رنج حقوقبگیران از تورم
گروه اقتصاد کلان: در روزگاری که سایهی تورم سنگین و گرانی بیپایان، بر سفرهی خانوادههای ایرانی سنگینی میکند، کارگران بیش از هر قشری با پیامدهای طاقتفرسای این وضعیت دستوپنجه نرم میکنند. به گزارش تجارت، زندگی با حداقل دستمزدهایی که هیچ تناسبی با واقعیتهای بازار ندارد، دیگر به یک مسئله صنفی یا اقتصادی محدود نمیشود؛ بلکه به بحرانی اجتماعی، فرهنگی و حتی انسانی تبدیل شده است. در چنین شرایطی، صدای کارگران تنها پژواکی است از رنج و فشاری که هر روز بر دوش آنان سنگینتر میشود. بر اساس آخرین مصوبات، حداقل حقوق یک کارگر متأهل با یک فرزند، اندکی بیش از ۱۵ میلیون تومان است. این عدد، در نگاه اول ممکن است معقول به نظر برسد، اما وقتی در برابر هزینههای واقعی زندگی شهری و حتی روستایی قرار میگیرد، معنای خود را کاملاً از دست میدهد. واقعیت این است که حقوق زیر ۲۰ میلیون تومان حتی کفاف حداقلهای یک زندگی معمولی را هم نمیدهد؛ چه رسد به رفاه یا آسایش. یکی از واضحترین نشانههای وخامت اوضاع، حذف تدریجی کالاهای ضروری از سفرهی کارگران است. زمانی گوشت، برنج، مرغ و لبنیات اقلامی روزمره بودند که خانوادهها میتوانستند آنها را در سبد غذایی خود حفظ کنند. اما امروز قیمتها چنان افسارگسیخته شده که حتی تصور خرید برخی از این اقلام هم به رؤیایی دور از دسترس تبدیل شده است. قیمت گوشت قرمز در بازار، تا مرز یک میلیون تومان برای هر کیلو افزایش یافته است. مرغ که روزگاری غذای ساده و ارزانقیمت محسوب میشد، حالا به حدود ۱۵۰ هزار تومان رسیده، و برنج نیز در حدود ۳۰۰ هزار تومان به فروش میرسد. نان، که شاید آخرین سنگر سفرههای مردم تلقی میشد، حالا با افزایش مکرر قیمت، در حال تبدیل شدن به کالایی پرهزینه است. آیا در چنین شرایطی میتوان از یک خانواده کارگری انتظار داشت که تغذیهای سالم و متعادل داشته باشد؟ واقعیت تلخ این است که بسیاری از این خانوادهها، مدتهاست که این اقلام را از سفرهی خود حذف کردهاند. تغذیه ناکافی و ناسالم بهتدریج تأثیرات مخربی بر سلامت جسمی و روانی این خانوادهها خواهد گذاشت؛ تأثیراتی که در آیندهای نهچندان دور، بار درمانی مضاعفی را نیز بر دوش سیستم بهداشت کشور تحمیل خواهد کرد. بحران مسکن نیز بُعد دیگری از رنج معیشتی کارگران را تشکیل میدهد. اجارهخانه در کلانشهرهایی مانند تهران، مشهد، اصفهان و تبریز، به سطحی رسیده که دیگر نه با حقوق کارگری، بلکه حتی با درآمد طبقه متوسط نیز همخوانی ندارد. در برخی مناطق، اجاره یک خانه ۶۰ متری ساده، معادل کل حقوق ماهانه یک کارگر است. طبیعی است که در چنین شرایطی، بسیاری از کارگران به مناطق حاشیهای رانده میشوند، یا ناچارند خانههایی اشتراکی و در شرایط غیرانسانی را بپذیرند. برخی گزارشها نشان میدهد که کارگران برای پرداخت اجاره خانه، مجبور به قرض گرفتن از همکاران یا حتی کارفرما میشوند؛ رفتاری که نهتنها کرامت انسانی را خدشهدار میکند، بلکه فشار روانی شدیدی نیز بر فرد و خانواده وارد میسازد. با چنین شرایطی، چطور میتوان انتظار داشت که این کارگر با انگیزه و تمرکز در محل کار حاضر شود و بهرهوری مطلوب داشته باشد؟ دو حوزه دیگر که در شرایط بحرانی کنونی عملاً از دسترس قشر کارگر خارج شده، آموزش و درمان است. تأمین هزینههای تحصیل فرزندان، خرید لوازمالتحریر، پرداخت شهریه مدارس غیرانتفاعی، یا حتی کلاسهای تقویتی، از جمله مسائلی است که بسیاری از خانوادهها دیگر حتی نمیتوانند به آن فکر کنند. از سوی دیگر، هزینههای درمان و دارو نیز بهشدت افزایش یافته است. کمبود دارو، افزایش تعرفههای ویزیت و خدمات درمانی، و عدم پوشش کافی بیمههای پایه، باعث شده که بسیاری از کارگران در صورت بیماری، عملاً توان مراجعه به مراکز درمانی را نداشته باشند. این وضعیت نیز تهدیدی جدی برای سلامت عمومی و نیروی کار کشور محسوب میشود. فقر، تنها کاهش درآمد یا نبود امکانات نیست؛ بلکه فروپاشی امید، از دست رفتن انگیزه، و سرخوردگی تدریجی از زندگی است. امروز بسیاری از کارگران، دیگر نه به آینده امیدوارند، نه از شغلی که دارند رضایت دارند. دغدغهی نان شب، جای هرگونه خلاقیت و نوآوری را گرفته و فشارهای روانی ناشی از تأمین معاش، بسیاری از آنان را به افسردگی، پرخاشگری یا حتی خودکشی کشانده است. چطور میتوان از چنین نیروی کاری انتظار داشت که بهرهوری، تولید، و نوآوری را بالا ببرد؟ چطور میتوان از فردی که با استیصال زندگی میکند، خواست که در ساختن آینده کشور سهم مؤثری داشته باشد؟ در کنار کارگران شاغل، بازنشستگان نیز وضعیت بغرنجی دارند؛ آن هم افرادی که ۳۰ سال از عمر خود را صرف خدمت به جامعه کردهاند. حقوق بازنشستگی بسیاری از این افراد، تنها برای ۱۰ تا ۱۵ روز اول ماه کفایت میکند. بخش عمدهای از این قشر ناچار شدهاند دوباره به بازار کار بازگردند؛ اما نه برای سرگرمی یا حفظ ارتباط اجتماعی، بلکه صرفاً برای زنده ماندن. این وضعیت، با هیچیک از اصول کرامت انسانی، عدالت اجتماعی یا حتی عقلانیت اقتصادی سازگار نیست. جامعهای که نتواند زندگی بازنشستگان خود را تأمین کند، در عمل به خود بیاحترامی کرده است.
مسئولیت مسئولان؛ نیاز به اقدام فوری
در چنین شرایطی، بیتفاوتی مسئولان و اتکای صرف به شعارها و وعدهها، نهتنها مشکل را حل نمیکند، بلکه خشم اجتماعی را افزایش میدهد. کارگران امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند اقدام عملی، مؤثر، و فوری هستند. سفره خالی کارگر، با بخشنامه و شعار پر نمیشود. مسئولان باید به جای نشستن پشت میزهای خود، به میدان بیایند. کف جامعه را ببینند. با مردم گفتوگو کنند. از نزدیک با مشکلات معیشتی کارگران آشنا شوند و درک کنند که زندگی در شرایط تورمی فعلی، چه معنایی دارد. مسئولیت در نظام مردمسالار، تنها موقعیت اداری نیست؛ تعهدی است نسبت به بهبود کیفیت زندگی همه اقشار جامعه، بهویژه آنهایی که در خط مقدم تولید و خدمت هستند. یکی از اصلیترین درخواستهای کارگران، بازنگری در سیاستهای تعیین دستمزد بر مبنای واقعیتهای اقتصادی است. تعیین حقوق نباید براساس مصلحتگرایی، آمارسازی یا مصالح سیاسی باشد. باید سبد واقعی معیشت خانوار بهعنوان معیار اصلی تعیین دستمزد در نظر گرفته شود. این سبد باید شامل هزینه مسکن، خوراک، پوشاک، آموزش، درمان، حملونقل و سایر نیازهای ضروری زندگی باشد. همچنین لازم است سیستمهای حمایتی مانند یارانهها، بیمههای درمانی، و کمکهزینههای مسکن، بهگونهای طراحی شوند که بتوانند بهطور واقعی به کارگران و خانوادههایشان کمک کنند، نه اینکه صرفاً نقش آماری در گزارشها ایفا نمایند.
معیشت دشوار کارگران و بازنشستگان با حقوق زیر ۲۰ میلیون تومان
حمید حاج اسماعیلی کارشناس حوزه کار در گفتگو با تجارت پیرامون معیشت کارگران اظهار کرد: امروز کارگران با حقوقهایی زندگی میکنند که هیچ تناسبی با نرخ تورم و گرانیهای افسارگسیخته ندارد. حداقل حقوق کارگر متأهل با یک سال سابقه کار و یک فرزند کمی بیش از ۱۵ میلیون تومان است. بسیاری از کارگران حداقلبگیر هستند؛ با این حقوقها و با یک شیفت کار نمیتوان از پس مخارج حداقلیِ خانه برآمد. این کارشناس حوزه کار کارگر با حقوق زیر ۲۰ میلیون تومان چطور باید اجارهخانه، خوراک، درمان، آموزش بچهها و سایر هزینههای زندگی را تأمین کند؟ این دیگر یک مشکل نیست، یک فاجعه اجتماعی است. حتی اگر هزینههایی مثل بهداشت و مسکن و آموزش را کنار بگذاریم، کارگران برای تأمین هزینههای خورد و خوراک هم مشکلات بسیاری دارند. وی تصریح کرد: متأسفانه خیلی از مواد غذایی، عملاً از سفره کارگران حذف شدهاند. گوشت قرمز کیلویی یک میلیون تومان، مرغ نزدیک به ۱۵۰ هزار تومان و برنج کیلویی ۳۰۰هزار تومان شده است. قیمت نان هم افزایش یافته. این کالاهای ضروری زمانی در دسترس کارگران بود و حالا به مواد خوراکی لاکچری تبدیل شده و سالهاست که از دسترس خانوادههای کارگری خارج شدهاند. حاج اسماعیلی گفت: حذف این مواد غذایی مهم از سفرهی خانواده کارگران تأثیر خود را بر سلامت آنها میگذارد و تبعات این موضوع خود را به زودی نشان خواهد داد. این یک هشدار است؛ هشدار نسبت به فقری که روزبهروز گستردهتر میشود. اجارهخانه در کلانشهرها و حتی شهرهای کوچک بهشدت بالا رفته. خیلی از کارگران دیگر توان اجاره یک خانه مناسب را ندارند و مجبور شدهاند به حاشیهنشینی، خانههای اشتراکی یا سکونتگاههای غیررسمی روی بیاورند. بعضی از کارگران حتی آخر ماه پول کرایه خانه را از همکار یا صاحبکار قرض میگیرند. این کارشناس حوزه کار اظهار کرد: با چنین شرایطی، چطور میتوان از کارگر انتظار تولید و بهرهوری داشت؟ وقتی کارگری دغدغه نان شب دارد، چطور میتواند با روحیه کار کند؟ انگیزه از بین رفته. ما با قشر زحمتکشی مواجهیم که ستون فقرات اقتصاد کشور هستند، ولی کوچکترین توجهی به امنیت معیشتی آنها نمیشود. مسئولان باید از پشت میزهایشان بلند شوند، بیایند و کف جامعه را ببینند. وی افزود: بیایند بازار را ببینند، با کارگران صحبت کنند، زندگی واقعی آنها را لمس کنند. ما نمیخواهیم شعار بشنویم. خواستهمان اقدام فوری و عملی است. باید دستمزدها به شکل واقعی و منصفانه بر اساس سبد معیشت خانوار تعیین شود، نه بر اساس مصلحتگرایی یا آمارسازی. حاج اسماعیلی همچنین در رابطه با وضعیت بازنشستگان گفت: وضعیت بازنشستگان حتی از کارگران شاغل هم وخیمتر است. بازنشستهای که ۳۰ سال کار کرده و حالا حقوقش کفاف مخارج نیمی از ماه را نمیدهد، با چه امیدی باید زندگی کند؟ بسیاری از آنها مجبور شدهاند دوباره کار کنند؛ آن هم نه برای سرگرمی، بلکه برای زنده ماندن. این با کرامت انسانی سازگار نیست. امروز اگر از کارگر حمایت نکنیم، فردا دیر خواهد بود. این کارشناس حوزه کار در پایان متذکر شد: کارگران نه تنها چرخ اقتصاد، بلکه چرخ خانواده و جامعه را هم میچرخانند. حفظ امنیت معیشتی آنها یک وظیفه ملی و انسانی است، نه یک لطف یا امتیاز. مسئولان باید تصمیمات شجاعانه بگیرند و نشان دهند که واقعاً دغدغه مردم را دارند و فقط دنبال منافع جناحی و اداری نیستند. در نهایت آنچه که میتوان به عنوان جمع بندی گفت این است که کارگران، ستون فقرات اقتصاد کشور هستند. اگر این ستون دچار ضعف شود، کل نظام اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی کشور در معرض فروپاشی قرار میگیرد. حمایت از معیشت کارگران، تنها یک انتخاب اقتصادی نیست؛ یک ضرورت ملی و انسانی است. نمیتوان با نادیده گرفتن درد و رنج این قشر، انتظار توسعه پایدار یا امنیت اجتماعی داشت. امروز باید صدای کارگر شنیده شود؛ نه فقط در مناسبتها یا همایشها، بلکه در تصمیمات اجرایی و قوانین. اگر امروز برای حمایت از کارگر اقدامی نشود، فردا برای بازسازی آنچه از دست رفته، شاید خیلی دیر باشد.

