پدر موشکی ایران
[شهروند] دوازده سال پیش، زمانی که انفجاری در پادگان «بیدگنه ملارد» در حوالی کرج رخ داد، حسن طهرانیمقدم، یکی از فعالترین دانشمندان موشکی ایران، به شهادت رسید. این انفجار، پرده از فعالیتهای مردی برداشت که رفتنش، تن پایتخت را لرزاند. شهید حسن طهرانیمقدم را آن زمان کمتر کسی میشناخت و آن کسی هم که میشناخت، با تمام ابعاد زندگی این مرد آشنا نبود؛ بچه محله سرچشمه، جوانکی لاغراندام و سربهزیر با موهای فرفری که بعدها قرار بود تبدیل به یکی از چهرههای علمی موفق کشور در عرصه نظامی باشد. او متولد سال1338 بود که در نخستین روزهای تشکیل سپاه، وارد آن شد و در سال 1364، بعد از صدور فرمان تاریخی حضرت امام(ره) مبنیبر تشکیل نیروهای سهگانه سپاه، به سمت فرماندهی موشکی نیروهای هوایی منصوب شد. این انتصاب بهسرعت پاسخ داد و در سال 1366، راکت «نازعات» توانست بر توان رزمی ایران در دفاع مقدس اضافه کند. در سالهای بعد از آن، ساخت «شهاب 3»، «سجیل»، «قیام»، «عاشورا» و خلیجفارس نیز از دستاوردهای بزرگ نظامی ما شد که حسن طهرانیمقدم در کنار دستاندرکاران موشکی، نقش تاثیرگذاری در تولیدشان داشت. شهید حسن طهرانیمقدم در ۲۱ آبانماه ۱۳۹۰ بر اثر انفجار زاغه مهمات در پادگان مدرس، واقع در شهرستان ملارد، به همراه جمعی از اعضای سپاه، به شهادت رسیدند. از او به عنوان پدر خودکفایی موشکی ایران یاد میکنند. آنچه در ادامه میخوانید، بخشهایی است از زندگی او که از کتاب «با دستهای خالی» (خاطراتی از شهید حسن طهرانیمقدم) به کوشش مهدی بختیاری، انتخاب کردهایم.
وقتی رهبری پیشانی شهید طهرانی را بوسیدند
روایت محمدباقر قالیباف
بنده، حسن طهرانیمقدم و سه تن دیگر قرار بود طی یک جلسه درخصوص پروژهای که در دست داشتیم، با مقام معظم رهبری دیدار کنیم. همیشه فکر میکردیم این پروژه طی 10 سال به مرحله بهرهبرداری برسد، اما بهسرعت و طی یک سال به نتیجه رسید. ولی صحنهای که برای همیشه از آن جلسه در ذهن من مانده این است که وقتی آقا تشریف آوردند و کار را دیدند، با دست بر دوش حسن طهرانیمقدم زدند و فرمودند: «حسن مقدم به هر قول و وعدهای که به ما داده وفا کرده و ندیدهام وعدهای بدهد و به آن عمل نکند.» بعد هم همانجا پیشانی حسن را بوسیدند.
این موشکها اختراع شیعه است
روایت الهام حیدری
همیشه میگفت: «کاری که ما میکنیم خیلی حساس است و اهمیت دارد و اصلا صرف ایران نیست که از این کار استفاده کند.» اعتقاد داشت این موشکها در واقع اختراع شیعه است و میگفت: «میخواهم روی این موشکها بزنم «ساخت شیعه» و به اذن خدا و کمک اهلبیت کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت دارد.» در جواب بچهها که از او میپرسیدند: «چرا بابای همه را تلویزیون نشان میدهد اما شما را نشان نمیدهد؟» هیچوقت نمیگفت که همه این کارها کار ماست؛ تنها چیزی که این اواخر میگفت این بود که «ما کاری داریم میکنیم که امیدواریم بهواسطه آن مقدمات ظهور فراهم شود، وقتی حضرت بقیهالله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجر این کار شریک خواهید بود.» و ما از این حرفها انرژی زیادی میگرفتیم. بعد از شهادت ایشان، آقا که به منزل ما تشریف آوردند و سه ربع، یک ساعت از شخصیت حاج حسن حرف زدند، فرمودند: «حاج حسن در کار خودش آنقدر سریع و تند پیش میرفت که بعضی مواقع من او را نگه میداشتم و مانع میشدم که جلوتر نروید.»
خدا ما را نگاه کرده
قرار بود تستی در فضای باز انجام بدهیم. همه چیز آماده بود که یکدفعه باران گرفت. به حاج حسن گفتیم: «امروز این تست را انجام ندهیم.» گفت: «نمیشود، اگر هم جواب ندهد، مهم نیست، ولی این کار باید امروز انجام شود.» آن روز شلیک انجام شد و حاج حسن اولین کسی بود که به سمت محل اجرای تست رفت. تست با موفقیت انجام شده بود و بعد از او بقیه بچهها هم آمدند. همه از خوشحالی همدیگر را در آغوش گرفتند. حاج حسن همانجا، به عادت همیشه دو رکعت نماز شکر خواند. بعد بچهها را برای صحبتکردن جمع کرد. من پیش خودم گفتم: «الان حتما حاجی میخواهد حرف پاداش به بچهها را بزند.» اما اصلا در این مورد حرف نزد و گفت: «بچهها! حالا که این تست با موفقیت انجام شده، یعنی خدا ما را نگاه کرده و به ما نظر دارد، پس بیاییم به هم قول بدهیم از این به بعد نمازمان را اول وقت بخوانیم.» البته این را برای ما میگفت، چون خودش همیشه با وضو بود و در هر شرایطی نماز اول وقتش ترک نمیشد.
حق شماست که زندگی خوب داشته باشید
روایت یکی از همکاران
لذت میبرد از اینکه بچهها ماشین داشتند. همیشه میگفت: «ماشینهای خوب بگیرید و سوار شوید. پراید نگیرید. حق شماست که زندگی خوب داشته باشید.»... اگر از بچهها کار میخواست، از آن طرف فکر خانواده و معیشت آنها هم بود. میگفت: «شما باید بیدغدغه سرکار بیایید.» یک بار به من گفت: «یکی از بهترین لحظههای عمرم وقتی است که تو درخواست وام ازدواج و خرید خانه بچهها را میآوری جلوی من و میگویی امضا کن.» در خلال بحث، ناگهان رو به ما کرد و گفت: «همه کسانی که وجهه علمی در این کشور دارند و مشغول کاری و کاربردیکردن علم هستند، خوب است بدانند، ما هم این را بدانیم و مراقب باشیم که اگر موشکها را بسازیم و پرتاب کنیم، اتفاق بزرگی نیفتاده است. چون در این کشور که پر از نابغهها و نخبههاست، بالاخره موشک ساخته میشود. من دنبال این هستم که روش کار کردن از ما به جا بماند، نه موشکی که فرستادهایم هوا. من دنبال این هستم که ساختن محصول و به نتیجه رساندن را به عنوان ودیعه از خودمان باقی بگذاریم. این آن چیزی است که کشور احتیاج دارد... باید مدل به سرانجام رسیدن کار را پیدا کنم و بدهم خدمت مسئولان. دقیقا این معنی موفقیت باید باشد.»
دیگر از تکنولوژی روز جهان نمیترسیدیم
فکر میکنم اوایل دهه 80 بود. اسرائیلیها گفتند ایران که میگوید ما موشک شهاب 3 داریم، فقط دو لانچر بیشتر ندارند. لانچر یک خودروی خاص است، همان ماشینی که موشک رویش سوار میشود. اسرائیلیها گفتند اگر ما این دو لانچر ایران را پیدا کنیم و بزنیم، یعنی ایران هر چه شهاب 3 دارد، از کار میافتد. این خبر به ایشان رسید. بعد حاجی بلافاصله رفت در صنایع نظامی کشور و گفت باید فوری پرتابکننده بسازیم. جالب است که صنایع، با آن عظمتش، به حاجی گفت: «ظرفیت تولید ما پایین است.» حاجی گفت: «باید فوری پرتابکننده بسازیم.»... ما دیگر نمیترسیدیم.... در اینترنت سرچ میکردیم، آخرین کارهایی را که آمریکاییها و روسها در تکنولوژی انجام میدادند، پیدا میکردیم، سریع گزارشی آماده میکردیم، نزد حاجآقا میبردیم میگفتیم حاجی، آمریکاییها و روسها این کار را کردهاند. ایشان بلافاصه یعنی بدون معطلی، گزارش را مطالعه میکرد، فکر میکرد، اگر اشکالی وجود داشت، میگفت. بعد به نتیجه که میرسیدیم، میگفت چقدر بودجه میخواهی این کار را انجام بدهی... این را هم بگویم، اگر به کسی اعتماد میکرد، دیگر کار تمام بود. حاجی در حد امکانی که وجود داشت، روی بودجه زیاد بحث نمیکرد، ولی از شما میپرسید چقدر زمان؟ شما باید خود را آماده میکردید که او اصلا کوتاه نمیآمد... (برای همین) ما اصلا پروژه شش ماهه نداشتیم.
دو پیام طرحهای آمریکاییها و روسها
یکی از صحبتهای حاجی این بود: «بچهها! طرحی را که آمریکاییها یا روسها کار کردهاند، دو پیام برای ما دارد؛ یکی اینکه این کار شدنی است چون فینفسه یک ایده و طرح زمینی است. یکسری آدم روی کرهزمین هستند که آن ایده و طرح را انجام دادهاند. ترجمه این اتفاق در جهان ما این است که پس این کار شدنی است. پیام دومی هم دارد؛ اینکه قطعا ما از اینها بهتر میتوانیم این کار را انجام بدهیم، چون ما شیعه هستیم، و کمک اهل بیت پشتسر ماست.»
این آدم میخواست اسرائیل را نابود کند
میگفت: «نابودکردن اسرائیل فقط به دست شیعه است. خود اسرائیلیها هم متوجه شدهاند و دارند کار میکنند، ما هم نباید بیکار بنشینیم.» هر کاری و هر طرحی که ما داشتیم، در راستای این هدف بود. تمام هدف حاج حسن این بود که عزت شیعه را افزایش بدهد. معتقد بود این کاری نیست که فرقهها و مذاهب دیگر بتوانند انجام بدهند. یک هفته قبل از شهادتش، در جلسهای گفت: «روی قبرم بنویسید که این آدم میخواست اسرائیل را نابود کند.»

