بني صدر و بازرگان؛ مقايسه آزمون دموكراسي

جعفرگلابی روزنامه‌نگار قضاوت در امور مختلف کار سخت و پیچیده و ظریفی است و مقدمات بسیار و اطلاعات کامل و انصاف فراوان می‌خواهد لذا خردمندان تلاش می‌کنند تا آنجا که می‌توانند از آن پرهیز کنند و عجیب آنکه قضاوت‌ها بی‌شمارند و انسان‌ها همه روز از مسائل کوچک تا بزرگ مجبور به قضاوت می‌شوند و گریزی از آن نیست. امابدون قضاوت هم می‌توان و باید پیرامون موضوعات مختلف گفت‌وگو کرد و به طرح مسائل پرداخت. با درگذشت ابوالحسن بنی‌صدر سخنان فراوانی پیرامون او مطرح شده و می‌شود و البته برخی بی‌پروا راجع به او قضاوت می‌کنند بدون اینکه موضع بی‌طرفانه‌ای داشته باشند! وقتی سرگذشت اولین رئیس‌جمهور را از نظر می‌گذرانیم با انبوهی از حوادث بزرگ و طوفانی و وقایع پردامنه مواجه می‌شویم که پرداختن به همه آنها کتاب‌ها می‌خواهد با فصل‌های متفاوت و مجزا و چه بسا لازم است از زوایای مختلف به موضوع نگریسته شود تا برداشتی نزدیک به واقعیت به‌دست آید. با صرف‌نظر از پیشینه و ابعاد شخصیت بنی‌صدر و گریز از قضاوت پیرامون عملکردش اشاره به یک موضوع ضروری به نظر می‌رسد که امروز هم مبتلا به آنیم و لذا پرداختن به آن به کارمان می‌آید. بنی‌صدر با رای بالایی به ریاست‌جمهوری رسید و جالب اینکه در اوج فضای انقلابی زمانه شعارهای اقتصادی داد و برای سامان معیشت مردم برنامه‌هایی را مطرح کرد. حالا پس از 40 سال همه خوب دانسته‌ایم که اقتصاد تا چه حد مهم است و ای‌ کاش وی بر تمایل مطرح شده خود باقی می‌ماند و افکار عمومی و بزرگان انقلاب را قانع می‌کرد که قبل از هر چیز و پس از تثبیت پایه‌های نظام باید اقتصاد کشور مورد رسیدگی و تمرکز قرار گیرد. شاید اگر چنین استراتژی در پیش گرفته می‌شد بسیاری از حوادث و جدال‌ها اتفاق نمی‌افتاد و نگاه معیشت‌گرا به آرامش کشور کمک می‌کرد. اما وی به سرعت به دعاوی سیاسی وارد و غرق در آنها شد و چون جنگ هم آغاز شده بود فرصت نکرد که حتی نیم‌نگاهی به اقتصاد کشور بیندازد. از همین‌جا می‌توان به این نظر نزدیک شد که شخصیت‌های انقلاب بیش از تاثیرگذاری در روند رویدادها خود به سیل خروشان فضای انقلابی مشغول شدند و بسیاری از آنها را باد حوادث با خود برد! اولین رئیس‌جمهور ایران حتی در تعیین نخست‌وزیر با اکثریت انقلابیون مذهبی حاضر در مجلس به جدالی سخت پرداخت و خیلی دیر متوجه شد که طبق مفاد قانون اساسی وقت، رئیس‌جمهور اختیارات مشخصی دارد و باید به مجلس تمکین کند. او مستقل از شخصیت حقوقی از نظر فردی پایگاه اجتماعی گسترده تثبیت شده و باسابقه‌ای نداشت و باید می‌دانست که حتی اگر بر او جفا رود در نبرد سیاسی خصوصا با ارکان انقلاب هیچ شانسی برای پیروزی ندارد. اینجا درست همان‌جایی است که بسیاری را به اشتباه انداخت و مسیر تاریخ را از روند معمولی که داشت یا می‌توانست داشته باشد منحرف کرد. نکته بسیار مهم و تاریخی اینکه اگر در طول تاریخ حکومت‌ها دچار خطاهایی شده‌اند مخالفان هم یا دچار خطا شده‌اند یا حکومت را مجبور به برخورد کرده‌اند. اگر بنی‌صدر اختلافات سیاسی را حاد نمی‌کرد و به قانون اساسی قبل از بازنگری عملا وفادار می‌ماند و مبارزه خود را به خیابان نمی‌کشید و با گروه مسلح و مستعد خشونتی چون منافقین ائتلاف نمی‌کرد درک عمیق سیاسی خود و تعهد به سرنوشت کشور را نشان داده بود. بازرگان هم خیلی زود با شخصیت‌های انقلاب اختلاف پیدا کرد ولی او نشان داد که قدر و قیمت و میزان قدرت خود را می‌داند و بالاتر از آن چه‌بسا اخلاق و تعهدش به ایران باعث شد از آشوب‌سازی به‌شدت پرهیز کند تاجایی که گفته‌اند وی حتی اگر می‌توانست، مردم را به خیابان‌ها دعوت نمی‌کرد. رئیس‌جمهور می‌توانست افکار و تمایلات خویش را با حداکثر حلم و قانون‌مداری نگاه دارد و تدریجا پیش ببرد و الگویی برای مدارا و آرامش کشور باشد. کشوری که در جنگ بود باید از همه طرف‌ها مورد درک واقع می‌شد و سرنوشتش تحت هیچ شرایطی به بازی گرفته نمی‌شد. بنی‌صدر به موافقان و مخالفان خود و به همه زاویه‌داران با حاکمیت وقت یاد نداد که تنها در سایه آرامش و امنیت کشور می‌توان به دموکراسی رسید و دموکراسی قطعا با تظاهرات مسلحانه خیابانی حاصل نمی‌شد. وی با یک شناخت عمیق تاریخی و درحالی که فرمانده کل قوا بود نه تنها می‌توانست منشأ خدمات بزرگی شود که با ملاحظه محدودیت‌ها و رعایت شیوه و نظرات رهبری انقلاب که اعتمادی تا به این حد را متوجه او کرده بود از فراگیری خشونت و برخورد جلوگیری به‌عمل آورد. اگر بنی‌صدر با صبر و حوصله چهار سال ریاست‌جمهوری خود را به سلامت می‌گذراند، هم خود پیروزی بزرگی به‌دست آورده بود و هم به تثبیت دموکراسی خدمت اساسی می‌کرد و شاید همین خود یک پیروزی برای کشور در حد انقلاب بود. وی تاب نیاورد و مجبور به فرار شد و این هیچ افتخاری نداشت. بازرگان هم مخالف بود ولی ماند و ساکت هم نبود و تاب آورد، حیف که مشی او خریدار نداشت و بسیاری دیگر هم تاب نیاوردند و یک شبه خواستند از انقلاب به دموکراسی رهسپار شوند و ما همچنان برای اصلاح امور و رفع عیوب و نواقص و استیلای خردجمعی در مقابل سوال بزرگ «‌چه باید کرد ؟» مانده‌ایم.