بعضي‌ها نمي‌توانستند موفقيت فيلم ما را تحمل كنند

تينا جلالي
«ملاقات خصوصي» به كارگرداني اميد شمس با بازي پريناز ايزديار و هوتن شكيبا اين روزها در سينماهاي كشور نمايش داده مي‌شود. فيلمي كه سال گذشته در جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد و با اقبال بالاي مخاطبان و منتقدان همراه بود. اثري با حال و هواي عاشقانه و تصاويري جذاب كه روايتي است از دشواري‌ها و بن‌‌بست‌هايي كه آدم‌ها در آن قرار مي‌گيرند و در يك لحظه به فروپاشي و سقوط نزديك مي‌شوند. نكته‌اي كه نشان مي‌دهد آدم‌ها چگونه در شرايط متفاوت، قابليت تغيير دارند. همچنين مضمون اين فيلم با اوضاع سخت اقتصادي اين روزهاي مردم جامعه بي‌مناسبت نيست.  اما نكته‌‌اي كه درباره اين فيلم مي‌توان مطرح كرد اين است كه «ملاقات خصوصي» گرچه از يك استعداد جوان در سينما حكايت دارد و به لحاظ پرداخت و ساختار فيلم نويي به حساب مي‌آيد اما دچار سرنوشت غريبي شده. از بي‌‌نصيب ماندن از جايزه آراي مردمي جشنواره فيلم فجر و خارج شدن از بحث داوري تا حواشي ديگري پيرامون فيلم كه سبب شد تهيه‌كننده به سختي پروانه نمايش فيلم را دريافت كند. حالا هم فيلم در شرايط خوبي اكران نشده و مردم رغبت زيادي به فيلم ديدن در سينماها ندارند. با اين حال بايد گفت «ملاقات خصوصي» فيلم اين روزهاي جامعه است كه ضمن بيان درد و مشكلات آدم‌ها، حال خوبي هم به مخاطب انتقال مي‌دهد. گفت‌وگوي ما با اميد شمس كارگردان اين فيلم، پيش روي شماست.
    اگر موافق باشيد بحث را از ماهيت و اصالت سينما - به مفهوم آنچه مخاطب بر پرده مي‌بيند- شروع كنيم. بسياري از تحليل‌گران بر اين باورند كه گسترش پلتفرم‌هاي نمايشي به مرور زمان از اهميت وجود سينماها مي‌كاهد و اگر اقبال مخاطبان به شبكه‌هاي آنلاين نمايشي بيشتر شود، چه بسا اصلا وجود سالن‌هاي سينما ضروري نباشد. شما از جوانان نوجو و نوگرايي هستيد كه تازه در اين مسير قرار گرفته‌ايد و به اصطلاح تازه نفسيد و راه درازي در پيش داريد. ارزيابي‌تان از شرايطي كه ممكن است در آينده براي سينما پيش بيايد، چيست؟
 به نظر من سينما يك لذت جمعي است كه تنها به واسطه پرده عريض سالن‌هاي سينما اهميت پيدا مي‌كند و به هيچ نوع و به هيچ طريقي جايگزيني براي آن وجود ندارد. قطعا مي‌توان فيلم‌ها و سريال‌هاي روز را در مانيتور و نمايشگر‌هاي خانگي تماشا كرد اما سينما چه به لحاظ بصري و چه به لحاظ ارتباط با حس و حال فيلم اصلا قابل مقايسه با ديگر مديوم‌ها نيست. مثل اين است كه فوتبال را هم مي‌توان از تلويزيون تماشا كرد و هم در استاديوم از نزديك شاهد رقابت بازيكن‌ها بود. 
    پس به نظر شما وجاهت سينما از دست‌رفتني نيست ؟
به هيچ عنوان از بين نمي‌رود؛ ولي متاسفانه تكنولوژي كاري مي‌كند كه مردم به اين لذت جمعي توجهي نكنند و مثل همه‌چيزهاي ديگر بخواهند سريع و زود فيلم‌ها را ببينند. اين به نظر من بسيار دردناك است اما كسي كه به اهميت موضوع سينما واقف باشد به هيچ عنوان لذت تماشاي فيلم بر پرده سالن‌ها را با مونيتورهاي كوچك و موبايل عوض نمي‌كند. متاسفانه سينما به سمت نمايش‌هاي اينترنتي مي‌رود ولي از صميم قلبم آرزو مي‌كنم هرطور كه شده سينما سرزنده باقي بماند البته بگويم عوامل مختلفي در پويايي سينما نقش دارد.


    چه عواملي؟
بستگي به جهت‌دهي مديران سينما و سينماگراني دارد كه چه در بخش دولتي و چه در بخش خصوصي كار مي‌كنند. اينكه چه فيلم‌هايي در سينماها اكران شود كه مخاطب جذب سالن‌هاي سينما شود، اينكه شرايط فيلم ديدن را براي مخاطب فراهم و سهل‌تر كنند؛ ولي متاسفانه بايد اذعان داشت كه سينما در اين مسير قرار نمي‌گيرد چون جذب مخاطب درست مديريت نمي‌شود. يعني هم فيلم‌هاي خوب اكران نمي‌شود و هم بليت‌ها قيمت‌هاي بالايي دارند. من مدتي فرانسه بودم. آنجا مي‌ديدم كه دولت براي شهروندان و دانشجويان كارت سينما تدارك ديده تا فرهنگ سينما رفتن در بين مردم از بين نرود. همانطور كه مي‌دانيد اقبال به پلتفرم‌هاي نمايشي در كشورهاي خارجي بسيار زياد است اما دولت تمام تلاشش را مي‌كند تا مردم به سينما رفتن ترغيب شوند. يعني چه در بخش دولتي و چه سرمايه‌گذاران خصوصي با هم، طوري اين موضوع را مديريت مي‌كنند تا مردم به سينما به چشم تفريح در زندگي نگاه كنند و فرهنگ فيلم ديدن در سالن سينما از بين نرود؛ ولي متاسفانه در كشور ما اين مكانيزم وجود ندارد. فقط روزهايي بليت سينما را نيم‌بها مي‌كنند و ديگر هيچ.
    نقش صداوسيما هم بسيار مهم است.
قطعا؛ اصلا شك نكنيد. يكي از بازوهاي تبليغاتي فيلم‌ها در سينما تلويزيون است. صدا و سيما مي‌تواند جوي بسازد تا انگيزه تماشاي فيلمي در مردم به وجود بيايد و آنها را به سينما رفتن ترغيب كند ولي چه بگوييم كه اين حمايت از صداوسيما ديده نمي‌شود. 
    صداو سيما از فيلم «ملاقات خصوصي» حمايت مي‌كند؟
بعيد مي‌دانم. خيلي نسبت به موضوع فيلم گارد دارند. همانطور كه مي‌دانيد مدتي «ملاقات خصوصي» توقيف بود و فيلم مخالفان زيادي در جشنواره داشت. الان هم كه فيلم اكران شده به خاطر شرايط است؛ وگرنه ما با سختي‌هاي زيادي براي اكران روبرو بوديم.
    دشواري اكران براي اين بود كه فيلم را از داوري جشنواره بيرون آورديد؟ يا موضوع ديگري نقش داشت؟
به‌طور كلي حواشي به مشكلات فيلم ما دامن زد. از ابتداي جشنواره فيلم با استقبال مخاطبان همراه بود و در همان روزهاي ابتدايي، پيش‌فروش روزهاي جلوتر فروخته مي‌شد. يعني هم مخاطبان فيلم را دوست داشتند و هم آراي فيلم ما بالا بود و در ده روز ما در صدر فروش قرار داشتيم؛ اما از آنجايي كه بعضي‌ها نمي‌توانستند اين موفقيت را تحمل كنند، شروع به تهمت زدن كردند. بعضي‌ها هم به فيلم نسبت‌هاي بي‌ربطي همچون اروتيك و... زدند. از طرفي سازمان زندان‌ها اعتراض كرد.
    البته شايد بتوان گفت حجم اعتراض‌ها از طرف سازمان زندان‌ها به اين خاطر بود كه شما در فيلم بي‌پرده موضوعات را مطرح مي‌كنيد. 
بله، همين‌طور است ولي ما فيلم را با پروانه و مجوز ساختيم و زمان ساخت هم ناظر از زندان‌ها در صحنه‌هاي فيلم حضور داشت و پلان به پلان فيلم ما را چك مي‌كرد. خلاصه بگويم كه حجم تفرقه‌‌افكني‌ها و كينه‌توزي‌ها به قدري بود كه فيلم را وارد حواشي زيادي كرد. ما تصميم داشتيم عيد فيلم را اكران كنيم اما به ما اجازه ندادند و دوباره صحبت از مهرماه بود كه با اتفاقات تلخي كه در سطح كشور افتاد، خودمان دوست نداشتيم در اين شرايط ملتهب اكران كنيم.
    بپردازيم به فيلم. ملاقات خصوصي به لحاظ موضوعي بسيار فيلم به‌روزي است. يعني چه به لحاظ بن‌بست‌هاي اقتصادي كه آدم‌هاي جامعه با آن روبرو مي‌شوند و چه به لحاظ تنش‌هاي اجتماعي. فيلم با واقعيات اين روزها تطابق دارد. شرايط اين روزهاي كشور را پيش‌بيني مي‌كرديد؟
مسيري كه كشور طي مي‌كند، كاملا مشخص است. هم به لحاظ اقتصادي و هم اجتماعي. فقط كمي كه نگاه تيزبين داشته باشيم، مي‌توانيم رخدادها را حدس بزنيم. بحث محدوديت‌هاي زنان هم همواره مطرح است. شما ببينيد پروانه، شخصيت اصلي فيلم دختري است كه در جواني موهايش را كوتاه مي‌كند تا به استاديوم برود. او مي‌خواهد پزشك بشود اما از بد حادثه در عطاري پدرش كار مي‌كند. فرهاد معلم زبان و استاد دانشگاه است اما با شرايط مالي كه برايش به وجود مي‌آيد، جايگاهش را از دست مي‌دهد و بعد از 10 سال براي آزادي‌اش تلاش مي‌كند. مي‌خواهم بگويم شخصيت‌هاي داستان من به ذات خلافكار نيستند و حتي جايگاه‌شان را ساخته‌اند اما شرايط آنها را به سمتي سوق مي‌دهد كه بزهكار شوند.
    موضوع فيلم برگرفته از واقعيات است. پرسشي كه وجود دارد اينكه چقدر به اين واقعيات از ذهنيات و تخيلات خود اضافه كنيد تا بار دراماتيك بيشتري پيدا كند؟
چند سال پيش با علي سرآهنگ براي ساخت مستندي به يكي از زندان‌ها رفته بوديم و با افراد بزهكار مصاحبه مي‌كرديم. يكي از ويژگي‌هايي كه به‌طور كل زندان‌ها دارند، اين است كه مواد مخدر به داخل وارد مي‌كنند و اساسا داخل زندان‌ها تجارت مواد مي‌شود. يعني قيمت مواد مخدر در داخل زندان نسبت به بيرون تا 200 برابر هم هست و اين موضوع را تبديل به تجارت در زندان‌ها كرده است و راهي است كه به سختي مي‌توان جلويش را گرفت. من در لابه‌لاي گفت‌وگوهايي كه داشتم با دختري مواجه شدم كه حكم اعدام برايش صادر شده بود. اگرچه بعد اين حكم نقض شد اما مشخص بود كه گول خورده است و زندانيان ديگر او را به اين وادي كشانده بودند. محله‌اي هم كه شما در فيلم مي‌بينيد محله زندگي خودم است . كوچه پس كوچه‌هايي كه من درآن زندگي كردم؛ ولي با اين حال تحقيقات زيادي هم داشتم. نه فقط درباره آدم‌هاي خلافكار، درباره همه ويژگي‌هاي اين نوع زندگي كردن.
    يعني داستان برگرفته از زيست اجتماعي شماست.
ادا و اطوار اين جور زندگي‌ها را در نمي‌آورم مشكلات اين قشر را با پوست و گوشتم لمس كردم. 
    اساسا نگرش شما به خصوصيات اين طبقه از آدم‌ها چيست؟ 
پرداختن به داستان زندگي اين طبقه دغدغه من است. اصلا مثالش خودم هستم. از بچگي كار مي‌كردم. بدون كوچك‌ترين پشتوانه. بعد هم كه وارد دنياي هنر شدم و فيلم كوتاه ساختم هم تك و تنها با اميد به خدا جلو رفتم. بسياري از فيلم‌هاي كوتاهم جايزه گرفتند تا اينكه توانستم در 30 سالگي فيلم را بسازم و از آن استقبال هم شد اما اينجا بگويم برخوردي كه با من از جشنواره به اين طرف مي‌شود، واقعا اذيتم مي‌كند و بعضي وقت‌ها كم مي‌آورم. دوست دارم اين مسير را رها كنم و به سمت ديگري بروم.
    چرا؟
واقعا سرخوردگي به وجود مي‌آورند و من مقصر اصلي را مسوولان مي‌دانم كه نگاه ما جوانان در اولويت امور آنها قرار ندارد و به بسياري از استعدادها كه در اين مسير قرار مي‌گيرند رسيدگي نمي‌كنند. درتمام فيلم‌هايم سعي كردم به مسائل و مشكلات كشور بپردازم و به نحوي از دردهاي جامعه حرف بزنم؛ ولي براي مسوولان انگار اهميتي ندارد. شما ببينيد در فيلم «شب تولد» كانسپت فيلم اختلاس و دزدي است كه آدم‌ها در مسير قصه سر هم كلاه مي‌گذارند. مي‌خواستم بگويم اين فرهنگ به همه ما و به همه جامعه تزريق مي‌شود و وقتي اختلاس‌هاي كلان از كشور مي‌شود اين خود به خود عموميت پيدا مي‌كند . مثل يك‌جور بيماري واگيردار كه به همه سرايت مي‌كند. همه كه از شكم مادر بزهكار به دنيا نيامدند! آدم‌ها در شرايط و موقعيتي قرار مي‌گيرند كه رخ عوض مي‌كنند يا به عبارتي مجبورند رخ عوض كنند. بن‌بست‌هايي كه در زندگي گريبان آدم را مي‌گيرد، واقعا ترسناك است. فرو پاشي‌ها و سقوط‌هايي كه مو به تن آدمي سيخ مي‌كند.
    به نظر مي‌رسد اين معضلات و مشكلات در شرايط ملتهب امروز جامعه بيشتر هم بشود. موافقيد؟
قطعا. شك  نكنيد .
    به رغم اينكه خيلي‌ها از ناآرامي‌هاي اخير تفسير آزادي‌هاي اجتماعي داشتند اما ريشه‌هاي اقتصادي هم داشتند. خيلي‌از تحليل‌ها ناظر بر اين است كه مشكلات اقتصادي مردم را به تنگنا رسانده است و آزادي اجتماعي هم بخشي از ماجراست و بهانه دست‌شان داده است.
به نظر من آزادي اجتماعي در جامعه مطرح است اما نكته‌اي كه در عمق اين اعتراضات وجود دارد، مباحث اقتصادي است و اينكه واقعا جان آدم‌ها به لب‌شان رسيده است . خيلي از پدر و مادر‌ها اين روزها شرمنده بچه‌هاي‌شان هستند. حجم تورم و گراني بيداد مي‌كند. از خودم مثال مي‌زنم. پدرم كارگر ساده است و ماهي 4 ميليون تومان درآمد دارد. خُب، اين پدر چطور مي‌تواند خرج خانواده را با چهار ميليون تومان تامين كند؟ الان كارمند با ماهي 15 ميليون تومان، توان و كشش اداره زندگي را ندارد. چه برسد به قشر ضعيف جامعه. همين مي‌شود كه حجم خودكشي بالا مي‌رود. چون آنها ديگر اميدي به زندگي ندارند. شايد باورتان نشود، آدم‌هاي خفت‌گيري را مي‌شناسم كه بعد از خفت‌گيري گريه مي‌كنند به خاطر كاري كه كردند! خيلي تكان‌دهنده است. چون راه ديگري براي بقا به ذهن‌شان نمي‌رسد. يعني فرد براي زنده ماندن تن به هر كاري مي‌دهد. آدم‌هايي را مي‌شناسم كه تن فروشي مي‌كنند تا آبروي‌شان حفظ شود و نان براي خانه تامين كنند و بچه‌هايش نمي‌دانند مادرشان تن‌فروشي مي‌كند. خب، اين موضوع اگر ادامه پيدا كند كه قانون جنگل مي‌شود.
    انگار توجه چنداني به اين خطرات نمي‌شود!
 نه تنها توجه نمي‌شود كه سرپوش روي اين مشكلات مي‌گذارند و به ما مي‌گويند در فيلم‌هاي‌تان همه‌چيز را گل و بلبل نشان دهيد. طوري كه انگار اصلا جامعه ما اينگونه نيست. اينكه نشد! من نظرم اين است كه خشونت را بايد عريان در فيلم نشان داد تا مردم عبرت بگيرند و خودشان را بسازند. سينما شايد مستقيم نتواند مشكلات را حل كند اما آگاهي‌بخشي براي مردم و مسوولان دارد. البته اگر مسوولان بخواهند مشكلات را ببينند . 
    با تمام اين حرف‌ها ولي فيلم شما حال خوبي دارد و اين فضاي الهام‌بخش به مخاطب سرايت مي‌كند. قبول داريد؟
نمي‌دانم اين صحبت من چقدر وجه آرمان‌گرايي دارد و چقدر ايده‌آليستي است. نظرم اين است كه آدم‌ها در اوج نااميدي هم مي‌توانند با ابعاد انساني نظير اخلاق، عشق خودشان و جامعه‌شان را نجات دهند. در ميان همه پلشتي‌ها بالاخره روزنه‌اي از اميد به وجود مي‌آيد. ما در فيلم از تمهيد دشت سبز بهره برديم. عشقي كه در ميان كثافت مي‌رويد. زندگي من هم همين‌گونه است و من هميشه آدم اميدواري بودم. البته در ادامه واقعا نمي‌دانم تا كجا دوام بياورم. تمام تلاشم به عنوان كارگردان اين بود كه با اينكه حرف مهمي در دل قصه داريم اما روحيه مخاطب فراموش نشود. با همه عوامل فيلم چه به لحاظ بصري، چه گريم، چه نور، چه صحنه و... قرارمان از ابتدا همين بود.
    وقتي نام نويسنده‌هاي فيلم‌نامه را ديديم، شما، علي سرآهنگ و بهمن ارك. اين نكته به ذهنم رسيد كه هميشه كار تيمي جواب مي‌دهد؛ چون انديشه و تفكرات مختلف در كنار هم باعث شكوفايي و ترقي مسير مي‌شود.
خصوصا اينكه تيمي همدل باشند. با علي سرآهنگ، نسخه اوليه را نوشتيم و با بهمن ارك كه سال‌هاست با هم كار مي‌كنيم و در فيلم «پوست» هم كنار  هم كار كرديم. خانم نادره سادات سركي را هم به عنوان استاد در مسير كنارمان داشتيم و بازنويسي فيلم‌نامه را انجام داديم. 
    نكته ديگري كه در فيلم بسيار اهميت دارد اين است كه با هوشمندي از اينكه در دام الگو‌برداري بيفتيد، دوري مي‌كنيد. داستان ممكن بود به لحاظ پرداخت به قشر پايين جامعه و... شبيه به كارهاي بعضي از همكاران شما شود ولي شما از كنار آنها عبور مي‌كنيد.
از آنجايي كه داستان در جنوب شهر اتفاق مي‌افتد، از ابتدا مي‌دانستم كه ممكن است ذهنيت الگوبرداري به وجود بيايد اما مطمئن بودم هركسي نگاه خودش را دارد و من هم نگاه خودم را دارم. نكته ديگر اينكه بي‌اغراق و مبالغه من در ميان اين طبقه زندگي كردم و جنس خواسته‌ها و مطالبات‌شان را مي‌شناسم. نمي‌خواهم تزئيني و ويترني به اين طبقه نگاه كنم. 
    به لحاظ الگويي به سينماي جهان هم توجهي داريد؟
من سينماي اروپا را خيلي دوست دارم ولي از طرف ديگر مخاطب براي من بسيار مهم است. يعني تلفيق اين دو را مي‌پسندم. يعني طوري كه هم با فيلم‌هايم مخاطب را جذب كنم و هم به لحاظ بصري، شخصيت‌پردازي و... فيلم هايم تعريف درخور توجهي داشته باشند.
    همين مسير را ادامه مي‌دهيد؟
قشر ضعيف جامعه دغدغه من است و قطعا درهمين اتمسفر تنفس مي‌كنم. البته اگر مسوولان بگذارند چنين فيلم‌نامه‌هايي ساخته شود. الان جوري شده است كه سخت‌گيري زيادي مي‌كنند اما به هر حال اين مسير دلخواهم است و از آن جدا نمي‌شوم. 
    فيلم «ملاقات خصوصي» در موقعيت و شرايط دشواري اكران شده و همه با فعاليت هنر زاويه دارند.
به نكته خوبي اشاره كرديد. من دراين اوضاع حال مردم را درك مي‌كنم؛ چون خودم از اين قشر هستم اما تحريم كردن سينما و اساسا هنر كار اشتباهي است. هنر در هر طيفي هميشه پيشرو بوده و مردم با ديدن فيلم به آگاهي و بازنمايي خود مي‌رسند. چرا بايد سينما و ديگر فعاليت‌هاي هنري را تعطيل يا تحريم كرد؟ چرا مي‌خواهيم جلوي آگاهي‌بخشي را بگيريم؟
 اگر فيلمي يا تئاتري مطابق با سليقه شما نيست، اين به سليقه شماي مخاطب بر مي‌گردد كه آن فيلم را نبينيد ولي شما نمي‌توانيد جلوي تفكر و آگاهي بخشي را در جامعه بگيريد. جرياني كاملا قلابي كه معتقد است هنرمندان نبايد سر كار بروند؟ پرسش من اين است كه شماي مخاطب به اداره نمي‌روي؟ سركارت نمي‌روي؟ رستوران و كافه نمي‌روي؟ چرا هنرمند نبايد كار كند؟ هنري كه حتي در جنگ جهاني دوم هم همواره كارش را مي‌كرده و به مردم آگاهي مي‌رسانده. اينكه مي‌گويند چند هنرمند ميلياردي كار مي‌كنند، تنها در مورد چند نفر صدق مي‌كند. براي توليد يك فيلم بيشتر از 100 نفر كار مي‌كنند در حالي كه آنها از امنيت شغلي برخوردار نيستند. در اين شرايط بد اقتصادي كار هم نكنند؟ پس چه كسي مايحتاج زندگي آنها را تامين كند.
    رفتاري كه نوعا ديكتاوري است.
قطعا. اين درحالي است كه اين صنف مظلوم دوسال كرونا را تاب آورد و اهالي آن با هزار بدبختي توانستند زندگي خود را تامين كنند. من اصلا نمي‌فهمم چرا اين مساله در هنر سيبل شده! بايد جلوي آن گرفته شود. چرا كه خيلي از اهالي اين قشر دارند روزهاي سختي را سپري مي‌كنند.
    به نظر من سينما يك لذت جمعي است كه تنها به واسطه پرده عريض سالن‌هاي سينما اهميت پيدا مي‌كند و به هيچ نوع و به هيچ طريقي جايگزيني براي آن وجود ندارد.
     ما فيلم را با پروانه و مجوز ساختيم و زمان ساخت هم ناظر از زندان‌ها در صحنه‌هاي فيلم حضور داشت و پلان به پلان فيلم ما را چك مي‌كرد اما حجم تفرقه‌افكني‌ها و كينه‌توزي‌ها در جشنواره به قدري بود كه فيلم را وارد حواشي زيادي كرد.
    يكي از ويژگي‌هايي كه به‌طور كل زندان‌ها دارند اين است كه موادمخدر به داخل وارد مي‌كنند و اساسا داخل زندان‌ها تجارت مواد مي‌شود. يعني قيمت مواد مخدر در داخل زندان نسبت به بيرون تا دويست برابر هم هست و اين موضوع را تبديل به تجارت در زندان‌ها كرده است و راهي است كه به سختي مي‌توان جلويش را گرفت.
     آدم‌ها در شرايط و موقعيتي قرار مي‌گيرند كه رخ عوض مي‌كنند يا به عبارتي مجبورند رخ عوض كنند. بن‌بست‌هايي كه در زندگي گريبان آدم را مي‌گيرد واقعا ترسناك است. فروپاشي‌ها و سقوط‌هايي كه مو به تن آدمي سيخ مي‌شود
    چرا بايد سينما و ديگر فعاليت‌هاي هنري را تعطيل يا تحريم كرد؟ چرا مي‌خواهيم جلوي آگاهي‌بخشي را بگيريم؟ اگر فيلمي يا تئاتري مطابق با سليقه شما نيست، اين به سليقه شماي مخاطب بر مي‌گردد كه آن فيلم را نبينيد ولي شما نمي‌توانيد جلوي تفكر و آگاهي‌بخشي را در جامعه بگيريد. جرياني كاملا قلابي كه معتقد است هنرمندان نبايد سر كار بروند چرا؟