جلوه‌های عزاداری امام‌حسین (ع) در سفرنامه‌ای عاشورایی


چطور شد که از حوزه ترجمه به فکر سفرنامه‌نویسی افتادید؟
این اتفاق برای من در جریان سفری که به کشور بوسنی و هرزگوین داشتم، رخ داد. از ابتدای سفر به بوسنی تصمیم داشتم در همان حوزه رمان و داستان اثری را تألیف کنم؛ یعنی همان حوزه‌ای که قبلاً در آن کار می‌کردم، ولی اساساً خودم هم سفر را دوست داشتم و هم سفرنامه نوشتن را و فکر هم نمی‌کردم که بتوانم در این زمینه کار بکنم و برای این کار تصوری نداشتم، چون در ذهنم کاری دشوار و بعید بود. علت سفرتان به بوسنی چه بود؟
در جریان تحقیقاتی که داشتم متوجه شدم مردم این کشور سال‌هاست که یک مراسم پیاده‌روی به یادبود شهدا و کشته‌شدگان آن جنگ برگزار می‌کنند. در واقع این مراسم در یک مسیر جنگلی صورت می‌گیرد که مسلمانان بوسنی برای فرار از دست نیرو‌های صرب از آنجا عبور کردند که در محاصره دشمن قرار می‌گیرند و در بین درختان همان جنگل همه آن‌ها به شکل وحشیانه‌ای کشته و در گور‌های دسته‌جمعی دفن می‌شوند. بعد از آن اتفاق، مردم بوسنی به یاد آن‌ها این مسیر را پیاده‌روی می‌کنند. در آن روز‌ها (حدود سال ۹۷) متوجه شدم یکی، دو سالی است که یک گروه مردمی از ایران هم در این مراسم حضور پیدا می‌کنند. به آن گروه وصل شدم و تصمیم گرفتم در آن مراسم شرکت کنم. بعد از این سفر ۱۰ روزه خیلی دوست داشتم اطلاعاتی را که خودم تا آن زمان نمی‌دانستم، با مردم به اشتراک بگذارم. با اینکه زبان داستان و رمان را هم بلد بودم، با خودم فکر کردم که این سفر کوتاه من قابلیت تبدیل‌شدن به سفرنامه را دارد و به این ترتیب من وارد مسیر سفرنامه‌نویسی شدم و اولین اثرم با عنوان «به صرف قهوه و پیتا» تألیف و منتشر شد. انگیزه بعدی و اصلی شما برای ادامه دادن این مسیر (سفرنامه‌نویسی) چه بود؟


بعد از این ماجرا به مسئله سفر خیلی جدی‌تر فکر کردم و اینکه دلم می‌خواهد که این مسیر را ادامه بدهم، اما برای آن به دنبال هدفی بودم و نمی‌خواستم صرفاً سفر کنم و برخی کشور‌ها را ببینم و روایت کنم، بلکه می‌خواستم یک نخ تسبیحی این سفر‌ها را به هم متصل کند که این نخ تسبیح را یک دختر خانم اهل کشور آذربایجان و در جریان سفر پیاده‌روی اربعین به من داد. ماجرای آن چه بود؟
ما بعد از کلی صحبت با هم (چون او در ایران زندگی کرده‌بود و فارسی را خوب حرف می‌زد) در مورد نحوه عزاداری‌های مفصل مردم آذربایجان و باکو برای امام‌حسین علیه‌السلام صحبت کردیم و او مرا ترغیب کرد به آنجا بروم. البته برایم خیلی عجیب بود که از این موضوع هم اطلاعی نداشتم و تصور من از باکو مثل دیگر شهر‌های توریستی بود که مردم به آنجا مسافرت می‌کنند. بعد از دعوت معمولی و محاوره‌ای او مسئله برایم جدی‌تر شد و به این ترتیب دومین سفرنامه‌ام با عنوان «آنجا که باد کوبد» با همکاری و تلاش انتشارات کتابستان معرفت منتشر شد. البته نگاه و انگیزه اصلی‌ام برای سفر به کشور آذربایجان این بود که می‌خواستم با سفر به کشور‌های مختلف مراسم و عزاداری‌های آن‌ها را برای امام‌حسین علیه السلام در دهه محرم ثبت و در قالب سفرنامه منتشر کنم. به این ترتیب سفرنامه‌های عاشورایی من با سفر به کشور آذربایجان (کتاب «آنجا که باد کوبد») و بعد از آن به کشور ترکیه (کتاب «استانبولچی») و سپس به کشور عراق (کتاب «بدو دجله بدو») یکی بعد از دیگری شکل گرفتند. البته امسال هم به کشور هند سفر کردم و در مورد آداب و رسوم عزاداری آن‌ها در دهه محرم برای امام‌حسین علیه‌السلام سفرنامه‌ای تهیه کردم که کتاب آن هم ان‌شاءالله به زودی چاپ و منتشر می‌شود. در مورد وجه تسمیه کتاب سفرنامه عراق یا همان «بدو دجله بدو» و سبک نوشتاری آن هم کمی توضیح بدهید.
در مورد وجه تسمیه کتاب هم یک فیلم معروفی در تاریخ سینما وجود دارد به اسم «بدو لولا بدو» که در مورد یک دختر دونده است، این اسم برای من خیلی جالب بود و رود دجله در این کتاب برایم یادآور آن اسم شد، چون انگار این رود در حال دویدن در کشور عراق است و من هم اسم کتابم را «بدو دجله بدو» گذاشتم. البته این را هم بگویم که انتخاب اسم برای سفرنامه خیلی کار مشکلی است. در مورد قالب نوشتاری سفرنامه هم باید عرض کنم قالب خاصی ندارد و معمولاً سفرنامه‌نویس‌ها هم از روش آکادمیک و خاصی بهره نبردند، اما من با توجه به مطالعاتی که در رابطه با سفرنامه‌های نوشته‌شده معروف و غیر‌معروف داشتم، سعی کردم از همه تکنیک‌هایی که دیگر افراد از آن‌ها استفاده کردند، بهره ببرم و ترجیحم این است که در سفرنامه‌ام درباره گذشته و حال آن مردم و کشور اطلاعات کسب کنم تا بتوانم اتفاقات و مسائل را برای مخاطب با سابقه تاریخی و ریشه آن تصویر کنم. من در سفرنامه‌هایم سعی می‌کنم بعد از پایان سفر آن‌ها را با توجه به خاطرات و عکس‌های زیادی که حین سفر می‌گیرم، تألیف کنم. اغلب سفرنامه‌های ادبیات ما را آقایان تألیف کرده‌اند، آیا زن بودن شما تأثیری در نوشتن سفرنامه‌هایتان داشته است؟
خب این مسئله با توجه به شرایط سفر و اتفاقاتش در گذشته بیشتر برای آقایان وجود داشته‌است، اما الان شرایط فرق می‌کند. ضمن اینکه زن بودن من در برخی سفرهایم مثل سفر به باکو خیلی به من کمک کرد، چه بسا اگر مرد بودم آن همکاری و همراهی‌ها اتفاق نمی‌افتاد. البته یک مشکلاتی هم دارد که به اعتقادات شخصی فرد بستگی دارد. همچنین تفاوتی که بین نوع نگاه زنانه و مردانه وجود دارد، در نوع روایت اتفاقات و رویداد‌ها هم مؤثر است. به هر حال زن بودن من به عنوان نویسنده سفرنامه قطعاً محدودیت‌هایی برایم ایجاد می‌کند، البته همانطور هم که قبلاً اشاره کردم این به اعتقادات و باور‌های شخصی افراد بر می‌گردد.