موفقیت اصلاح سیاستهای انرژی در گرو رفتار گام به گام
حبیبالله ظفریان
کارشناس سیاستگذاری انرژی
برای تحلیل درست مصرف گاز، برق و بنزین، باید آن را به سه بخش اصلی رفتار مصرفی، تجهیزات مصرفی و ساختار مصرف تقسیم کرد. این تفکیک نه فقط برای شناخت دقیقتر از وضعیت مصرف، بلکه برای جهتدهی درست به سیاستها بسیار ضروری است. رفتار مصرفی انتخابهای روزمره مردم در استفاده از انرژی محسوب میشود. برای مثال در حوزه بنزین کسی ممکن است برای سیر مسیرهای کوتاه از خودروی شخصی استفاده کند یا در بخش خانگی، فردی در زمستان با لباس تابستانی و پنجره باز زندگی کند. بخش دوم، تجهیزات مصرفی است؛ تجهیزاتی مثل بخاری گازی با راندمان ۲۵ درصد، برای تامین یک سطح دمایی مشخص، چند برابر بیشتر از یک بخاری با راندمان بالا انرژی مصرف میکند. در حوزه بنزین هم، مصرف سوخت خودروها بستگی مستقیم به طراحی و فناوری پیشرانه دارد. تجهیزات مصرفی قابل بهینهسازی هستند ولی وابسته به شرایط فنی، صنعتی و وارداتی هستند. بخش سوم نیز ساختار مصرف است. وقتی در شهری مثل شهرکرد به دلیل پایین بودن قیمت گاز، خانههایی با هال ۵۰ متری ساخته میشوند که گرم کردن آنها نیازمند دو بخاری است یا وقتی ساختار شهری به شکلی است که حاشیهنشینها ناچار به تردد روزانه با خودرو هستند، نمیتوان در افق پنجساله تغییر جدی ایجاد کرد. این ساختار مصرف در افق زمانی بیشتر از ده سال قابل اصلاح است. ذهنیت سیاستگذار گاه تصور میکند که صرفا با اصلاح رفتار خانگی، بخش بزرگی از ناترازی انرژی جبران میشود اما واقعیت این است که در مجموع، اصلاح رفتار مصرفی نهایتا بین ۱۰ تا ۱۵ درصد کاهش مصرف انرژی ایجاد میکند. این برآورد هم بر پایه تخمین و هم مطالعات نظرسنجی شده از کارشناسان است؛ هرچند هنوز پژوهشهای میدانی جامع انجام نشده است. در بخش تجهیزات مصرفی، در حالت خوشبینانه و با فرض جایگزینی گسترده، میتوان بین ۲۵ تا ۳۰ درصد کاهش مصرف را متصور بود. یعنی در مجموع، در افق پنجساله، سقف کاهش مصرف حدود ۵۰ درصد است؛ برای مثال، اگر کل مصرف خانگی گاز حدود ۶۰ میلیارد مترمکعب در سال باشد، کاهش ۵۰ درصدی معادل ۳۰ میلیارد مترمکعب صرفهجویی خواهد بود. اگرچه این عدد، رقم بزرگی است اما مثلا با ۱۵ میلیارد مترمکعب فلر گاز (گازی که بیاستفاده میسوزد) قابل مقایسه است. این نشان میدهد که نباید یکطرفه به اصلاح مصرف خانگی بسنده کرد. با وجود همه مباحث مطرح شده اما همچنان قیمت، مهمترین و کلیدیترین ابزار در مدیریت سمت تقاضای انرژی است. البته این بدان معنا نیست که میتوان بدون آمادهسازی زیرساختی و اجتماعی، قیمتها را ناگهانی آزاد کرد اما هیچ سیاست موفقی بدون اصلاح نسبی قیمتها نمیتواند ماندگار و اثربخش باشد. سه دسته راهکار اصلی برای مواجهه با این بحران مطرح میشود. دسته اول، افزایش تولید است که عمدتا در سالهای گذشته اولویت داشته اما با توجه به کمبود منابع و سهم پایین تکنولوژی در کشور، این مسیر با محدودیتهای جدی روبهروست. دسته دوم، کاهش مصرف از مسیر قیمت است که به دلایل سیاسی و اجتماعی عملا قابل اجرا نیست. دسته سوم نیز کاهش مصرف از روشهای غیرقیمتی مانند رعایت مبحث ۱۹ مقررات ملی ساختمان یا توسعه ناوگان عمومی است که آن هم به دلیل نیاز به منابع مالی، اجرایش بسیار دشوار است.
