راز دشمنی‌های نظام استکبار علیه ایران اسلامی

دولت‌های غربی به یمن پیشرفت‌های علمی و فناورانه و انقلاب صنعتی توانستند وسایل سلطه‌گری بر سایر اقوام و دولت‌ها را فراهم سازند. وسایلی، چون کشتی، توپ و تفنگ، به دولت‌های غربی امکان اشغال سرزمین‌های دوردست و چپاول و تأمین منابع، از مواد معدنی و غذایی تا برده و نیروی کار ارزان را فراهم می‌کرد و انگاره‌های ایدئولوژیک برآمده از تحریف مسیحیت و یا داروینیسم نیز توجیه‌گر هرگونه ظلم استکباری و خودبرتر‌پنداری در پرتو نژادپرستی و آپارتاید غربی برای زیرپاگذاشتن هرگونه عاطفه و وجدان انسانی در فرایند سلطه‌جویی به حساب می‌آمد.
همچنین برخورداری غرب از رفاه و لذت مادی متصل به منابع و ثروت‌های غارت شده از سرزمین‌های اشغالی و مستعمرات جدید، به تدریج به رویه و عادت تبدیل شد و فیلسوفان غربی برای دفاع از تداوم و توسعه آن به نظریه‌پردازی پرداخته و با رجوع به سوابق تاریخی تمدن مادی غرب به تهی‌سازی جامعه از هرگونه نگرش معنوی و مزاحم رو آوردند. سرانجام با پشت سر گذاشتن مراحل استعمار کهنه به نو و فرانو، معنویت و عدالت به نفع تثبیت تمدن مادی و استکباری غرب از فیلتر‌های معرفتی در زمینه عملگرایی غربی عبور داده شده و به نفع زور و زر یا قدرت و ثروت رنگ باخت، چرا که قدرت و ثروت همان لوازم اصلی تداوم سلطه برای تأمین رفاه و لذت هستند و تأمین و توسعه آن با عدالت و معنویت در تزاحم و تعارض قرار می‌گیرد. بالاتر از آن عدالت و معنویت، انگاره برتری تمدنی و قومی – نژادی غرب را زیر سؤال می‌برد و به حق و حقوق سایر اقوام و ملت‌ها موضوعیت می‌بخشد و بالاتر از آن نسبت به تأمین آن ایجاد تکلیف و وظیفه می‌کرد.
حال آنکه وارثان تمدن مادی غرب، تنها خود را شایسته آقایی، قدرت و ثروت دانسته و سایر اقوام را به چشم وحوشی برای بردگی و خدمت می‌نگریستند. در صورت برقراری چنین موقعیتی است که تمدن غربی می‌تواند مواهب مادی را برای حفظ بهشت شدادگونه خود فراهم آورده و حفظ نماید و لذا با دستیابی به ابزار قدرت و زور، در به‌کارگیری آن برای تأمین این هدف، هیچ تردیدی نداشته و فیلسوفان و ایده‌پردازان خود را برای نظریه‌پردازی به نفع این موقعیت طلایی به میدان آورد. تا هژمون قطعی و سلطه تضمینی را با اقناع سایر اقوام و ملت‌ها رقم زنند.
غرب انتظار داشت با ترویج نظریه مرکز – پیرامون و قبولاندن شبه علمی آن به دیگران، به چنین تضمینی دست پیدا کند که ناگهان با پیروزی انقلاب اسلامی پرچم عدالت و معنویت توسط نظام جمهوری اسلامی ایران به اهتزاز درآمد.


پرچمی که برخلاف رویه انحصاری در تمدن غربی، انتفاع و استقبال از آن هیچ محدودیت جغرافیایی و قومیتی نداشت و مخاطب پیام آن تمامی جهان بشریت بود.
دیدن این پرچم از سوی سران استکباری و یا عوامل وابسته به آن به مثابه یک زلزله بزرگ و سونامی خطرناک تلقی شد و لذا موجی از هراس و وحشت را رقم زد که ناشی از نگرانی آنان نسبت به آینده نظام سرمایه‌داری غربی بود؛ نظامی که رسیدن میوه‌های جنگ سرد با رقیب شرقی‌اش را انتظار می‌کشید. رقیبی که درمادی‌گرایی با او اشتراک داشت و تنها در خوانش و تفسیر عدالت، تفاوت‌ها یا سوءتفاهم‌هایی پیش آورده بود. راز دشمنی نظام استکبار با جمهوری اسلامی ایران در همین پرچم و پیام آن یعنی عدالت و معنویت قابل فهم است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامی آن را اینگونه توضیح می‌دهند:
«توجه بکنید که وقتی شما پرچم عدالت و معنویت را بلند می‌کنید، طبیعی است در دنیایی که رفتارش مبتنی بر زور است و فکرش مبتنی برمادیت است – یعنی درست نقطه مقابل عدالت و نقطه مقابل معنویت – عکس‌العمل ایجاد می‌کند. بعضی‌ها به ما می‌گویند «شما با فلان حرف، فلان حرکت، فلان تصمیم، دشمن‌تراشی کردید.» نه، ما با برافراشتن پرچم جمهوری اسلامی، دشمن تراشی کردیم، ما با مطرح کردن احکام الهی دشمن تراشی کردیم. وقتی شما عدالت را مطرح می‌کنید، تمدن و دنیای مبتنی بر سلطه و استکبار، قهراً با شما مخالف می‌شود. وقتی شما معنویت را مطرح می‌کنید، دنیای مادی که همه چیزش مبتنی بر مادیت است و همه مفاهیم عالم را برمی‌گرداند به پول، با شما مخالفت می‌کند، چیز طبیعی‌ای است؛ بنابراین معارضه و مقابله دنیای استکبار و دنیای سلطه با حرکت جمهوری اسلامی یک امر طبیعی و قهری است.»
البته نباید فراموش کرد که این پرچم برای جمهوری اسلامی و سایر ملت‌های آزاده، الهام بخش آزادی و استقلال و حرکت به سمت فراهم ساختن الزامات این استقلال یعنی کسب علم، قدرت و پیشرفت است که فرایند دستیابی به آن گرچه پرزحمت، اما با حلاوت نیز هست. از این رو رنج مقابله با دشمنی‌ها برای حفظ این پرچم همان هزینه استقلال و رهایی از وابستگی است که مقدار آن مسلماً کمتر از هزینه‌های سازش، تسلیم و تداوم وابستگی و دنباله‌روی خواهد بود.