سرقت بی‌سابقه کتاب!

یاسر نوروزی| هفته گذشته اخبار کتاب و کتاب‌خوانی معطوف شد به ماجرای سرقت از انبار انتشارات «میردشتی» در شهرک صنعتی پاکدشت. مهدی میردشتی، مدیر انتشارات «کتابسرای میردشتی» هم در گفت‌وگو با خبرگزاری‌های مختلف از حجم سرقتی بی‌سابقه خبر داد و گفت مجموعه‌ای از کتاب‌های نفیس این ناشر را دزدیده‌اند. ماجرا به سوله‌ای برمی‌گشت که ناشر حدود 10 ماه پیش در شهرک صنعتی پاکدشت اجاره کرده بود. آقای میردشتی برنامه‌ریزی کرده بود تا زمانی که انبار کتاب‌های خودش آماده شود، از این سوله اجاره‌ای به عنوان انبار استفاده کند، اما جریان این انبار اجاره‌ای، آتشی شد به کتابستان کتاب‌های ناشر و سرقت وسیعی شکل گرفت. شهرک صنعتی پاکدشت البته نگهبان دارد و رفت‌وآمدها را کنترل می‌کند. با این حال سرقت انجام‌شده به شکلی بود که از تابلوی برق، هواکش، کلید و پریز گرفته تا شیرآلات سوله و حجم قابل‌توجهی از کتاب‌های نفیس به سرقت رفت!

خدا کند دزدها بدانند...
آنچه میردشتی به عنوان حجم سرقت در خبرگزاری‌ها عنوان کرده حدود 5 تا 6 نیسان است اما کتاب‌های مربوطه عموما در زمینه هنر ایران، هنر اسلامی و کتاب‌های فرش بوده‌اند که به شکل نفیس چاپ می‌شدند و از این جهت مبلغ سرقت نیز حائز اهمیت است. او حجم ریالی این سرقت را بالغ بر پنج میلیارد تومان برآورد کرده است. هرچند با توجه به اینکه اکثر کتاب‌ها در سال‌های گذشته چاپ شده‌اند، بنابراین حجم سرقت موردنظر با توجه به افزایش تورم، طبیعتا بالاتر است. به‌خصوص که اگر بالا رفتن قیمت کاغذ را در سال‌های اخیر مدنظر داشته باشید، متوجه اهمیت موضوع خواهید شد. چراکه این کتاب‌ها عموما با چاپ چهاررنگ روی کاغذ گلاسه، با جلد گالینگور و قاب کشویی و به شکل نفیس منتشر شده بودند. میردشتی بعدها در خبرگزاری عنوان کرد نگران این است که دزدان ارزش واقعی کتاب‌های مربوطه را ندانند و در صدد خمیر کردن‌شان بربیایند. هرچند گفته بود تماس‌هایی با کارگاه‌های خمیر کاغذ داشته تا اگر چنین کاری آغاز شد، از آن جلوگیری کرده و به مسئولان قضائی اطلاع بدهند، اما مهم‌ترین معضل امنیتی این شهرک که منجر به دزدی گسترده کتاب شده است، فقدان دوربین امنیتی بوده. به هرحال انبار نگهبان داشته و ناشر هم گمان نمی‌کرده کسی در صدد دزدی چنین کتاب‌هایی بربیاید. مشکل بعدی هم از زبان میردشتی این بوده که با وضعیت امروز صنعت نشر و قیمت مواد اولیه دیگر نمی‌شود این کتاب‌ها را چاپ کرد و اگر هم چنین کاری امکان‌پذیر باشد، قیمت‌گذاریشان سر به فلک خواهد گذاشت.
 سابقه تاریخی دزدان کتاب
یکی از ماجراهای عجیب تاریخ معاصر، ماجرای دزدان کتابخانه سلطنتی قاجار است. تا به حال در سه کتاب مختلف که در ایران منتشر شده، به این موضوع پرداخته‌اند: «روزنامه خاطرات عین‌السلطنه» (به کوشش استاد ایرج افشار و مسعود سالور، نشر اساطیر)، «کارتن 20 دوسیه 5» (تالیف زهرا شریف کاظمی، نشر ندای تاریخ) و رمان «بی‌کتابی» (نوشته محمدرضا شرفی خوشبان، نشر شهرستان ادب)، اما جریان اصلی این واقعه تاریخی چیست؟ ماجرا برمی‌گردد به کتابخانه کاخ گلستان در دوره قاجار که آن زمان حاوی کتاب‌هایی نفیس و گران‌قیمت بود. بعد از مرگ ناصرالدین شاه و به حکومت رسیدن مظفرالدین شاه، شخصی به نام علی‌خان یا علی کتابدارباشی، رئیس این کتابخانه می‌شود. لقب این فرد «لسان‌‌الدوله» بود اما زبان دولت گویا چندان به کام نچرخید چراکه کم‌کم اخباری به گوش رسید از سرقت‌هایی از کتابخانه کاخ گلستان. این حرف‌وحدیث‌ها چنان بالا گرفت که هیأتی تشکیل شد به نام «هیأت انکشاف اشیای مسروقه سلطنتی». این هیأت در واقع از سوی شاه دستور داشت تا کم‌وکیف ماجرا را بررسی کند. از قضا هیأت مربوطه هم کار را پیش گرفت اما داوری جریان به جایی نرسید. فقط مشخص شد لسان‌الدوله 11 سال رئیس کتابخانه کاخ بوده و حدود 10 سال، اتفاقات مشکوکی درباره کتاب‌های این کتابخانه افتاده؛ ازجمله اینکه در این دوره تعداد 15 هزار و 100 جلد کتاب، رسیده به 6 هزار! بعد هم روشن شد گویا فقط لسان‌الدوله در این جریان دست نداشته بلکه دور و اطرافیانی هم در کار بوده‌اند به همراه دست‌های اجنبی. به عنوان مثال می‌شود به صمدخان ممتازالسلطنه اشاره کرد که شخص مورد اعتماد شاه و سفیر ایران در پاریس بود، اما چطور مشخص شد که سرقتی در کار بوده و چرا سارقان دستگیر نشدند؟

 پدرسوخته‌ها!



گفتیم کتاب دیگری که به این سرقت بزرگ پرداخته، کتابی 10 جلدی است با عنوان «روزنامه خاطرات عین‌السلطنه» که به کوشش استاد ایرج افشار و مسعود سالور از سوی نشر «اساطیر» منتشر شده. در بخش‌هایی از این کتاب به سرقت عظیم لسان‌الدوله از کتابخانه سلطنتی اشاره شده و جمله‌های جالبی هم آمده: «لسان‌الدوله پدرسوخته را هم برای کتاب‌های دولتی حبس کرده‌اند، در ایام مظفرالدین شاه خیلی از کتاب‌ها را فروخته و خیلی‌ها را عوض کرده، آنچه همه جلدهای مروارید و نقاشی بوده، با صورت‌های چینی همه را فروخته...» و همچنین دربارۀ شخصیت او آمده: «یک کتابدار بود، مثل امیری، وزیری، تجمل داشت، از بس هم بد صورت بود، هر وقت [نزد] شاه می‌آمد، می‌گفت، برو 100 تومان بگیر و تا یک هفته نزد من نیا.» در واقع لسان‌الدوله در فرصت اوضاع آشوب مملکت استفاده کرده و شور ماجرا بالا آمده بود اما قصه استنطاق از او هم حتی به جایی نرسید. در کتاب «کارتن 20 دوسیه 5» تالیف زهرا شریف کاظمی که پیشتر نام بردیم، فصلی به بازجویی لسان‌الدوله اختصاص داده شده:

«شماره ۱۲، جلسه نهم، به تاریخ نهم شهر ذیحجه ۱۳۲۷
لسان‌الدوله حاضر و استنطاق می‌شود

این هفتادویک جلد کتاب را شما از برای چه به منزل خودتان برده بودید؟
 معمول بود یا برای خواندن یا وقتی که شاه مرحوم از سفرها برمی‌گشت بعضی کتاب‌ها را می‌بردیم منزل تا در سر فرصت به کتابخانه برگردانیم، در تحویل کتابخانه صورت اینها را به اعتماد حضور حالیه دادم.

می‌توانید معین کنید این هفتادویک جلد کتاب، چند جلد آن را برای خواندن برده بودید و چند جلد در بازگشت شاه از سفر؟
خیر.

هفت جلد کلام‌الله برای خواندن چه ضرورت داشته است؟ یک جلد برای قرائت کافی است.
در رمضان‌ها تمام کلام‌الله‌ها را متدرجا می‌دادیم قرائت می‌کردند، این چند کلام‌الله از آن وقت مانده است.

از کدام ماه رمضان این هفت جلد کلام‌الله به منزل شما نزول فرمودند و به چه اشخاصی برای خواندن داده بودید؟
آخرین رمضان که شاه مرحوم خیلی ناخوش بودند به طلاب می‌دادند قرائت می‌کردند.

اسامی آنها را بیان کنید!
اسامی معنی نداشت و رئیس این کار، سلطان‌القراء، اسمش را نمی‌دانم، به توسط او داده می‌شد قرائت شود.

هر هفت جلد به توسط سلطان‌القراء به قارئین داده شده است؟
بلی و هم به توسط سرایدار تکیه.

اسمش را بگویید!
اسمش را نمی‌دانم.

تقریبا از رمضان آخر که شاه مرحوم کسالت داشتند، تاکنون پنج سال می‌گذرد، چرا این هفت جلد کلام‌الله را به کتابخانه عودت ندادید؟ آیا در این مدت احتمال نمی‌دادید دزد به خانه شما بزند و از این اشیای دولتی سرقت کند و موجب مسئولیت شما باشد؟
رمضان آخر، به فاصله چند ماه، مظفرالدین شاه مرحوم شد و بنده همینطور که عرض کردم تا وقتی که محمدعلی شاه حکم به تحویل کتابخانه فرمود که فاصله آن پنج - شش ماه بیشتر نیست در منزل بنده بودند و قرار نبود به خانه بنده دزد بزند.

عرض کردیم این احتمال را نمی‌دادی که دزد به خانه‌ شما بزند و اگر احتمال می‌دادید، چرا نگاه داشتید؟
خیر بنده هیچ احتمال نمی‌دادم.

12 سال استنطاق!
بعد از بالا گرفتن حرف و حدیث‌ها هیأت انکشاف در صدد برآمد موضوع را پیگیری کند و استنطاق از لسان‌الدوله و اطرافیانش را شروع کرد اما هیچ‌کدام‌شان زیر بار نرفتند و اعتراف نکردند. آن زمان هم کتابخانه فهرست مشخصی نداشت و نظم و نسقی در کار نبود. به همین دلیل اثبات ماجرا آسان نبود. به همین دلیل و مضاف بر آن، وضع نابسامان مملکت، کار بازجویی و بررسی، 12 سال طول کشید! سرآخر هم البته هیچ کدام از متهمان، مجرم شناخته نشدند! «هیأت انکشاف اشیای مسروقه سلطنتی» از نهادهای انقلاب مشروطه بود که کارش به جایی نرسید. بعد از آن نهادهایی نظیر عدلیه و نظمیه نتوانست ته و توی ماجرا را دربیاورند، اما در این مدت چه اتفاقی در حال وقوع بود؟ همدستان لسان‌الدوله همچنان طی آشوب‌های مملکتی و گذار سلطنت از مظفرالدین شاه به محمدعلی شاه، در حال فروش نسخه‌های سرقتی بودند! لسان‌الدوله با همراهی آنها در این مدت آن‌قدر از این اجناس سرقتی و در واقع گنجینه مملکتی فروخت تا اینکه به پیری و ناتوانی رسید. هم‌زمان البته حبس بود!‌ برای همین هم آشنایان و دوستانش وساطت کردند و احمدشاه هم موافقت کرد تا از زندان آزاد شود. با این حال به محض آزادی، مرد و پرونده‌ای که 12 سال طول کشیده بود، بدون نتیجه‌گیری مختومه اعلام شد.

پایان باز
در نهایت ماجرا به اینجا رسید که لسان‌الدوله فوت کرد اما وکیل او بعد از درگذشت این سارق، تقاضای استرداد کتاب‌های موجود در عدلیه را داد. چون در این مدت بعضی کتاب‌ها و ماترک لسان‌الدوله از سوی هیأت‌های پیگیری مصادره شد، وکیل همچنان پیگیر ماجرا بود. قصه از این قرار بود که لسان‌الدوله همه آنها و املاکش را به همسرش بخشیده بود. به این ترتیب مکاتبات استرداد املاک و نوشته‌جات هم 5 سال طول کشید و عدلیه حکمی صادر کرد مبنی بر اینکه چون اتهام لسان‌الدوله در دوران حیاتش ثابت نشده، املاک به وراث برگردد. در واقع اموال دزدی هم سرآخر نصیب وارثان شد! با این حال بعد از مرگ لسان‌الدوله عده‌ای از فرهیختگان دغدغه‌مند پیگیر کار بودند تا کتاب‌های نفیس سرقتی از کشور خارج نشود. به همین دلیل هم وزارت مالیه، قانونی صادر کرد که طی آن هیچ‌کس حق نداشته باشد کتب نفیس و خطی و از این قبیل را از کشور خارج کند. هرچند، تا همان زمان هم بسیاری از این ذخایر ملی به تاراج رفته بود.