اینجا چراغی روشن است!

  [شهروند]   در پایان نیمه اول جشنواره چهل‌ودوم فیلم فجر -در شرایطی که تقریبا تمام یا دست‌کم بیشتر فیلم‌های مهم امسال در کاخ جشنواره روی پرده آمده‌اند- بد نیست مرور کوتاهی داشته باشیم بر فیلم‌هایی که تاکنون برای اهالی سینما و رسانه به نمایش درآمده‌اند. مروری البته نه‌چندان امیدوارکننده و نویدبخش به‌خصوص از این نظر که در بین حدود 20 فیلمی که دیده شده، به سختی می‌توان به اندازه انگشتان یک دست فیلم متوسط به بالا -شاهکار پیشکش!- ردیف کرد. آنچه در پی می‌آید، نگاهی است به فیلم‌های پنج روز اول جشنواره، از نگاه شماری از منتقدانی که در کاخ جشنواره پای تماشای فیلم‌ها نشسته‌اند.

«دروغ‌های زیبا»
یک فیلم‌ هندی بی‌احساس!
[کمال پورکاوه] آخرین ساخته مرتضی «آتش‌ زمزم» چند ویژگی منحصربه‌فرد دارد که یکی طراحی صحنه و لباس در خور توجه این فیلم است و یکی دیگر هم قاب‌بندی‌ها و در کل فیلمبرداری خوب بایرام فضلی. با این حال، فیلم در مجموع برای بسیاری از سینمادوستان یادآور ملودرام‌های درجه سه سینمای دهه ۸۰ بالیوود است. کارگردان و فیلمنامه‌نویس همراهش با اتکا به مضمون همیشگی اینگونه از آثار -که معمولا حول محور دست‌وپنجه نرم‌کردن کاراکترها با فقر می‌چرخد- بدون اینکه بخواهند خلاقیت و نوآوری دراماتیکی در این زمینه داشته باشند، همچنان روی کلیشه‌های بی‌رمق اینگونه از آثار پای‌فشاری می‌کنند. با این حال، فیلم به‌رغم تعلق خاطری که به ملودرام‌های هندی دارد، در اجرای همان کلیشه‌های مورد علاقه‌اش هم ناموفق عمل کرده و حتی در صحنه‌های -به اصطلاح- دراماتیک و احساسی هم توانایی تحت تاثیر قراردادن تماشاگرش را ندارد. نتیجه فیلمی است که نه در سطح درام خانوادگی به موفقیتی دست پیدا می‌کند، نه می‌تواند از قبل تقابل کاراکتر رئیس کارخانه و کارگران دست به خلق  درامی درگیرکننده بزند و به این شکل تبدیل به فیلمی می‌شود که دنبال‌کردنش تا به انتها یکی از دشوارترین کارهاست!

«شکار حلزون»
دست‌به‌دست هم به سوی ساخت یک فیلم بد!



[حمیدرضا کاظمی‌پور] «شکار حلزون» روایت زن جوانی است که جهت تامین مخارج زندگی و درمان فرزند خود به صیغه یک قاضی بازنشسته درمی‌آید و در این مسیر با چالش‌هایی روبه‌رو است. با این حال، فیلم چنان کم‌رمق است که نه قصه‌اش پیش می‌رود و نه اتمسفر لازم برای رسیدن به یک اثر سینمایی را در خود دارد .
مهم‌ترین مشکل فیلم را قطعا باید در فیلمنامه اثر جست‌وجو کرد؛ فیلمنامه‌ای که به‌شدت از هم گسیخته است، نه درامش شکل می‌گیرد، نه شخصیت‌هایش باورپذیر می‌شوند، نه چالش‌هایش جدی می‌شوند و نه شعارهایش حتی مخاطب خود را ذره‌ای قلقلک می‌دهند. در «شکار حلزون» همه چیز در یک روایت سطحی و نامطمئن شکل می‌گیرد و اساسا بن‌مایه اصلی اثر چیزی نیست که بتوان از آن انتظار معجزه‌ای در خلق یک اثر سینمایی داشت، حتی کارگردان فیلم نتوانسته خلأهای جدی فیلمنامه را به مدد ریتم، رنگ، نور، زبان تصویر و زوایای دوربین تا اندازه‌ای جبران کند و فیلم در کارگردانی هم انگار خونی در رگ‌هایش جاری نیست.
بازی‌های خام و نپخته بازیگران در کنار قاب‌بندی‌های مرده و بی‌جان اثر، آن چیزی نیست که بتواند «شکار حلزون» را از ورطه نابودی نجات دهد. اینها یعنی انگار همه چیز دست‌به‌دست هم داده تا شاهد یک فیلم بد باشیم؛ اگرچه کارگردان اثر با رنگ و نور خنثی و طراحی‌های طیف خاکستری قصد داشته بر عمق فاجعه بیفزاید، اما متاسفانه این رویکرد در فیلم نتیجه معکوس داده است.

«دو روز دیرتر»
سرانجام!
[محمد جلیلوند] «دو روز دیرتر» داستان سهیل و مریم زوجی جوان از طبقه متوسط است که سودای مهاجرت در سر دارند، اما مسیر زندگی‌شان با مرگ عمه ثروتمند مریم و شرطی که پدر مریم به عنوان وارث اصلی این ثروت می‌گذارد، تغییر می‌کند. پدر می‌گوید به شرطی بخشی از این ثروت را در اختیار این زوج جوان خواهد گذاشت که بچه‌دار شوند و این آغاز دردسرهای این زوج است.«دو روز دیرتر» شروع خوب و خوش‌ریتمی دارد که هم موقعیت و شخصیت‌های اصلی را معرفی کرده و هم اینکه به یک نقطه‌عطف ختم می‌شود. نعیمی در تازه‌ترین ساخته سینمایی خود کارگردانی شسته‌رفته‌ای را به نمایش گذاشته و در قاب‌بندی‌هایش اثری از قاب‌های تلویزیونی نیست. در عین حال، فیلم به لحاظ ریتم به‌ویژه در نیمه نخست تماشاگرش را خسته نمی‌کند. هر چند که نعیمی در انتخاب بازیگرهایش می‌توانست با وسواس بیشتری رفتار کرده و روی کلیشه‌های امتحان پس‌داده حساب باز نکند، اما در مجموع «دو روز دیرتر» بهترین فیلم سازنده‌اش -تاکنون- به شمار می‌آید و همان‌طور که بسیاری گفته‌اند، به نظر می‌رسد که این فیلمساز در ششمین فیلمش راهش را یافته است!

«ظاهر»
یک فیلم شاعرانه و انسانی
[مینا فرقانی] «ظاهر» شکل عاشقانه‌ای از سینمای ارزشی است. یک فیلم شاعرانه، انسانی و احساسی درباره دفاع مقدس که در آن هیچ خبری از جلوه‌های معمول جنگ نیست. فیلم ماجرای یک سرباز به نام «ظاهر» را روایت می‌کند که خانواده‌ای ندارد و با کمک به یک پیرمرد و پیرزن، محبت آنها را به خود جلب می‌کند. سربازی تنها که در حضورش در روستای زیبای فیلم -که ساختار بصری فیلم تا حد زیادی مدیون و مرهون انتخاب آنجاست- عشق را تجربه می‌کند. او در لحظات حضور و زندگی به عنوان یک سرباز با مهربانی قلب و مهر دوستانش را هم به دست می‌آورد و در پایان فیلم، بعد از تمام این اتفاقات تبدیل می‌شود به فرزند تمام ایران.

«صبحانه با زرافه‌ها»
جهان با من برقص!
[احمد محمدتبریزی] هرچه می‌گذرد، باید حسابِ بیشتری روی سروش صحت در سینمای ایران باز کنیم. کارگردانی که با مرور زمان قابِ دوربین‌هایش چشم‌نوازتر، داستانِ فیلم‌هایش هیجان‌انگیزتر و بازیِ بازیگرانش حرفه‌ای‌تر می‌شود. سروش صحت پس از گذراندن تجربه‌های مختلفی در سریال‌سازی، فیلمسازی، مجری‌گری و کتابفروشی با «صبحانه با زرافه‌ها» به جشنواره فیلم فجر آمده و در این فیلم یک قدم خیلی بلند در سبک فیلمسازی‌اش برداشته است. او در «صبحانه با زرافه‌ها» نشان می‌دهد توانِ فیلمسازی‌اش فراتر از «جهان با من برقص» است و گذشتِ زمان چقدر او را در فیلمسازی پخته‌تر کرده است. در حقیقت صحت در «صبحانه با زرافه‌ها» همچون فیلم قبلی‌اش سراغِ همان مضامین مورد علاقه‌اش رفته و این‌بار با طنازی بیشتری با مفاهیمی مثل مرگ، دوستی و بخشش شوخی کرده و با تلفیق کمدی و فانتزی جهانی نو پیش‌روی مخاطب قرار داده که انگار هیچ کس دیگری جز سروش صحت قادر به خلق‌کردنش نیست و هیچ فیلمساز دیگری نمی‌تواند اینقدر ظریف روی لبه‌های واقعیت و خیال حرکت کند.

«تمساح خونی»
یک تجربه مهیج و ممتاز!
[مهران زارعیان] «تمساح خونی» نخستین تجربه جواد عزتی در قامت کارگردان، یک فیلم قصه‌گوی کمدی است که از الگوهای ژانریک تبعیت می‌کند و یک تجربه مهیج «کمدی اکشن» ممتاز برای مخاطب خسته از فیلم‌های کمدی مبتذل و درام‌های اجتماعی بی‌سروته معمول در سینمای ایران فراهم می‌کند. یکی از همان تک‌وتوک فیلم‌هایی که هر سال در جشنواره می‌بینیم و به‌خاطر وجود همین تک‌وتوک فیلم‌ها می‌توانیم خودمان را قانع کنیم که آمدن به جشنواره با رویکرد صرفا سینه‌فیلی و علاقه به سینما توجیه منطقی دارد.
«تابستان همان سال»
یک تابستان عاشقانه
[سیدمهرزاد موسوی] فیلم «تابستان همان سال» قاب‌های خوبی دارد، بازی‌ها هم اغلب استاندارد هستند، سوتی مهمی در طراحی صحنه و لباس دهه ۳۰ دیده نمی‌شود، همه چیز خیلی خوشرنگ و دوست‌داشتنی است، اما همه اینها بدل به یک قصه پرکشش و همراه‌کننده نشده است. در واقع فیلم در جا انداختن منطق اتفاقش، ناتوان است و مخاطب درک نمی‌کند که چرا راوی فیلم که فهم دردسر و دزدی را دارد، محبوب‌ترین کاراکتر زندگی‌اش را به دردسر می‌اندازد. این مهم‌ترین قفل فیلم است که جا نیفتادنش مسئله اصلی مخاطب و فیلم می‌شود.
غیر از اینها، فیلم محمود کلاری -که از نظر زاویه روایت و خاطره‌گرایی شباهت‌هایی به ساخته پیمان معادی «بمب یک عاشقانه» دارد- بسیار کند است. اتفاقی که از ابتدای داستان با نریشن راوی، منتظرش هستیم در دقیقه ۵۰ می‌افتد و این برای قصه ۱۰۰ دقیقه‌ای بسیار دیر است. مهم‌تر از همه اما پاسخ به این پرسش است که وقتی تیتراژ فیلم بالا رفت، خیلی‌ها از خود پرسیدند که این فیلم را باید برای چه در سینما تماشا کرد؟

«بی‌بدن»
علف‌زار 2
[کمال پورکاوه] اولین ساخته بلند سینمایی مرتضی علیزاده رنگ‌و‌بویی از آخرین ساخته نویسنده فیلمنامه‌اش (کاظم دانشی با فیلم علفزار) را با خود به همراه دارد. یک درام دادگاهی که شخصیت‌های متعددش با ارائه اطلاعات تازه در طول فیلم، می‌کوشند معمای شکل‌گرفته در ابتدای اثر را به مجراهای مختلفی وارد کرده و از این طریق ذهن مخاطب را برای کشف حقیقت ماجرایی که به وقوع پیوسته است، به بازی بگیرد.«بی‌بدن» با تاثیرپذیری از یک پرونده جنایی مشهور سعی کرده قصه بارها تعریف‌شده رویارویی خانواده قاتل و‌ مقتول را با اتکا به در مرکزیت قرار دادن شخصیت‌های مختلف (از دوست و همکلاسی ارغوان گرفته تا همسر جدید پدر سروش و دخالت بازپرس در پرونده) و داستانک‌هایی که بر سر راه قصه اصلی قرار می‌گیرد (ماجرای عکس‌هایی که در کویر گرفته شده) با روایت متفاوتی از یک داستان کلیشه‌ای به مخاطب ارائه کند. در این بین اما شخصیت‌های مختلفی که در هر لحظه از فیلم قسمتی از روایت فیلم را از زاویه دید خودشان به پیش می‌برند، باعث شده فیلم آن تمرکز لازم برای ایجاد یک کشمکش دراماتیک را نداشته باشد. شاید بابت همین پراکنده‌گویی است که ماجرای تاثیرات شبکه‌های اجتماعی در روند پیشرفت پرونده هم در پی نگاه گذرا و توریستی فیلمساز از دست رفته و تاثیر چندانی بر مخاطب به جا نمی‌گذارد. فیلم البته یک الناز شاکردوست عالی دارد که شاید می‌توانست بهترین گزینه برای دریافت سیمرغ امسال باشد!

«پرواز 175»
ماقبل نقد!
[سیدمهرزاد موسوی] احتمالا خود فیلم و سازندگانش هم ادعایی ندارند که فیلم مهمی ساخته‌اند یا توانسته‌اند تصویر متفاوتی از خاطرات دفاع مقدس ارائه دهند یا نگاه ویژه‌ای به ارزش‌ها داشته‌اند، مشکل آنجاست که این فیلم مملو از کلیشه و ساده را که نهایتا برای پخش از یکی از شبکه‌های استانی مناسب بوده یا نهایت موفقیتش -در وضعیت کنونی کیفی تلویزیون- پخش در یک عصر جمعه از شبکه یک بوده، حالا در جشنواره فیلم فجر است. ولو در بخش فیلم اولی‌ها. در واقع فیلم «پرواز ۱۷۵» حتی در رده تجربه‌های اول یک کارگردان هم اثر پرایرادی در فیلمنامه و روایت قصه است. چه برسد به پرداخت کاراکترها، ایراد گرفتن به کلیشه‌ها و تمسخر شعارهایی که از دل فیلم بیرون می‌زند.به قول آن منتقد تلویزیونی و مشهور، برخی فیلم‌ها «ماقبل نقد» هستند. این فیلم هم در ردیف فیلم‌هایی از این دست است که گویا در جشنواره امسال باید زیاد از این جمله‌ها نوشت.

«صبح اعدام»
فیلم بد از یک گزارش خوب
[امید غیاثوند] ساخت فیلم سینمایی بد در مورد شخصیت‌های مهم تاریخی نه‌تنها به محبوبیت آنها نمی‌افزاید، بلکه باور مردم نسبت به چنین شخصیت‌هایی را مخدوش می‌سازد. این اتفاق در «صبح اعدام» روی داده است. فیلمی که بهروز افخمی چند سال پس از ساخت «روباه» دوباره وسوسه شده روی صندلی کارگردانی نشسته و «صبح اعدام» را درباره دو ساعت آخر از زندگی طیب حاج‌رضایی و حاج‌محمد اسماعیل رضایی راهی جشنواره فیلم فجر کند. نتیجه اما فیلمی نیست که انتظارات مخاطب را از زندگی شخصیتی چون طیب حاج‌رضایی برآورده سازد و توصیه این است که علاقه‌مندان طیب به‌جای دیدن فیلم افخمی با مراجعه به آرشیو کیهان، گزارش خواندنی خبرنگار این نشریه را در مورد دو ساعت پایانی طیب حاج‌رضایی بخوانند.

«شه‌سوار»
شادروان 2!
«شه‌سوار» روایت خانواده‌ای است که تلاش می‌کنند عروسی دختر ناشنوایشان در هاگیرواگیر مشکلات اقتصادی و رسم صبر یکساله در عزای نزدیکان بیش از این عقب نیفتد و از قضا به‌واسطه‌ موقعیت مرگ داشی که عموی ناشنوا و بی‌اولاد خانواده است، دچار چالش می‌شوند. فیلم با گره‌ مخفی‌کردن مرگ داشی پیش می‌رود و در این بخش ریتم و رنگ خوبی هم دارد. اما خانواده و بالاخص شیرزاد پسر بزرگ خانواده با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی برای دستیابی به پولی هنگفت بدشان نمی‌آید بتوانند گلیم اقتصاد خانواده را هم از این موقعیت بیرون بکشند. در این راستا خانواده به ناچار وارد دسیسه‌ای می‌شوند که سادگی‌شان باعث می‌شود در پیاده‌سازی ترفند به درهای بسته بخورند. این بخش از فیلم به نوعی ایده‌ اولیه تقابل مرگ و شادی عروسی را به هم می‌زند و مسیر شه‌سوار را به سمت‌وسویی می‌برد که فیلم ریتمی خسته‌کننده، موقعیتی فرساینده و شوخی‌های بی‌مزه‌ای را دنبال می‌کند. اتفاقی که برای «شادروان» هم افتاده بود و اگر این را به شباهت داستان و چهره و بازیگران و صحنه‌های دو فیلم بیفزاییم، مشخص می‌شود که عملا با «شادروان 2» سروکار داریم!

«قلب رقه»
«قلب رقه» می‌توانست هم یک تریلر امنیتی خوب باشد و هم فیلمی با مایه‌های عاشقانه که حتی بتواند به قول نادر ابراهیمی از «عشق در دشوارترین شرایط» و حتی در میان ترس و جنگ حرف بزند و تقابل زیبایی شکل بگیرد. اما به نظر می‌رسد که عجله کار دست کارگردان و نویسنده داده است. با این حساب نمی‌توان گفت «قلب رقه» فیلم بدی است و به نظر می‌رسد در قصه و بازنمایی داعش از «به وقت شام» جلوتر باشد، هرچند که از لحاظ تکنیکی و جلوه‌های ویژه اینطور نباشد.

«دست ناپیدا»
سرشار از نشدن‌ها!
[مهرزاد موسوی] فیلم «دست‌ ناپیدا» پر است از «نشدن»ها؛ قرار بوده فیلم تاثیرگذاری شود درباره فعالیت زنان در پشت صحنه جنگ، قرار بوده خیلی هم اشک‌انگیز شود، قرار بوده به بخش‌های ناپیدا و کم‌پیدای جنگ هم نقبی بزند، تازه قرار بوده در بطن همین اشک و اثر و تصاویر کم‌پیدا، حرف‌های مهمی هم بزند، ولی خب هیچ‌کدام از این نیت‌های خوب، در عمل به «فیلم» بدل نشده است. اصلا به هیچ چیز شبیه نشده است. کیست که از ایده نمایش بازسازی لباس‌های سوراخ‌سوراخ شهدا برای استفاده دوباره بدش بیاید یا شستن ملحفه‌های خونین بیمارستان تحت تاثیرش قرار ندهد، ولی این ایده‌ها باید در قالب فیلم به تصویر درآید و خانم کارگردان توانایی چنین کاری را نداشته است. پس همه چیز در حد پلان‌هایی باقی مانده است. حتی در برخی سکانس‌ها با تصاویری مواجه می‌شویم که برای کارگردانی که این همه سال در فضای فرهنگی و سینمایی نفس کشیده، بعید است. با مفاهیمی مواجه می‌شویم که سی و چند سال پس از جنگ، گفتنی نیست (فکر کنید که با دیالوگ‌هایی به تفاوت کشته‌شدن و شهیدشدن اشاره می‌شود!) یا دیالوگ‌هایی می‌شنویم در این قاب، خنده‌دارترین می‌شود، یا در کنار آن سوژه اصلی، با ملغمه‌ای مواجهیم از مفقودالاثر، اسیر، خط مقدم، شعر، امید و… بگذریم!

«آغوش باز»
قواعد بازی!
احساسگرایی، اخلاق و ضداخلاق، اتفاقات تصادفی و بدون منطق کلاسیک از دیگر مواردی است در ژانر ملودرام همیشه مورد توجه فیلمسازان بوده است و بهروز شعیبی این قواعد بازی را می‌شناسد و در مسیر ژانر فیلم حرکت کرده، جز عنصر تعلیق که از مهم‌ترین عناصر اصلی ژانر ملودرام است. «آغوش باز» یک ملودرام خانوادگی است که به روایت زندگی سه زوج می‌پردازد که در ارتباط‌های عاطفی و خانوادگی خود با چالش‌هایی روبه‌رو هستند. اما اصلی‌ترین مشکل «آغوش باز» این است که دست شعیبی در بیان روایت خود کاملا رو است و تمامی حوادث و وقایع داستان قابل پیش‌بینی است.

سایر اخبار این روزنامه
مخبر: متناسب‌سازی‌ حقوق بازنشستگان تا پایان دولت انجام خواهد شد رزمایش دریایی مشترک ایران، روسیه و چین برگزار می‌شود بودجه ناتراز، تورم‌‌زاست ایران براساس احترام به حاکمیت عراق تعامل می‌کند ساخت چهارمین رآکتور هسته‌ای در اصفهان آغاز شد دستاوردهای کشور به‌درستی روایت شود خواص برای تحقق اهداف انقلاب وظایف سنگینی بر عهده دارند جزئیات افزایش یارانه ۶۱ میلیون نفر فصل تازه خدمات برای توانخواهان یک درصد مردم روستاها آب آشامیدنی دارند! اینجا چراغی روشن است! ایران به دانش فنی تولید پانسمان بیماران پروانه‌ای دست یافت افرادی که خواسته یا ناخواسته بیکار شده‌اند، مشمول دریافت عیدی می‌شوند «تیم» باشیم، قهرمان می‌شویم! سرمایه‌گذاری ۱۲۰۰ میلیارد تومانی در صنعت آب و برق آغاز ساخت خط ‌آهن رشت-آستارا پس از توافق با روس‌ها دولت مستعجلِ موقت و ندانستن قدر اعتماد امام (ره) و مردم «فالوورهای» صبورِ امام کاظم(ع) برنامه جدید واریز یارانه نقدی