کارگردان سینمای ایران در مسلخ پدر
خبر کوتاه و شوک کننده بود. بابک خرمدین کارگردان سینما، توسط پدر و مادرش در شهرک اکباتان به قتل رسید. پدر بابک خرمدین در اعترافات خود، گفت: پسرم مجرد بود، به خاطر اختلافاتی که داشتیم صبح قتل (روز یکشنبه، ۲۶ اردیبهشت) او را با خوراندن مواد بیهوشی بیهوش کردم سپس با ضربات چاقو به قتل رساندم و برای خارج کردن جسدش آن را تکه تکه کرده و در نزدیکترین سطل آشغال خیابانی انداختم. صبح دیروز جسد مثله شده این کارگردان در یک سطل زباله در خیابان نفیسی، محله اکباتان کشف شد. تحقیقات نشان داد این جسد متعلق به بابک خرم دین است که بعد از مرگ مثله شده بود. تلخی خبر وقتی بیشتر شد که قاتلان اعتراف کردند. حالا باید منتظر جزئیات بیشتر بود تا قضاوت درستی هم کرد اما همین اندازه صحت خبر هم هولناک است. پدر بابک، بابک را به قتل رساند. بابک خرمدین سال ۱۳۵۳ در تهران متولد شد و حالا در سال ۱۴۰۰ یعنی بعد از ۴۷ سال توسط همان پدر و مادری که او را به دنیا آورده بودند، بدرود حیات گفت! مدرک کارشناسی ارشد سینما داشت و در انجمن سینمای جوانان نیز یک دوره آموزش فیلم سازی دیده بود. کارنامه فیلم سازی او خلاصه می شد در؛ بور بیجاده رنگ ۱۳۸۶، سه شنبه: مامان ۱۳۸۸، فیلم نیمه بلند داستانی روزن (کورسو) ۱۳۸۹، سه فیلم کوتاه داستانی به نامهای برش و فیلم بلند داستانی سوگنامهای برای یاشار. اتفاقا وقتی همین فیلم بلند داستانیاش سوگنامه ای برای یاشار که به گفته خودش تا حد زیادی با الهام از زندگی خود ساخته بود وقتی سال ۹۴ در موزه سینما اکران شد، بابک از پدرش دعوت کرد که به روی صحنه بیاید. پدرش هم آمد و کوتاه گفت: «من سرهنگ پیاده ستاد خرمدین هستم. ۳۰ سال خدمت کردم و خوشحالم که در مقابل ممکلت انجام وظیفه کردم. به جوانان توصیه میکنم از این گهواره وطن غافل نباشند چون رشد و سربلندی آنان در همین مملکت اتفاق میافتد. از این ۳۰ سال خدمت ۱۷ سال را دور از خانواده انجام وظیفه کردم و تمام زحمات خانواده روی دوش این خانم عزیزم (همسرش) بود که وطن دوم من هستند.» همه اینها را پدر بابک در مراسم اکران خصوصی فیلم پسرش گفت. بعد هم بابک خرمدین گفت در سال ۸۹ به عنوان دانشجو راهی لندن شدم و در آنجا با مساله مهاجرت و غربت درگیری پیدا کردم. یاشار شخصیت اصلی فیلم هم چنین سرگذشتی دارد. او جوانی است که با ویزای دانشجویی وارد لندن شده است. همزمان با اتمام کالج، دچار مشکل مالی و دلتنگی برای خانوادهاش و ایران می شود. اکنون او بین ماندن و برگشتن مردد است و به استیصال رسیده است.

