نگاه به انتخابات 1400 (2)

4- يكي از شيوه‌هاي نقد مشاركت در انتخابات اشاره به نتايج منفي ناشي از مشاركت در انتخابات گذشته است. براي نمونه گفته مي‌شود كه نتيجه شركت در سال 1396 چه بوده است؟ بدون ترديد اگر از شركت در آن استنكاف مي‌شد با همين استدلال امروز مي‌توانستند مدعي شوند كه نتيجه عدم شركت فاجعه‌بار بوده است، چون به ‌طور قطع ايران دچار تحريم مي‌شد و مشكلات اگر از امروز بيشتر نبود كمتر هم نبود. شايد جنگ هم شده بود. اين استدلال هنگامي قابل توجه است كه خواهان اضمحلال كلي جامعه باشيم كه طبعا آن بحث ديگري و خارج از خواست عمومي و اكثريت جامعه است. بنابراين در تعميم وضعيت كنوني به عنوان نتايج ناشي از تصميمات و مشاركت انتخاباتي گذشته بايد احتياط كرد.
5- مشاركت كردن در هر فرآيند سياسي و به ‌طور مشخص انتخابات را نبايد مشروط به قطعي كردن پيروزي كرد. چنين كاري نه تنها غيراخلاقي و غيرسياسي است بلكه موجب انحراف در عمل سياسي و فعاليت انتخاباتي نيز مي‌شود. نفس مشاركت سياسي از جمله انتخابات براي تحول جامعه‌ مفيد است. بايد كوشيد كه اين شيوه و راه را به عنوان فصل‌الخطاب سياسي همواره باز نگه داشت. همچنين اصل را بر مشاركت انتخاباتي بايد گذاشت مگر آنكه خلاف آن ثابت شود.
6- اگرچه موارد پيش‌گفته بر ضرورت مشاركت انتخاباتي تاكيد مي‌كند ولي هميشه اين پرسش وجود دارد كه در چه شرايطي نمي‌توان مشاركت كرد؟ آيا اصولا خط قرمز و مرزي وجود دارد كه عبور از آن، اصل مشاركت عمومي را با ابهام و ترديد جدي مواجه ‌كند؟ چرا اصلاح‌طلبان در سال 1394 در انتخابات شركت كردند ولي در سال 1398 فقط يكي، دو گروه آنان و از روي باري به هر جهت وارد اين فرآيند شدند؟ 
از همه مهم‌تر در حالي كه به نظر مي‌رسيد شانس آنان در سال 1398 نسبت به 1394 كمتر بود، پس چرا شوراي نگهبان در رد صلاحيت‌ها سنگ‌تمام گذاشت در حالي كه در سال 1394 اندكي گشايش را تن دادند؟ چرا ساختاري كه به شدت نيازمند حمايت عمومي است در سال 1398 به گونه‌اي رفتار كرد كه پايين‌ترين سطح كمي و كيفي مشاركت را شاهد شديم؟ آيا مي‌توان بدون توجه به سياست‌هاي رسمي انتخاباتي، تصميم به مشاركت يا رد آن گرفت؟ چرا مردم در سال 1396 چنان بي‌سابقه پاي صندوق‌ها آمدند كه براي جلوگيري از افزايش مشاركت درهاي حوزه‌ها در نيمه‌شب بسته شد؟ و چرا در سال 1398 روي برگرداندند و اكنون نيز اين فضا سرد شده است؟ برخي افراد ساده‌انگارانه مي‌گويند اگر در سال 1398 مشاركت شده بود، تركيب مجلس فعلي فرق مي‌كرد و مواجه با وضع فعلي نبوديم و تبعات چنين وضعي را متوجه كساني مي‌كنند كه مشاركت نكردند! اين انتقادات نادرست است. براي اينكه مردم و جامعه، موم نيستند كه آن را هر طور بخواهيم در دستان خود شكل دهيم. همان مردمي كه در سال 1392 بسيار زودتر از نخبگان وارد ميدان شدند اكنون منتظر علامت‌هاي جدي‌تري براي حضور هستند. اگر بتوان چشم‌انداز اميدبخشي را به جامعه عرضه كرد و اگر مردم احساس عامليت و اثرگذاري كنند قطعا مشاركت خواهند كرد. مشاركتي كه روز پس از انتخابات با آرامش عمومي همراه باشد. 7- بنابراين پرسش اين است كه چگونه مي‌توان چنين چشم‌اندازي ايجاد كرد؟ به ويژه آنكه به نظر من و براساس برداشت‌هايم از جامعه، اكثريت مردم ترجيح مي‌دهند كه مسيرهاي انتخاباتي و آرام را براي بهبود امور خود طي كنند. اگر اين مسيرها براي عبور آزاد و در اختيارشان باشد و انتخابات بتواند معنادار شود، كم‌‌وبيش از آن استقبال خواهند كرد. 8- شايد گفته شود كه وظيفه سياستمداران اميدوار كردن مردم به شركت است. در سطح فردي مي‌توان خواست كه مردم اميدوار باشند ولي هنگامي كه در سطح جمعي نگاه مي‌كنيم بايد تحولات و چشم‌اندازهاي اميدبخش نيز ايجاد شود تا مردم اميدوار شوند. انتخابات معنادار همان چشم‌اندازي است كه مي‌تواند اميدآفرين باشد. چه انتخاباتي چنين چشم‌اندازي را ايجاد مي‌كند؟ انتخابات معنادار. انتخاباتي كه در درجه اول رقابت نامزدها حول مشكلات اصلي جامعه شكل بگيرد. نامزدها واجد تفاوت‌هاي روشن در راه‌حل‌هاي آن مسائل باشند. راه‌حل‌هايي كه راستي‌آزمايي كارشناسي شده باشد. مسائل اصلي كشور كدام است؟ چگونگي تحقق رشد اقتصادي پايدار، چگونگي تامين سرمايه‌گذاري براي اين رشد، چگونگي جلوگيري از تورم و رشد نقدينگي، سياست‌هاي ايجاد اشتغال، مقدم بر اينها چگونگي حل روابط خارجي كه پيش‌فرض ضروري براي صادرات و واردات و تامين ارز است. در حوزه اجتماعي و فرهنگي موضوعات بسيار متنوعي هست كه همه آنها در ذيل مساله آزادي‌هاي اجتماعي و فرهنگي طبقه‌بندي مي‌شوند. محور بعدي و مهم ديگر سياست‌هاي رسانه‌اي و فضاي مجازي است. چگونگي تخفيف و حذف نابرابري‌ها و تبعيض‌هاي موجود نيز محور مهم  ديگر  است.