دفاع مقدس، پساحقيقت و فرداي پيش‌رو

دفاع مقدس از جمله موضوعاتي است كه پرداختن به ابعاد گوناگون آن نه تنها يك ضرورت تاريخي، بلكه يك ضرورت سياسي و حتي اجتماعي است. از اين‌رو كه چگونه يك جامعه در آستانه هزاره سوم، با دستان خالي به دفاع از هويت و هستي ملي خود پرداخته است. حضور جامعه‌اي كه نه طبقه مي‌شناخت و نه قوميت؛ نه جنسيت و نه دين و مذهب، با روايت‌هاي بسيار زيادي از افزايش سن براي حضور در جنگي نابرابر. پدراني كه كنار فرزندان خود و مادراني كه نه فقط در پشت جبهه در شهرها بلكه در كناره خط مقدم نبرد حضور يافتند. دختراني كه داوطلبانه حاضر به ازدواج با جانبازان جنگ مي‌شدند. شناخت اين پديده اجتماعي و فرهنگي كه همين سه نسل پيش مدافعان آن هنوز در جامعه حضور دارند ارزشمند و ضروري است. اينكه چگونه اين انرژي عظيم و روحيه بزرگ اين روزها فقط در قالب مناسك‌ها ديده مي‌شود، فهم آن پديده را ضروري‌تر و ارزشمند‌تر مي‌كند. در اين مقاله از منظر تاريخي بحث واكاوي به يك پرسش را كه اين روزها عده‌اي تلاش مي‌كنند آن را در معرض روايت‌هاي پساحقيقت قرار داده و تحليل تاريخي انحرافي را ارايه كنند به دلايل و آغازگري جنگ خواهم پرداخت. به تعبير رهبر انقلاب؛ «انقلاب اسلامي ملت ايران، مرتكب افراط‌ها و چپ‌روي‌هايي كه مايه ننگ بسياري از انقلاب‌ها و جنبش‌هاست، نشده است. در هيچ معركه‌اي حتي با امريكا و صدام گلوله اول را شليك نكرده و در همه موارد پس از حمله دشمن از خود دفاع كرده و البته ضربه متقابل را محكم فرود آورده است.» بايد اعتراف كرد كه در انتقال حافظه تاريخي به نسل‌هاي جديد توفيق چنداني نداشتيم. آنچه بر گذشته سايه مي‌افكند، خود گذشته در ظرف زماني درخشان خود نيست، رفتارهاي امروز است. نسل اكنون به گذشته از همين منظر اكنوني نگاه مي‌كند.از منظر عينكي كه عملكرد امروز ما به دستش داده است كه اين عملكرد زمينه‌ساز پذيرش روايت‌هاي جعلي و نادرست و ايجاد يك پساحقيقت مي‌شود.
دفاع مقدس قبل از هر چيزي يك اقدام دفاعي در گستره ملي بود. يك جنگ پيشگيرانه نبود، اين صدام بود كه سعي مي‌كرد تهاجم خود را به شكل يك اقدام پيشگيرانه جعلي توجيه كند. شاپور بختيار آخرين نخست وزير شاه در يك تحليل تقليل‌گرايانه و ضعيف در كتاب خود به نام «بيرنگي» در توجيه تجاوز صدام، آن را «پيشگيرانه» ناميده است.از جمله اينكه مي‌نويسد صدام به عنوان يك رييس‌جمهور لاييك نمي‌توانست تحمل كند كه يك رژيم مذهبي ميان مذهب و سياست «ساخت و پاخت» ايجاد كند. هيچ مستند تاريخي مبني بر حركت نظامي از سوي ايران به ثبت نرسيده است. لذا به ناچار براي تجاوز صدام، توجيهي پيشگيرانه خلق كردند. در صورتي كه ايران در كشاكش پيروزي انقلاب و تثبيت نظامي جديد، هرگز نه مي‌خواست و نه نمي‌توانست اقدامي آفندي را شكل دهد. رسانه‌هاي غربي هم در همان ايام همين دوگانه را ميان يك «پرزيدنت لاييك» و يك «نظام بنيادگرا» القا مي‌كردند. اما در دلايل حمله صدام به ايران مي‌توان چنين تحليل كرد: 
نخست) صدام درباره توانايي‌هاي انقلاب و نظام سياسي مستقر دچار انحراف تحليلي شد؛ جريان سلطنت‌طلب به رهبري فرح پهلوي، شاپور بختيار، تيمسار آريانا و برخي افسراني كه با خانم فرح ديبا همراهي مي‌كردند، نخستين گروهي بودند كه حتي پيش از جنگ به عراق رفتند و آنچنانكه در اسناد تاكنون منتشر شده انگلستان در خصوص همدستي بختيار و صدام آمده، مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه سلطنت‌طلبان و به اصطلاح ملي‌گرايي شاهانه در تحريك صدام به تجاوز نقش داشتند و چنانكه مجيد تفرشي، مورخ نوانديش ايراني در بازخواني از اسناد مذكور گفته، آن تحريك و آن تشجيع در تهاجم صدام به ايران موثر بوده است. بنابراين توجيه تهاجم صدام به ايران به عنوان يك عمل پيشگيرانه اعترافي است بر اينكه آن تهاجم علاوه بر بعد نظامي، يك تهاجم عليه شيوه زندگي ايران انقلابي نيز بوده است. به بيان روشن‌تر، تجاوز عليه تماميت ارضي، به موازات تهاجم عليه تماميت ذهني و سبك زندگي مردمان كشور صورت گرفته است.
دوم) تحليل مستند تاريخي نشان مي‌دهد حزب بعث به دلايل مختلفي همواره قصد حمله به ايران و گرفتن بخشي از خاك ايران را در استراتژي‌هاي خود داشته است. در دوران رژيم شاه به علت قرار گرفتن ايران در زنجيره امنيتي امريكا و عدم همراهي كشورهاي عرب منطقه و ترس آنها از گسترش عراق، صدام با وجود اينكه شاه را عنصري ضعيف مي‌پنداشت، ريسك حمله را نمي‌پذيرفت. با پيروزي انقلاب و تصور به هم ريختگي اوضاع در ايران و نبودن ارتشي منسجم فرصت را براي حمله مناسب ديد و از طرفي اطمينان از حمايت امريكا از خود و حمايت ضمني اتحاد جماهير شوروي به دليل اينكه ساختار ارتش عراق، تحت نفوذ مستشاران روسي قرار داشت، دست به اقدام نظامي عليه ايران زد.
سوم) در يك دليل ديگر حمله، بسياري از ژئوپليتيسين‌ها معتقدند عراق بنا بر منافع ذاتي خود يا بايد از سمت ايران يا از سمت كويت گشودگي ژئوپليتيكي يابد. در دلايل حمله عراق به ايران اين موضوع را نيز بيان كرده‌اند. در جمع‌بندي نهايي دليل اصلي ناكامي صدام در دستيابي به اهداف تجاوزكارانه خود، وجود سرمايه اجتماعي بي‌نظير، جامعه مدني قوي، ارتشي با تحول ذهني شگفت، اعتمادي وصف ناشدني در ايران و اعتماد تاريخي به يك رهبر بود. صدام تحت تاثير القائات پيش گفته، تحليلي درست از انقلاب و انرژي بزرگي كه انقلاب ايجاد كرده بود، نداشت، در چهل و چهارمين سال دفاع مقدس، مرور علل مقاومت مردم و ناكامي متجاوزي كه قدرت‌هاي بزرگ جهاني به نحوي از او حمايت مي‌كردند را جهت گرفتن درس‌هايي براي امروز و فرداهامان بايد مرور كنيم. در جامعه‌اي با اعتماد بالا هيچ عنصر خارجي توانايي نفوذ و ضربه زدن نخواهد يافت، مردمي كه حق را به دولتمردان خود بدهند در دفاع از حق درك شده هيچ فروگذار نخواهند كرد.
 به نظر مي‌رسد در دفاع مقدس بيش از آنكه «تن»ها با احتمال شهادت به ميدان بروند، ذهنيت قوام يافته جامعه بود كه اساس مقاومت را ساخت. اگر در اين سال‌ها بخواهيم براي فرداهاي كشور، آموزه‌هاي دفاع مقدس را بيشتر درك كنيم، نمي‌توانيم از ذهنيت‌ها، انگاره‌ها و روح يكپارچه به عنوان ضرورت اجتناب‌ناپذير عبور كنيم و خود را در برابر اين پرسش قرار دهيم كه اين روزها به چه ميزان با آن روزها تفاوت‌ها و شباهت‌هايي در جامعه وجود دارد. گسست‌هاي ايجاد شده شرايط دشواري براي انتقال حافظه گذشته به نسل‌هاي حاضر و آينده به وجود خواهد آورد. براي هميشه تاريخ بايد ياد شهدا و همه دلاوران عرصه دفاع مقدس را گرامي داشت.