آن دوران 11 ساله و پرافتخارش در یونایتد شروع شد: «ایتالیا واقعاً خوب بود اما نمی‌دانستم تورین زیر آلپ است، آنجا همیشه یخ می‌زدم. فکر می‌کردم هوای خیلی خوبی دارد اما توپ بازی هم آنجا فرق داشت. همه چیز ایتالیا را دوست داشتم اما متأسفانه آنجا باید فوتبال بازی می‌کردم. فوتبال‌شان را دوست نداشتم همیشه یک نفر را کنار خودت می‌دیدی اما خاصیتش این بود که در بازگشت به انگلیس فکر می‌کردم اصلاً کسی مأمور مهار من نشده!» بازبی که در دوران مربیگری تیم ملی اسکاتلند فرصت اولین بازی ملی را به لا داده بود، در سال 1962 او را به یونایتد برد تا به بازسازی تیمش بعد از فاجعه مونیخ کمک کند. آنها قهرمان جام حذفی 1963 شدند و لا در فصل 1964-1963 به رکورد 46 گل برای تیم رسید که هنوز هم جلوتر از رود فان نیستلروی، کریستیانو رونالدو و وین رونی است. این تیم در سال‌های 1965 و 1967 هم قهرمان لیگ شد و سال 1968 آن قهرمانی به یادماندنی توسط «بچه‌های بازبی» رقم خورد. تا سال 1973 در یونایتد ماند و سال آخر بازی‌اش را در سیتی گذراند. بعد از جام جهانی 1974 هم فوتبال را کنار گذاشت. بعد از بازنشستگی مدتی فرش‌فروشی داشت، بعد خودش را با زندگی به عنوان کارشناس فوتبال و سفیر یونایتد منطبق کرد. اوضاع که عادی شود او پای ثابت اولدترافورد است و هرچه زودتر می‌خواهد تیم اوله گونار سولشر را از نزدیک ببیند اما چیزهایی هست که برای او آشنا نیست: «دروازه‌بان‌ها در پاسکاری مشارکت می‌کنند که در روزهای بازی من نبود. گاهی بازیکنان بارها به هم پاس می‌دهند، نمی‌دانم چرا جلو نمی‌روند.» بیشتر از همه دلش برای عادت‌های قدیمی تنگ شده: «منتظرم فرصت شود بیرون بروم و مردم را ببینم، بازی‌ها را تماشا کنم به اولدترافورد بروم، خیلی دوست دارم همه چیز عادی شود.» این حرف دل همه ما است. منبع: دیلی میل