رنج ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان

«آسایشگاه» سرشار از موقعیت‌های نمایشی جذاب و کنجکاوی برانگیز است که البته برخی از این موقعیت ها به سبب اجرای بد در نمایش،هدر رفته است آسایشگاه، تابلوی دهشتناکی ازآینده بشرمعاصر پیش چشم می‌گذارد.در جهان مخوفی که پینتر خلق کرده است،آدم ها نه با نام بلکه با شماره شناخته می‌شوند
در چهره‌پردازی هنرپیشه ها ،نکات قابل تاملی به چشم می‌خورد از جمله خطوط و چین و چروک های ظریفی که روی صورت‌ها نقش بسته اند تا رنج پنهان ساکنین آسایشگاه،‌ وجه بصری بیابد
«آسایشگاه»ازمعروف‌ترین‌آثار«هارولدپینتر»وازقابل دفاع‌ترین نمایشنامه‌های سیاسی درحوزه ادبیات نمایشی است.این نمایشنامه نخستین‌بار در24آوریل 1980درسالن تئاتر«هامپستد»لندن اجرا شدومتعاقبا در25 ژوئن همان‌سال درسالن تئاتر«آمباسدور»لندن به اجرای دوم رسید.
برگرفتن نقاب از چهره سیاست‌مداران


پینتر در این نمایشنامه نقاب ازچهره سیاست‌مداران بر گرفته و پشت پرده سیاست را آن‌گونه که هست،نه آن گونه که به نظر می رسد،عیان می کند.کل نمایشنامه به استثنای پرده پایانی آن،در یک آسایشگاه می‌گذرد که نماد جهان معاصر است.ماجرا با مرگ بیمار شماره 6457 و باردار شدن بیمار6459 آغاز می شود.مقامات ارشد آسایشگاه باید درقبال این رخدادها پاسخگو باشند. بنابراین درصدد یافتن قاتل، همچنین پیدا کردن پدر بچه برمی‌آیند.در نهایت مشخص می شودکه سرپرست آسایشگاه(روت) 6457 را به قتل رسانده و 6459را باردارکرده است.سرپرست به جرم قتل و تجاوزکشته می شودومباشرش(گیبس)جای او را می گیرد.
شیوه رمان های پلیسی
پینتردر«آسایشگاه»به ساختاررمان های پلیسی نزدیک شده است؛نمایشنامه با تجاوزوقتل شروع شده، سپس افرادی به عنوان مظنون مطرح می‌شوند ودر پایان هویت فردمجرم آشکار می‌گردد.پینتر به شیوه رمان‌های آگاتا کریستی درست در آخرین سطور قاتل را معرفی می‌کند.با وجود همه این شباهات ساختاری،«آسایشگاه» یک نمایشنامه جنایی محسوب نمی‌گردد و بیشتر حال وهوایی سیاسی و روان‌شناختی دارد.ارزش کار پینتر در این نکته نهفته است که او یک نمایشنامه سیاسی را با ساختاری شبیه به رمان های پلیسی نوشته است.زیکساری در اجرا به متن طویل پینتر بر اساس ترجمه رضا دادویی وفادار بوده است هر چند که تغییرات بسیار جزيی در دیالوگ‌ها اعمال کرده که به بهتر شدن کار منجر گشته است.
یک افتتاحیه جذاب
نمایش، افتتاحیه موزیکال بسیارهدفمند و جذابی دارد؛تمام کاراکترها در کنار هم ترانه سال‌نو را می‌خوانند و فضای شادی را به وجود می آورند که در تضاد کامل با اتمسفر تلخ کافکایی آسایشگاه است.
حرکات عروسک‌وار روت و کاتس به‌درستی طراحی شده اند زیرا بعدا در اواخر نمایش،مشخص می شود که این دو مانند عروسک های خیمه شب بازی،نخ حیات‌شان در دست صاحبان برتر قدرت است.همخوانی مناسب و دقیق بازیگران در همان آغاز کار،تماشاگر را به‌شدت جلب نمایش می‌کند.
نمایشی با رگه های طنز تلخ
نمایشی کردن رگه‌های طنز قوی موجود در متن تلخ و به‌شدت جدی پینتر اصلا آسان نیست.هرگونه زیاده روی در برجسته کردن طنازی‌های سرپرست آسایشگاه و دیگران،نمایش را در معرض خطر فاصله‌گرفتن از مقصد نهایی قرار می دهد و شیرازه کار را از هم می پاشاند.در این راستا باید به این نکته توجه داشت که روت سخت‌ترین نقش این نمایشنامه است زیرا باید طناز باشد و مزور،جدی،دروغ‌گو،حیله‌گر و سیاس.جمع کردن همه این صفات در کنار هم و نمایشی کردن آن ها،مستلزم تمرین زیاد و صرف انرژی فراوان است.محسن نوری در نزدیک شدن به این نقش نسبتا موفق است اما سیمایی که از سرپرست آسایشگاه ترسیم می کند آن قدر همدلی برانگیز نیست تا تماشاگر از مرگش متاثر گردد.سمانه اسماعیلی،تنها بازیگر زن نمایش،نقش کاتس را خوب از آب در آورده است اما در برخی از لحظات نمایش، بیش از حد، از قالب نقش بیرون می آید.به جز نوری و اسماعیلی،بقیه هنرپیشه‌ها بازی قابل بحثی ندارند.یک جاهایی بیهوده رو به بازی اگزجره(اغراق آلود) آورده اند ضمن آنکه حجم عمده‌ای از دیالوگ های شان را بسیار پرفشار، بر زبان جاری کرده‌اند که اصلا ضرورتی نداشته است.
در چهره‌پردازی هنرپیشه ها ،نکات قابل تاملی به چشم می‌خورد از جمله خطوط و چین و چروک های ظریفی که روی صورت‌ها نقش بسته اند تا رنج پنهان ساکنین آسایشگاه،‌ وجه بصری بیابد.تنها بازیگر نمایش که گریم مناسبی ندارد،مهرداد مصطفوی در نقش گیبس است.اگر چه او به فراخور نقشش به گریم خاصی نیاز ندارد اما چهره اش بیش از حد خنثی است.اگر چه بخشی از این خنثی بودن به خاطر پنهان نگه داشتن ماهیت واقعی گیبس تا پرده آخر نمایش الزامیست اما نه تا آن حد که به گسست رابطه تماشاگر با وی بیانجامد. موقعیت های جذاب فدای اجرای بد
«آسایشگاه» سرشار از موقعیت‌های نمایشی جذاب و کنجکاوی برانگیز است که البته برخی از این موقعیت ها به سبب اجرای بد در نمایش،هدر رفته است مثلا فصل شوک الکتریکی که بسیار ضعیف بازی و کارگردانی شده است.پینتر در بسیاری از بخش‌های نمایشنامه،عمدا دو موقعیت نمایشی را همزمان با هم خلق نموده و گسترش داده است.این کار در نمایشنامه نویسی بسیار دشوار است از‌آن دشوارتر،اجرای این موقعیت‌های همزمان روی صحنه است که احتمال بر هم زدن یا تضعیف تمرکز تماشاگر را در پی دارد؛کارگردان‌های آسان‌گیر یا آماتور معمولا اجرای همزمان را کنار گذاشته و به این ترتیب با پاک کردن صورت مساله،خیال خود را راحت می‌کنند.اصرار زیکساری بر اجرای موقعیت‌های نمایشی همزمان قابل تحسین است.او این موقعیت‌ها را به گونه ای طراحی و اجرا کرده که اصلا تمرکز تماشاگر به هم نمی‌ریزد.بخشی از این موفقیت مدیون طراحی مناسب صحنه و نور نمایش است.غزال مجتهدی صحنه را به سه قسمت مشخص تقسیم کرده است:بخش مرکزی یا همان کانون صحنه و دو بخش در حاشیه.علی کوزه گر نیز با استفاده از شمعدان‌ها به عنوان منبع نوری هر بخش،تفکیک صحنه را تکمیل‌کرده است.ساختار‌بندی فیزیکال صحنه، به‌خصوص مسیرهای جانبی عبور و مرور هنرپیشه ها ، سبب شده تا کارگردان با سهولت بیشتری میزانسن ها را طراحی وپیاده کند. مکان(وزارتخانه،آسایشگاه،تک تک اتاق ها و...) در نمایشنامه پینتر دارای هویت وماهیت مستقل وهمچون پرسوناژها،جاندار و زنده است از همین رو طراحی میزانسن برای اجرای چنین متنی اهمیت زیادی دارد و عدم دقت دراین زمینه ،کلیت کار را بر باد می دهد.رخوت حاکم بر آسایشگاه، رخوتی ظاهری است و در زیرساخت آن،دینامیسم عجیبی نهفته است.زیکساری این نکته را دریافته و تا حدودی توانسته برای سیاه‌چال مدرنی به نام آسایشگاه،آن گونه که مد نظر نمایشنامه نویس بوده،فضاسازی کند البته فضاسازی نمایش بی نقص نیست؛مثلا ایده استفاده از ویديوپروجکشن به عنوان دوربین مداربسته هر چند بک گراند چشم‌نوازی برای صحنه فراهم آورده اما این سوال را در ذهن پدید می آورد که با وجود آن‌همه دوربین و نظارت پنهانی از راه دور،چگونه هیچ سرنخ تصویری از فرد قاتل و متجاوز به دست نمی آید؟تماشاگر از خود می پرسد:پس فایده این دوربین ها چیست؟و نمایش از پاسخ دادن به این سوال طفره می رود.در نورپردازی نمایش نیز اگر دقت بیشتری به خرج داده می شد،فضاي بهتری ازاينكه که هست، از آب در می‌آمد. زیکساری تا اواسط نمایش در حفظ ریتم موفق‌است اما در نیمه پایانی،کنترل کار از دستش خارج شده و با نوسان زیاد اجرا را پیش می برد به گونه ای که نمایش بعد از یک افت ریتم،ناگهان در چند دقیقه پایانی، با وقوع دو قتل پیاپی و حضور گیبس در وزارتخانه و متعاقبا گره گشایی نهایی،صاحب ریتمی فوق سریع می شود که هیچ تناسبی با ریتم بخش های قبلی ندارد!این تشتت در حالی رخ می دهد که در نمایشنامه با چنین نوسان شدیدی در ریتم مواجه نیستیم.
تابلویی از آینده بشر
آسایشگاه، تابلوی دهشتناکی ازآینده بشرمعاصر پیش چشم می‌گذارد.در جهان مخوفی که پینتر خلق کرده است،آدم ها نه با نام بلکه با شماره شناخته می‌شوند.تنها کسانی صاحب نام هستند که از رده بیماران خارج بوده و جزو مقامات و کارکنان آسایشگاه محسوب می شوند.این تضاد طبقاتی در جای جای نمایشنامه با ظرافت پنهان شده است.محمدحسین زیکساری در نمایش آسایشگاه، با اغماض از چند ایراد جزيی موفق شده تا جهان مخوف پینتر را روی صحنه جان ببخشد.این یکی از بهترین اجراهای «آسایشگاه» در ایران است.