یک بهایی با ۸۰ شغل دولتی در ایران!
[ شهروند] سرلشکر عبدالکریم ایادی در سال 1296هجری شمسی از پدر و مادری بهایی در محله یهودیان شیراز متولد شد. پدرش از رهبران برجسته فرقه بهائیت و از خواص عباس افندی، رهبر بهاییان بود. از مادر ایادی با نام منیره خانم نیز بهعنوان یکی از زنان مُبلغ بهایی یاد کردهاند. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ذیل مطلبی درباره ایادی نوشته است مادرش به روابط ناسالم و انحراف اخلاقی مشهور و مرّوج فعال بهاییگری و بیحجابی بود، البته درباره پیشینه و تبار این خاندان، اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما میدانیم که خودش در فرانسه، در رشته دامپزشکی مشغول به تحصیل شد. بعد از دو سال هم به رشته پزشکی روی آورد. حسین فردوست، ارتشبد سابق پهلوی دوم، یکی از مطلعترین مقامات اطلاعاتی و امنیتی سلطنت پهلوی و دوست دیرین و نزدیک محمدرضا شاه در این خصوص نوشته: «او پزشکی را بهطور ناقص خواند، چون 2سال از دوره دامپزشکی او را بهعنوان دوره مقدماتی پزشکی قبول کرده بودند.» بعد از آن هم که به ایران بازگشت و وارد ارتش شد. بعد از آن با حضور اسرارآمیز خود کنار شاه، با تمام حیلهها و توان خویش، در نفوذ دادن عناصر وابسته به فرقه بهاییت به درون دستگاه سلطنت در همه ارکان و حوزههای کشوری و لشکری، اقدام کرد. مئیر عزری، سفیر دولت اسرائیل در رژیم پهلوی، در کتاب خاطراتش درباره ایادی نوشته: «پشتیبانی سازمانیافته گروهی [بهاییان] در ورود به دستگاههای دولتی و بالا کشیدن دیگر همکیشان، راه را برای یارگیریهای بیشتر باز میکرد.» همین یارگیری هم بود که او را به یکی از چهرههای پر از شغل ایران تبدیل کرد.
بدون امر او هیچ سرهنگی، سرتیپ نمیشد
عبدالکریم ایادی، نخستینبار برای درمان بیماریهای روحی و روانی علیرضا پهلوی، برادر محمدرضا پهلوی، پایش به دربار باز شد. بعد هم شد رفیق پهلوی دوم و این رفاقت تا جایی پیش رفت که نوشتهاند: «کسی باور نمیکرد که او از شاه درخواستی بکند و پذیرفته نشود.» تیمسار ایادی به حدی در دربار پهلوی نفوذ داشت که به مشاغل زیادی رسید. تا جایی که یکبار حسین فردوست، ارتشبد دوره پهلوی، به محمدرضا گفته بود این آقا زیاد شغلهای دولتی دارد. او بخشی از ماجرا را در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» آورده و نوشته است: «او [ایادی] برای خود حدود ۸۰ شغل در سطح کشور درست کرده بود، مشاغلی که همه مهم و پولساز بود؛ رئیس بهداری کل ارتش بود و در این پست، ساختمان بیمارستانهای ارتش به امر او بود، وارد کردن وسایل این بیمارستان به امر او بود، وارد کردن داروهای لازم به امر او بود، دادن درجات پرسنل بهداری ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هیچ پزشک سرهنگی بدون امر ایادی سرتیپ نمیشد و هرگونه تخطی از امر او همراه با برکناری و مجازات بود.»
دستور به واردات از انگلیس و آمریکا
فردوست در ادامه درباره ایادی مینویسد: «ایادی رئیس «اتکا»ی ارتش و نیروهای انتظامی بود و در این پست کلیه نیازمندیها باید به دستور او تهیه میشد. هر چه اراده میکرد، ولو در کشور موجود بود، باید برای ارتش از خارج، بهویژه انگلیس و آمریکا وارد میشد. تعیین سهمیه و صدها کار دیگر و حتی تعیین رؤسای اتکاها و پرسنل آن، با او بود. سازمان دارویی کشور نیز تماما تحت امر ایادی بود، چه داروهایی و به کدام مقدار باید تهیه شود، از کجا خریداری و به کدام فروشنده و به چه میزانی داده شود و چه داروهایی نباید وارد شود، همهوهمه بنابر مصالح بهاییگری دائما در تغییر بود.»
میخواهم 100شغله باشم!
فردوست همچنین درباره این موضوع با محمدرضا پهلوی صحبت کرده بود. او در اینباره مینویسد: «شیلات جنوب در اختیار ایادی بود و تعیین اینکه به کدام کشورها و شرکتها اجازه صیادی داده شود و به کدام داده نشود، در اختیار ایادی بود. در نتیجه سیاستهای او... صید ایران با بدویترین وسایل انجام میشد. تعیین رئیس و پرسنل شیلات نیز با ایادی بود. من یکبار مشاغل او را کنترل کردم و به ۸۰ رسید. به محمدرضا گزارش کردم. محمدرضا در حضور من از او ایراد گرفت که ۸۰ شغل را برای چه میخواهی؟ ایادی به شوخی جواب داد و گفت: «میخواهم مشاغلم را به ۱۰۰ برسانم.»
ثروتاندوزی ایادی به روایت وزیر اقتصاد شاه
بعدها زمانی که سفارت آمریکا بهدست دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شد، اسناد جاسوسی ایالات متحده در ایران از این لانه جاسوسی بیرون آمد که در چندین فصل مختلف منتشر شد. در این اسناد، به سهام ایادی در شرکتهای مختلف ازجمله شرکت نفت پارس اشاره و تصریح شده است که «او در اینگونه موارد از اسامی متعدد استفاده میکرد. گاه خود را عبدالکریم، زمانی کریم و برخی اوقات ایادی میخواند... در عین حال از حق انحصاری بهرهبرداری از میگوی خلیجفارس برخوردار بود.» همچنین عالیخانی، وزیر اقتصاد دوره پهلوی در خاطراتش (تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران)، در پاسخ به سؤالی درباره دلایل زمینخواری و ثروتاندوزی ایادی میگوید: «دلیلش هیچوقت برای من روشن نشد؛ برای اینکه هم پولها را میگرفت و هم زمین میخورد... این یک معمّای بزرگ برای همه و من بود.» او در ادامه درباره شخصیت معمّاگونه ایادی میگوید: «این پارکی که به همّت ریاحی، وزیر کشاورزی وقت و گلسرخی که در آن زمان معاون ریاحی بود در غرب تهران ایجاد شد، زمینهایش قناس است، چون در شمال آنجا، زمینی بود که ایادی به نام خودش به ثبت رسانده بود. خیلی عجیب بود، چون در بیابان و در مسیل بود. اساسا ایادی چه نسبتی با آنجا میتوانست داشته باشد؟ معلوم نیست و ریاحی هم نمیتوانست کاری بکند. روزی که قرار بود شاه بیاید و رسما این پارک را افتتاح بکند، وقتی که شاه از او پرسید چرا این زمین را جزو پارک نکردید، گفت: اینجا مال تیمسار ایادی است. شاه سکوت مطلق کرد. پس از رفتن شاه، ریاحی به من گفت: «وقتی که آدم پزشک مخصوص یک نفر میشود، هر کاری میتواند بکند. تقریبا هیچکدام از کسانی که میخواستند بهصورت اصولی کاری بکنند و با ایادی احیانا تماس داشتند، از او خوششان نمیآمد.»
هرزگی و فساد اخلاقی ایادی
درباره هرزگی و فساد اخلاقی سرلشکر عبدالکریم ایادی، گزارشهایی هم وجود دارد درباره شیوههای پلیدش در به فساد کشاندن زنان و دختران و چگونگی تبدیل دربار محمدرضا و مطب خودش به کانون فساد و فحشاء و حتی همراه کردن شخص شاه با خودش در این قبیل مفاسد. او تا آخر عمر ازدواج نکرد اما بعدها با دکتر باستان، دوست صمیمی و رفیق گرمابه و گلستان خودش، باغی در پاسداران [سلطنتآباد سابق] با بیش از 10هزار مترمربع تهیه کرده بود و علاوه بر دربار و مطب، بخشی از فسادهای اخلاقیاش را آنجا مرتکب میشد. این فساد اخلاقی در کنار فساد مالی، کار را به جایی رساند که سال 1344آقای فلسفی در پی حملات شدید به بهاییت، خواستار برکناری ایادی از کار شد. محمدرضا پهلوی هم که اوضاع را در افکار عمومی علیه ایادی میدید، دستور داد از ایران خارج شود. به این ترتیب ایادی مدت 9 ماه به ایتالیا رفت و زمانی که اوضاع آرامتر شد مجددا بازگشت. بعد از آن بود که شاه تصمیم گرفت برای فریب افکار عمومی سفری به مکه داشته باشد. به این ترتیب با طراحی قبلی، ایادی را هم همراه خودش برد و به تنش لباس احرام پوشاند بلکه اعتراضها علیه او کمتر شود! با اوجگیری تظاهرات مردم در سال 1357، رژیم شاه در مهر همان سال به بهانه اصلاحات، ایادی را از کار برکنار و او را بازنشسته کرد. ایادی هم پس از برکناری به سوئیس رفت و در بیمارستان ژنو بهعلت بیماری سرطان بستری شد. عبدالکریم ایادی سرانجام از ژنو به پاریس رفت و نزد برادرش که سالیان دراز در آنجا زندگی میکرد، رفت و در همانجا در سال 1359درگذشت.
عامل صهیونیسم در ایران
طبق گزارش مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، عبدالکریم ایادی با همه نفوذ و سیطره سحرآمیزش نزد محمدرضا، در همه عرصههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، تماما مطابق اهداف و برنامه سازمان مرکزی فرقه بهاییت و براساس مأموریتی که از سوی سرویسهای جاسوسی و امنیتی غربی، عهدهدار بود، انجام میداد. درواقع ایادی را باید ساخته و پرداخته دستگاه اطلاعاتی صهیونیسم و مأمور خاص آنها دانست. نیازی به تشریح و تبیین این واقعیت پنهان وجود ندارد که دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی انگلستان، یعنی Mi – 6و نیز سازمان اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا CiA، ذیل سازمان اطلاعاتی و جاسوسی سازمان جهانی صهیونیسم تعریف شده و قابل ارزیابی هستند. به علاوه، اقتدار و اشراف صهیونیسم جهانی بر این دو سازمان، با توجه به جایگاه قدرت صهیونیسم و نهادهای ذینفوذ یهودی در ساختار و ارکان قدرت آمریکا و اروپا، غیرقابل تشکیک و تردید است. بنابراین ایادی را از این زاویه باید مورد بررسی و شناسایی قرار داد. ارتباط و همکاری بسیار اسرارآمیز عبدالکریم ایادی با مئیر عزری، سفیر دولت اسرائیل در دوران پهلوی، و بهویژه معاملات بزرگ بازرگانی میان اسرائیل با مراکز و نهادهای بزرگ کشوری و لشکری ایرانی تحت مدیریت و کنترل ایادی، از این واقعیت پرده برمیدارد. به همین دلیل است که فردوست هم در کتابش درباره این چهره نزدیک به شاه نوشته: «ایادی، جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمدرضا مساوی بود.»

