باروت خیس

  [  یاسر نوروزی]  زهرا اسعد بلنددوست، متولد اسفند 1368 در شهر قم و کارشناس رسته الهیات است. «چایت را من شیرین می‌کنم» اولین رمانش بود؛ زندگی دختری ایرانی به نام سارا که از کودکی به همراه خانواده‌اش در آلمان زندگی می‌کند. پدر خانواده از اعضای قدیمی گروهک تروریستی منافقین است و میانه خوبی با دین و اسلام و تشیع ندارد و همین مسئله نیز به فرزندانش سرایت کرده است. بعد از مدتی پسر خانواده ناپدید می‌شود و سارا برای پیدا کردن برادرش دانیال به آب و آتش می‌زند و در جست‌وجوهایش متوجه می‌شود دانیال جذب گروه داعش شده و به سوریه رفته است. این آغاز ماجراهایی پیچیده است که بلنددوست تلاش کرده بود در «چایت را من شیرین کنم» آن را پیگیری کند. در رمان‌های بعدی هم سراغ چنین مضامینی رفت و مخاطبان زیادی را هم با خود همراه کرد. آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگویی است با این نویسنده درباره آثارش.

کتاب «چایت را من شیرین می‌کنم» نخستین کتاب شماست؟ چه موضوعی باعث شد در این اثر، سراغ ماجراهای مربوط به منافقین بروید و کاراکتر رمان را به مسئله داعش مرتبط کنید؟
زمانی که تصمیم گرفتم این رمان را بنویسم، موضوعات مربوط به داعش بسیار داغ بود و من هم نسبت به خواندن و جست‌وجو پیرامون مستندات و گزارش‌هایی که در این رابطه وجود داشت، کنجکاو بودم و دلم می‌خواست در این‌باره برای مردم روشنگری کنم. به‌ویژه اینکه در فضای مجازی و در میان عامه، این باور غلط رواج داشت که مدافعان حرم در واقع مدافعان بشار اسد هستند و به خاطر اهداف مالی در نبرد علیه داعش شرکت می‌کنند. بنابراین مایل بودم که واقعیت‌های موجود را به شیوه‌ای تازه برای مردم بازگو کنم.

چطور شد تصمیم گرفتید سمت رمان‌نویسی بروید؟ چرا قالبِ رمان را انتخاب کردید؟
در ابتدا بنا نبود به سمت نگارش رمان پیش بروم. در واقع وقتی داشتم با یکی از تهیه‌کنندگان فیلم همکاری می‌کردم، ذهنیتم نوشتن یک فیلمنامه کوتاه بود. تهیه‌کننده از من خواست که طرح اولیه فیلمنامه را برایش بفرستم. در نتیجه خیلی ساده شروع به نوشتن داستانی کوتاه در مورد زندگی یکی از دوستانم کردم؛ خانمی که به‌طور تصادفی در فضای مجازی با ایشان آشنا شده بودم و روایت زندگی‌شان برایم خیلی جذاب بود. نوشته‌هایم را به‌تدریج در کانالم منتشر می‌کردم تا تهیه‌کننده را قانع کنم که در حال نوشتن هستم. اما به‌مرور تعداد مخاطبان داستانم روزبه‌روز بیشتر شد و نوشته‌هایم در کانال‌ها و سایت‌های مرتبط با داستان‌نویسی دست‌به‌دست می‌‌گشت. از آنجا که خودم هم به موضوعات سیاسی علاقه زیادی داشتم و حس می‌کردم این موضوع، دغدغه روز مردم ایران است، تصمیم گرفتم قصه را به‌صورت یک کتاب دربیاورم. پس از آنکه نگارش آن را تمام و در فضای مجازی منتشر کردم، با اینکه اصلا به دنبال انتشارش نبودم، از نشرهای مختلف با من تماس گرفتند و پیشنهاد چاپ و انتشار کتاب را دادند. من هم از میان آنها نشر «ثانی» را انتخاب کردم.

پس مسیر به سمتی رفت که رمان کار کنید، یعنی قبل از آن مطالعاتی در زمینه رمان یا حتی علاقه‌ای به نوشتن رمان نداشتید؟
شاید برای‌تان جالب باشد که در طول عمرم هیچ‌وقت علاقه به نوشتن یا خواندن رمان نداشتم؛ تعداد رمان‌هایی که تا آن‌موقع خوانده بودم کمتر از تعداد انگشتان دست بود. اما پس از انتشار رمان اولم، مخاطبان خیلی از آن استقبال کردند و مرتب می‌پرسیدند که رمان بعدی‌ام را کی چاپ می‌کنم؟ بنابراین فهمیدم که ذائقه مخاطبان، موضوعات جدید را می‌طلبد. همچنین نوشتن این کتاب، برخی از دغدغه‌های خودم را پاسخ گفته بود، بنابراین تصمیم گرفتم رمان نوشتن را ادامه دهم. کتاب دوم هم به همین شیوه مورد استقبال مخاطبان واقع شد. یکی دیگر از دلایلی که باعث می‌شد این کار را با اشتیاق بیشتری دنبال کنم آن بود که فهمیدم مخاطبانم فقط از قشر مذهبی جامعه ایران نیستند و این موضوع، قوت قلب بیشتری به من می‌داد، زیرا اعتقاد به تولید اثری نداشتم که تنها طیف خاصی از افراد همفکر مخاطب آن باشند. درست است که تا به حال به نقطه‌ای که مدنظر دارم دست پیدا نکرده‌ام، اما احساس می‌کنم که در مسیر درست قرار گرفته‌ام.

در کتاب «مثل بیروت  بود» سراغ تولیدات رسانه‌های آن سوی آب رفته‌اید. چرا؟



محوریت این داستان، حول تولیدات رسانه‌‌های معاند است که به مردم ما خورانده شده و پنهان‌کاری‌هایی است که موجب پوشاندن حقیقت می‌شود. گاهی این رسانه‌ها واقعیات را به شکلی چکش‌کاری کرده و به مردم ارائه می‌کنند که با اصل آن کاملا متفاوت است، این در حالی است که بسیاری افراد به دنبال یافتن اصل یک ماجرا نمی‌روند.

در رمان بعدی‌تان «باروت خیس» کاراکترهای رمان قبل را دنبال کرده‌اید، درست است؟
در رمان اول، شخصیت‌هایی حضور دارند که برخی به‌تدریج حذف شده و برخی باقی می‌مانند. رمان دوم شخصیت‌های جدیدی را معرفی می‌کند که چند تای آنها در رمان اول حضور داشته‌اند. دلیل انتخاب این شیوه آن بود که برای مخاطب انگیزه ایجاد شود که سرنوشت شخصیت‌ها را طی سه رمان دنبال کند. این افراد نه قهرمان قصه هستند که حضور مداوم‌شان مخاطب را دلزده کند و نه آنقدر کمرنگ هستند که مخاطب نسبت به سرنوشت‌شان بی‌تفاوت باشد.

یکی از زیر ژانرهایی که طی چند سال اخیر در ایران پدید آمده، ژانر «رمان امنیتی» خوانده می‌شود که آثار شما هم تا حدود زیادی ذیل همین دسته‌بندی قرار می‌گیرد. از نمونه‌های معروف این ژانر می‌توان «حیفا» را مثال زد که چندین نوبت چاپ شد. خوانده‌اید؟
بله. رمان آقای حدادپور جهرمی.

راستش دشواری نوشتن این گونه رمان‌ها، دسترسی به منابعی است که اغلب در اختیار سرویس‌های جاسوسی و اطلاعاتی قرار دارد و موضوع سخت‌تر برای نویسندگان این ژانر آن است که این اطلاعات را در قالب داستان بگنجانند. شما برای دسترسی پیدا کردن به پرونده‌ها و منابعی که داستان‌تان را از دل آنها بیرون بکشید، چه کار کردید؟
من برای جمع‌آوری اطلاعات، منابع مختلف خبرگزاری‌های داخلی اعم از سیاسی و اجتماعی را دنبال و از میان همین‌ها داستانم را انتخاب می‌کنم، بنابراین برای دسترسی به این اطلاعات از هیچ سازمان یا منبع خبری سرّی استفاده نمی‌کنم. البته هرجا نیاز به اطلاعات بیشتری داشتم از دوستانی که در این حوزه‌ها اطلاعات درستی داشتند، کمک می‌گرفتم.