تحرکات جدید در میانه سرخوردگی‌ها

 
تغيير کادر رهبري حزب نداي ايرانيان و ادامه فعاليت اين تشکل در شرايطي که پدر معنوي حزب يعني دکتر صادق خرازي ماه گذشته از ادامه فعاليت حزبي کناره‌گيري کرد، واجد پيام‌هاي قابل اعتنايي است که نمي‌تواند از نظر دور بماند.
1. احزاب در ايران عموما وابسته به افراد و شخصيت‌ها هستند و در تاريخ معاصر احزاب زيادي داشته‌ايم که عمرشان به عمر موسس گره خورده بود و با کناره گيري، استعفا يا مرگ موسس، حزب هم به تاريخ پيوسته است. شايد برخي تصور مي‌کردند حزبي که به نام خرازي گره خورده است، در غياب وي تعطيل مي‌شود. با اين حال برگزاري کنگره حزب نداي ايرانيان، برگزاري انتخابات تشکيلاتي و تعيين کادر رهبري جديد نشان داد خرازي به عنوان موسس توانسته تشکيلاتي را پايه گذاري کند که ريشه دوانده و در غياب وي هم به فعاليت ادامه خواهد داد.
2. يکسال پس از برگزاري انتخابات رياست جمهوري و در شرايطي که سرخوردگي و بي حوصلگي، عموم فعالان سياسي را در بر گرفته، عزم جزم بدنه تشکيلاتي يک حزب اصلاح طلب براي ادامه فعاليت در فضاي سياسي جاي خرسندي دارد و اين اميدواري را ايجاد مي‌کند که با استمرار فعاليت‌هاي تشکيلاتي، نشاط سياسي و تحرک سياسي جديدي را در عرصه شاهد باشيم. سرخوردگي و انزوا و نااميدي، آفت فعاليت سياسي بوده و تجربه تاريخ معاصر نشان داده که اوضاع هيچ‌گاه بر روال رکود و انجماد باقي نمانده و در اين شرايط گروه‌ها و احزابي برنده واقعي خواهند بود که در اوج سرماي سياسي به گوشه اي نخزيده و انزوا پيشه نکرده باشند.
در چنين شرايطي آغاز تحرکات جديد اصلاح طلبان جوان و برنامه ريزي براي تجديد فعاليت‌هاي سياسي نويد روزهاي خوب و اميدبخشي براي جرياني مي‌دهد که در جامعه پايگاه اجتماعي قابل اعتنايي دارد و هيچگاه حذف شدني هم نيست.
3. متاسفانه احزاب در ميان عموم جامعه و همچنين بخشي از حاکميت جايگاه خوبي نداشته و عموما با نگاه منفي به آن نگريسته مي‌شود.


بخشي از اين وضعيت ناشي از اشتباهات و کم کاري‌هاي خود احزاب است اما بخش مهم ديگري ناشي از اين است که اساسا احزاب هيچ‌گاه به طرز شايسته‌اي به بازي گرفته نشده و عموما با بدبيني به آنها نگريسته شده است. جالب اينجا است که تريبون‌هاي رسمي، محافل اکادميک و سخنرانان و نظريه پردازان همواره در تجليل نقش احزاب و لزوم فعاليت جدي و اثرگذارشان نطق مي‌کنند اما در عمل بدبيني و بي اعتمادي، روحيه غالب در کشور بوده و گاهي چنان به فعالان حزبي نگاه مي‌شود که گويي به بيماري مهلک و واگيرداري دچار شده يا جرمي مرتکب شده اند!
 از همه فاجعه بارتر هم اينجا است عموم سخن‌پردازاني که با آب و تاب از تحزب دفاع مي‌کنند، در عين حال با افتخار مي‌گويند من عضو هيچ حزبي نيستم و خب مخاطب در مي‌ماند که آن دفاع پرشور را باور کند يا اين افتخار پرغرور را.
4. با توجه به برخوردهاي قهرآميزي که با احزاب مختلف و رده‌هاي مياني و حتي هواداران احزاب در برخي ادوار صورت گرفت، بديهي است شهروندي حتي علاقه نداشته باشد در حلقه چهارم يا پنجم حزبي فعاليت کند.
  طبيعي است وقتي علاقه و انگيزه‌اي براي وقت گذاشتن و کار جدي تشکيلاتي وجود نداشته باشد، حزب ريشه‌داري هم پا نمي‌گيرد؛  زيرا همواره سايه‌اي از ترس و نگراني را در شهروندان ايجاد مي‌کند و اجازه نمي‌دهد افراد رسما وارد گود شوند و ترجيح مي‌دهند در حاشيه امن و با فاصله‌اي مطمئن از احزاب حرکت کنند تا در صورت بروز هرگونه اتفاقي، مشکلي گريبانشان را نگيرد. به عنوان نمونه فرض کنيد حزبي به هر دليلي مورد اتهام واقع شده و پروانه فعاليتش به هرترتيبي لغو شود.
اعضا و هواداران آن که به خيال خود سال‌ها به صورت شناسنامه‌دار و تحت نظر حزبي قانوني فعاليت مي‌کردند چه وضعي پيدا مي‌کنند؟ آيا جز اين است که به جرم عضويت در حزبي که از اين پس «منحله» خوانده مي‌شود از همه حقوق قانوني محروم شده و هرگونه ارتقاي اداري و يا پيشرفت کاري با چماق عضويت در احزاب منحله مواجه مي‌شود؟
در نتيجه معتقدم گرچه عوامل دروني هم نقش مهمي در ضعف تحزب داشته‌اند اما اين عوامل دروني، متاثر از عوامل بيروني بوده و اين دو با هم نسبت معناداري دارند. نتيجه‌گيري‌ام را مي‌خواهم از اين فراتر ببرم و بگويم قبول دارم که احزاب در کشور جايگاه قابل اعتنايي ندارند اما تا همين جا هم بيش از بهايي که به آنها داده شده موثر واقع شده‌اند. اين وضع البته مطلوب نيست اما مگر فضا و فرصت براي کار حزبي مطلوب است؟ مگر عملکرد نهادهاي مسئول مطلوب است؟ با خاک نامرغوب، آب ناکافي و باغبان بي توجه، انتظار ميوه داشتن از احزاب، انتظار باطلي است.
جاي اين اميدواري وجود دارد که دور جديد فعاليت‌هاي حزب اصلاح طلب نداي ايرانيان، آغازي تازه در فعاليت نوگرايانه و تحول خواهانه احزاب در ايران باشد و با کاهش محدوديت ها، کار سياسي از پستوهاي بي هويت به عرصه عمومي بيايد.