واكنشي از نسل سوخته

پديده‌هاي اجتماعي را بايد با متغيرها و‌ عوامل اجتماعي تحليل كرد
هفته پيش يادداشتي را در دو بخش با عنوان «انتقام نسل سوخته» نوشتم كه تحليلي از وضعيت دهه شصتي‌ها بود و اينكه نسل مزبور بيشترين سختي‌ها را كشيد و صلاحيت كسب كرد ولي خيري از توانايي‌هايش نبرد و اكنون درصدد انتقام است. انتقامي كه قابل درك است. در پايان آن يادداشت نوشته بودم كه «در نتيجه تنها يك راه در برابرشان وجود داشت و آن گرفتن انتقام بود، هم از تاريخ و انقلاب و هم ساختار و هم از پدران، به ويژه از سوي دختران اين نسل. گرايش آنان به گذشته پيش از انقلاب يا حتي ناسزاهايي كه در شعارها مي‌دادند بيش از آنكه محصول يك انتخاب عقلاني باشد ابزار و شيوه انتقام‌گيري آنان بود.» در اينجا به دو نمونه از واكنش‌ها اشاره مي‌كنم كه اولي خانمي روزنامه‌نگار درصدد توضيح بيشتر وضعيت اين نسل است و دومي كنشگري سياسي كه در پي تبيين ماجراي انتقام بود.
سلام صبح شما بخير 
يادداشت شما رو به ‌دقت خواندم.
به‌ نظرم يك نكته در مورد هم‌سن و سالان من مغفول مانده؛ نااميدي فزاينده كه به انفعال رسيده و ديگر آينده‌اي را متصور نيستيم. به نسل ما خودسانسوري ياد داده شده بود و هميشه احتياط پيشه كرديم. الزام به رعايت تقيدات مذهبي (به‌ جهت حفظ آبروي خانواده؛ پدران به جنگ رفته و مادران مشغول در مناصب دولتي)، تكريم هميشه صرفه‌جويي (به‌ جهت شرايط جنگ و دوران سازندگي) از ما نسلي ساخته كه در مقايسه با خواهران و برادران كوچك‌تر خود هيچ توقعي از زندگي نداريم. در واقع به ما ياد دادند كه توقع ‌داشتن بد است. همين موضوع باعث شده كه امروز وقتي دهه هشتادي‌هاي معترض را مي‌بينيم آنها را تحسين مي‌كنيم، چون كاري را كه ما نمي‌توانستيم، آنان انجام دادند اما چون هم اميدي به بهبود نداريم و هم جرات لازم براي همراهي اين نسل در وجود ما نهادينه نشده است، به همين علت با نااميدي تمام، فقط نظاره‌گر بوديم. 
نسل ما نسل هيس! فرياد نزن، نگو، نخواه بود. نسل ما را در كتب آموزشي مطمئن كرده بودند كه به جهنم مي‌رويم و بهشت جاي از ما بهتران است و اين نسل هر آنچه كسب نكرده يا از او دريغ شده بود را به فرزندش آموزش داده است. حتي از اينكه كمترين نمره فرزندمان در دروس ديني باشد هم نگران نبوديم. كودكاني تربيت كرده‌ايم كه با ارزش‌هاي تحميلي نهادهاي رسمي بيگانه هستند. رسانه، مذهب، سياست! فقط يادشان داديم كه هر چه مي‌خواهي بگو ما فراهم مي‌كنيم. اين كودكان پرتوقع، هنوز به سن حضور اجتماعي نرسيده‌اند اما مانند آتش زير خاكستر در چند سال آينده، ظهور و بروز خواهند داشت و به‌عقيده بنده همين تربيت نسلي، بزرگ‌ترين انتقام ما از گذشته خواهد بود. چون هر آنچه نداشتيم را در آينده فرزندان خود تصور مي‌كنيم و نسبت به هر آنچه به زور آموزش‌مان مي‌دادند هم دچار انزجار هستيم. نفرتي كه بيان نمي‌شود اما در تربيت كودكان خود آن را تبديل به آموزش ضديت با تماميت‌خواهي كرده‌ايم. نسل ما و فرزندان ما مانند سكون و خروش موج دريا هستند و نسل پس از اين دو نسل احتمالا آرامش نسبي را تجربه خواهند كرد. مورد دوم كه كنشگري سياسي است از درون زندان تماس گرفت. در صداقت و هوشمندي او شكي ندارم. به درستي متوجه شده بود كه حداقل يكي از مصداق‌هاي موردنظرم اوست. توضيح مي‌داد كه ما هيچ علاقه‌اي به درگير شدن در سياست به معناي موجود را نداشتيم. مي‌خواستيم زندگي كنيم ولي اين را از ما دريغ كردند. در واقع مجبور شديم به اين راه گام بگذاريم اين انتخاب ما نبود، اين تحميل و اجبار ساختار بود. بيشتر ما دنبال يك زندگي آرام و بي‌دغدغه بوديم كه ما را از آن محروم كردند.  شخصا با نظر هر دو نفر موافق هستم. اصولا پديده‌هاي اجتماعي را بايد با متغيرها و‌ عوامل اجتماعي تحليل كرد. وضعيت اين نسل بيش از اينكه محصول خواست و اراده آزادِ تك تك آنان باشد ناشي از جبري است كه جامعه بر آنان تحميل كرد و همه ما نيز كمابيش در آن شريكيم. ما هم كمابيش همين‌گونه رفتار كرده‌ايم. گرچه علاقه‌اي به نصيحت ندارم چون براي بهبود امور بايد متغيرها تغيير كند ولي در مقام فردي ما قادر هستيم كه حداقل خودمان را به دست امواج كور جامعه نسپاريم. لازم است از تجربيات ناموفق نسل‌هاي پيشين درس بگيريم. از حدود ۵ سال پيش كه برخي از اين نسل از من مي‌پرسيدند كه چه كنيم؟ همواره تاكيد مي‌كردم كه شما بايد خودتان گام ‌برداريد. نسل‌هاي پيش از شما ازجمله نسل ما كار چنداني نمي‌توانند انجام دهند مگر اينكه به شما كمك كنند.